توسعه(۵) ، بزنگاههای تاریخی توسعه

 

توسعه-۵

بزنگاههای تاریخی توسعه

مقدمه:

     انسان‌ها در زیست بوم فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و موقعیتی که در آن قرار گرفته‌اند، در طول تاریخ دارای تفاوت هستند و همین تفاوت‌هاست که بروندادهای نهادی با کارکردهای مختلف و برانگیزاننده‌ای را جهت  مطالعه و تأمل در توسعه فراهم آورده‌اند. این‌که چه عواملی باعث توسعه و پیشرفت کشوری و ملتی را فراهم آورده‌اند و چه عناصری در عقب ماندگی مؤثر بوده‌اند باعث طرح سؤالاتی می‌شوند. در این نوشتار، تلاش بر این است که ردیابی توسعه در بزنگاههای تاریخی بر مبنای آن‌چه در اثر ارزشمند «دارون عجم‌اوغلو و جیمز اِی. رابینسون»(۱) قوام یافته، مورد بحث قرار گیرد.

اروپا و آمریکا:

     در اروپا شرایط به گونه‌ای بود که قدرت‌های نظامی، محلی و متکثر بودند، زیرا می‌توانستند در مقابل سایر قدرت‌های نظامی، اعم از ملی و خارجی خود را حفظ کنند. آب فراوان به عنوان مهمترین عامل تولید، کوه‌های مرتفع و زمستان‌های سخت به عنوان دژهای طبیعی نظامی، تشکیل حکومت محلی را در اقصا نقاط اروپا ممکن ساخت و به تعبیر پل‌کندی مورخ بزرگ، اروپا را به یک لحاف چهل تکه تبدیل کرد، لحافی که تکه‌های آن حکومت‌های محلی بودند. آمده است پس از سقوط امپراتوری رُم بیش از ۴۲۰ دولت شهر در اروپا تأسیس شد. اما در کشورهای شرقی مانند ایران حکومت‌های محلی به ندرت شکل گرفتند، زیرا شرایط اقلیمی اجازه مقاومت در برابر قدرت برتر داخلی یا خارجی را نمی‌داد. آن‌چه سرنوشت اروپا را متمایز ساخت جلوگیری از انحصار قدرت نظامی بود تا آن‌که سایر شرایط امکان تغییر نظام سیاسی اندک سالار را فراهم ساخت.(۲)

     این مطلب نشان می‌دهد که اروپاییان که پراکندگی کانون‌های قدرت از دلایل و زمینه‌های توسعه و رسیدن به دموکراسی بهره برده‌اند تا به انسجام سیاسی و شکل‌گیری امپراتوری رسیدند، و به همین خاطر «درک دقیق» چنین تحولی که به‌خوبی زمینه‌ی موجود در اروپا را با کشور و ملت متمدن ایران نشان می‌دهد، بسیار اثرگذار است. لیکن، همین پیش‌زمینه قدرت‌های محلی و پراکنده که مقدمه شکل‌گیری انسجام سیاسی بوده با چالش دیگری از اندک سالاری وحشتناکی مواجه بوده، و نحوۀ غلبه بر آن در طول قرن‌ها عنصر دیگری است. نمونه‌ای از این چالش که دموکراسی با اندک سالاری به نمایش گذاشته مربوط به امپراتوری تیبریوس است:

     «امپراتور تیبریوس که در سال ۱۴میلادی پس از آگوستوس به قدرت رسید، مجمع عوام را منحل کرد و قدرت آن را به سنا منتقل کرد. شهروندان رُمی اینک به جای آن‌که صدایی در سیاست داشته باشند اعانات گندم و پس از آن روغن زیتون، شراب و گوشت خوک، دریافت می‌کردند و با سیرک‌ها و مبارزات گلادیاتورها سرگرم نگه داشته می‌شدند. با توجه به تغییراتی که آگوستوس به‌وجود آورده بود امپراتورها جای آن‌که به مانند گذشته بر ارتشی از شهروند – سرباز متکی باشند شروع به اتکاء بر «گارد امپراتوری» praetorian Guard کردند با سپاهی نخبه از سربازان حرفه‌ای که به‌دست آگوستوس تأسیس شده بود. این گارد به‌زودی خود یک واسطه‌گر مهم و مستقل در تعیین امپراتوری شد که غالباً نه از طریق ابزارها مسالمت‌آمیز که با توطئه و جنگ داخلی به قدرت می‌رسیدند. آگوستوس هم‌چنین اشراف را در برابر شهروندان عامی رُم نیرومند ساخت. بدین ترتیب نابرابری فزاینده‌ای که به درگیری میان تیبریوس گراکجوس و اشراف انجامید بود ادامه یافت و حتی تقویت شد.(۳)

     این نمونه بیان چگونگی انسجام سیاسی که از پراکندگی فراهم آمده بود با قانون آهنین الیگارشی امپراتوری مواجه و به چالش کشیده می‌شود. الیگارشی تیبریوس دوقطبی اشراف با عامه مردم را باعث و به این وسیله صدای مردم را با پرداخت اعانه و نمایش به محاق می‌بَرَد و به این طریق هر اقدام و صدایی را که احساس می‌شود قدرت وی را به چالش بکشد سرکوب می‌کند؛

     «پلینی سالخورده، نویسنده بزرگ رُمی، داستان مردی را حکایت می‌کند که در عهد تیبریوس شیشۀ نشکن را اختراع کرد و به امید دریافت صله‌ای درخور به نزد امپراتور رفت. او اختراعش را ارائه کرد و تیبریوس پرسید که آیا در این‌باره چیزی به کس دیگری گفته است؟ وقتی مرد پاسخ داد «خیر» تیبریوس او را بر زمین کشید و کشت تا «مبادا طلا به اندازه خاک بی‌ارزش شود». این حاکی از نقش حکومت در کنترل فناوری است؛ دوم آن‌که تیبریوس از محو نوآوری، به‌خاطر آثار سوء اقتصادی احتمالی آن، خشنود بود. این همان ترس از عواقب تخریب خلاق است.(۴)

     قرن‌ها طول کشید تا اروپاییان در چالش با اندک سالاری توفیق حاصل کنند و به‌نظر می‌رسد دو عامل اساسی در این فرآیند نقش اساسی ایفا کرده است؛ یکی مربوط به انباشت ثروت در جمع فرادستان و دیگری روند رو به رشد آگاهی عمومی بود که با اختراع دستگاه چاپ حاصل شد.

     در سال ۱۴۴۵ یوهان گوتنبرگ اختراعی را در شهر ماینز آلمان به نمایش گذاشت (دستگاه چاپ، این دستگاه) تا اواخر ۱۴۶۰م در سراسر ایتالیا و به تبع آن در کل اروپا گسترش یافت. لیکن، وقتی به حوزه امپراتوری عثمانی وارد شد، سلطان عثمانی، طی فرمانی مسلمانان را مؤکداً از چاپ کتب به زبان عربی منع کرد.(۵) دستگاه چاپ و محصولات آن علم و آگاهی را از انحصار فرادستان خارج کرد و باعث تخریب خلاق انحصار در تمامی شئون زندگی اجتماعی را فراهم آورد تا جایی که به ضرس قاطع می‌توان گفت؛ یکی از پایه‌های اساسی انقلاب شکوهمند انگلستان در سال ۱۶۸۸ شد که؛

     «حاکمیت قانون میان فرادستان انگلیسی را نهادینه کرد. این اندک سالاری گام بلندی در توسعه این کشور تلقی می‌شود. پس از این انقلاب بود که دادگاه‌های خاص تحت نظر پادشاه برچیده شدند، هر استقراض و اخذ مالیاتی نیازمند تصویب پارلمان شد، تمام مراجع قانون‌گذاری حذف و پارلمان تنها منبع وضع قانون گردید. در پرتو حاکمیت قانون برای فرادستان و نه عموم مردم تحولات اقتصادی شگرفی در انگلستان به‌وجود آمد که در نهایت به ظهور انقلاب صنعتی انجامید.(۶)

     انقلاب انگلستان در فرآیندی شکل گرفت که فرادستان برای رسیدن به توازن نهادهای اقتصادیِ استثماری را فراگیر کردند و بر آن فرآیندی سیاسی به‌نام پارلمان (قانون) را بنیان گذاشتند تا از تجمیع ثروت و انسداد اقتصادی رهایی یابند، و این نخستین اقدام در فرآیند تمدنی جدید بود که در آن پلورالیسم در چارچوب «قرارداد اجتماعی»، چارچوب نظری مستحکمی» مقدس داشته شد و شاید همین عمل باعث شکل‌گیری نظریه قرارداد اجتماعی توسط ژان‌ژاک‌روسو در ۱۷۶۲ باشد. دست‌آوردهای نهادی فراگیر حاصل از تمدن غربی در توسعه فراگیر و موانع توسعه در جهان سوم را می‌توان در سازوکار انگیزش‌هایی که محرک تجمیع سرمایه در آمریکا و مکزیک به مطالعه نشست:

     «چگونگی ظهور گیتس و مایکروسافت بر کمتر کسی پوشیده است. اما موقعیت او به عنوان ثروتمندترین فرد جهان و بنیانگذار یکی از مبتکرترین بنگاه‌ها از نظر فناوری مانع آن نشد که دادگستری آمریکا به اتهام سوء استفاده از قدرت انحصار، علیه مایکروسافت اقامه دعوا کند. [در مقایسه] در مکزیک کارلوس اسلیم ثروتش را از راه ابتکار کسب نکرد، او نخست در بازار اوراق بهادار و از طریق خرید و تجدید ساختار بنگاه‌های غیر سود ده به برتری دست یافت. اگر شما یک کارآفرین مکزیکی باشید موانع ورود به بازار نقشی اساسی در هر مرحله از حرفۀ شما ایفا می‌کند. این موانع شامل اخذ مجوزهای اجباری و پرهزینه، خطوط قرمزی که می‌باید از آن‌ها عبور کرد، سیاستمداران و متصدیانی که بر سر راه قرار گرفته‌اند و نیز مشکل تأمین سرمایه از طریق مؤسسات مالی است که معمولاً با دولتمردان همدستند [که باعث عدم اعتماد به نهاد قدرت و همدیگر را فراهم میآورَد و به همین خاطر] در مطالعات میدانی مشخص شده است که مکزیکی‌ها نوعاً کمتر از آمریکایی‌ها اظهار می‌کنند که به دیگری اعتماد دارند. اما عدم اعتماد مکزیکی‌ها به یکدیگر – وقتی حکومتشان نمی‌تواند کارتل‌های مواد مخدر را از بین ببرد یا یک نظام حقوقی بدون انحراف و کارآمد به‌وجو آورَد- چندان هم شگفت‌آور نیست.(۷)

شوروی:

     بین سال‌های ۶۰-۱۹۲۸، درآمد ملی شوروی شش درصد در سال رشد کرد که احتمالاً سریع‌ترین جهش در رشد اقتصادی در طول تاریخ تا آن زمان بود. این رشد از طریق فناوری ایجاد نشد، بلکه با بازتخصیص نیروی کار و انباشت سرمایه از طریق ایجاد ابزارآلات و کارخانجات جدید پدید آمد. [در شکل‌گیری رشد اقتصادی مورد بحث به دستور استالین مرکز برنامه‌ریزی منسجمی بنام] گوسپلن [تأسیس شد] که عهده‌دار برنامه‌ریزی متمرکز در اقتصاد شوروی بود. اما عملاً آن‌چه در شوروی اجرا می‌شد ارتباط ناچیزی با برنامه‌ریزی پنج‌ساله‌ای داشت که هر چند وقت یک‌بار مورد بازنگری قرار می‌گرفتند و مجدداً نوشته یا به سادگی نادیده گرفته می‌شدند. توسعه صنعت، از دستورات استالین و «پولیت‌بورو» (دفتر سیاسی) تبعیت می‌کرد. این رشد آن‌قدر سریع بود که نه‌تنها لینکلن استفز، [خبرنگار کهنه‌کار آمریکایی که فریب خورده و نوشت من از آینده می‌آیم] که چند نسل از غربیان را اغوا کرد. این رشد سبب فریب سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) و حتی خود رهبران شوروی شد. سیاست‌های استالین و رهبران بعدی شوروی اگر چه توانست به رشد سریع اقتصادی منجر شود، نتوانست رشدی پایدار آورد. این حرکت در دهۀ ۱۹۷۰ تقریباً به‌طور کامل متوقف شد. تنها حوزه‌ای که شوروی در آن میزانی از نوآوری پایدار بوجود آورد، مربوط به تلاش‌های فراوان انجام گرفته در زمینه‌های نظامی و فضایی بود. در نتیجۀ این تلاش‌ها، آنان «لیگا»، نخستین سگ و «یوری گا‌گارین» نخستین انسان را به فضا فرستادند. آن‌ها هم‌چنین اِی.کی۴۷ را به عنوان یکی از میراث‌های خود برای جهان به‌جا گذاشتند. [وقایع نشان دادند که رشد اقتصادی در کشور شوراها] تمرکز بر قوانین و طرح‌های پاداش دهی، برای آن بود که بر مشکلات ذاتی نظام سرپوش گذاشته شود. [ظهور و سقوط امپراتوری شوروی تعریفی قابل تأمل از] الگویی است که «رابرت میشلز»، جامعه شناس آلمانی، آن را «قانون آهنین اندک سالاری» iron low of oligarchy می‌نامند.(۸)

     مطلبی که بایستی بر آن‌چه در پس پرده آهنین در اتحاد جماهیر شوروی اضافه کرد و اندک سالاری از نتایج قطعی آن بشمار می‌رود و در بزنگاه‌های تاریخی قفلی آهنین بر روند توسعه می‌زند، مربوط به مشروعیت نظام سیاسی در چگونگی پیوند آن با مردم است؛ «از این‌رو مشروعیت نظام سیاسی متغیر وابسته و مشارکت سیاسی متغیر مستقل است. گسترش مشارکت سیاسی در جامعه، یکی از راه‌های مهم دستیابی نظامهای سیاسی به مشروعیت است و در مقابل، بسته بودن فضای سیاسی و جلوگیری از مشارکت سیاسی مردم توسط حکومت، می‌تواند مشروعیت و پایداری نظام را با چالش روبه‌رو کند. نکتۀ مهم این است که مهمترین نهاد ارتباط دهندۀ مردم و حکومت که ابزار اصلی مشارکت مردم در امر سیاست به‌شمار می‌رود، حزب سیاسی مستقل و رقابتی است. باید گفت که ارتباط ژرفی میان نظام سیاسی و مشارکت سیاسی وجود دارد و نظام سیاسی دموکراتیک، زمینۀ مشارکت فعال مردم در زندگی سیاسی را فراهم می‌آورَد، درحالی که نظام سیاسی اقتدارگرا از مشارکت فعال مردم جلوگیری کرده و به مشارکت‌های نمایشی و هدایت شده از بالا بسنده می‌کند.(۹)

چین:

     بین سال‌های ۹۶۰تا۱۲۷۹میلادی چین تحت حکومت خاندان سونگ در بسیاری از نوآوری‌های فناورانه در جهان پیشتاز بود. ساعت، قطب نما، کاغذ و کاغذ اسکناس، ظروف چینی و کوره بلندن چدن قبل از اروپا در چین اختراع شد. چینی‌ها چرخ ریسندگی و فناوری استفاده از نیروی آب را کم و بیش هم‌زمان با اروپا توسعه دادند. در نتیجه در سال ۱۵۰۰ سطح زندگی در چین احتمالاً در حد اروپا بود. هم‌چنین برای قرن‌ها چین دولتی متمرکز با یک دستگاه اداری مبتنی بر شایسته سالاری داشت. با این حال حکومت چین مطلقه بود و رشدی که در عهد سلسله سونگ ایجاد شد تحت نهادهای استثماری به‌دست آمد [و برونداد طبیعی آن] درست در زمانی که تجارت بین‌الملل و کشف قارۀ آمریکا نهادهای انگلستان را از اساس دگرگون می‌ساخت چین خود را از این بزنگاه حساس تاریخ محروم کرد [و] تا سال ۱۹۴۹ که مائو رژیم کمونیستی خود را برپا کرد چین به یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل شد.

     در سال ۱۹۴۹ حزب کمونیست تحت رهبری مائوتسه‌دونگ در نهایت توانست ملی‌گرایان به رهبری شیانک‌کای-‌شک را سرنگون سازد. مائو تا زمان مرگش [در] ۱۹۷۶ کاملاً بر حزب کمونیست و دولت مسلط بود. مائو در یک حرکت ضربتی اراضی را ملی و تمامی انواع مالکیت را لغو کرد. انحصار خرید و فروش فرآورده‌های کشاورزی، از قبیل برنج و غله را در دست گرفت که کشاورزان را شدیداً به سطوه آورد. پس از ۱۹۵۸ تلاش‌ها برای صنعتی شدن با آغاز دومین برنامه پنج‌ساله به طرح تباه کنندۀ «جهش بزرگ به جلو» Grent leap forward تبدیل شد. مائو اعلام کرد با استفاده از کوره‌های کوچک مقیاس که می‌توانند در «حیاط پشتی» خانه نصب شوند، تولید فولاد در یک سال دو برابر خواهد شد، تنها مشکل این بود که هیچ راه‌حل عملی برای رسیدن به این اهداف وجود نداشت. کارگرانی که قرار بود در مزارع حاضر شوند، با تخریب گاوآهن‌ها در ساخت فولاد بودند. بدین ترتیب آن‌ها در آینده دیگر نمی‌توانستند خود و کشور را تغذیه کنند. نتیجۀ آن یک قحطی فاجعه بار در مناطق روستایی در چین بود. کمی بعد «انقلاب فرهنگی»، درست به مانند «جهش بزرگ به جلو» شروع به تباه کردن اقتصاد و زندگی بسیاری انسان‌ها کرد. واحدهای سربازانِ سرخ Red Gaurd در سراسر کشور تشکیل شدند: آن‌ها اعضای جوان و پرشور حزب کمونیست بودند که مخالفان رژیم را پاکسازی می‌کردند. بسیاری از افراد جان خود را از دست دادند. مائو خود در جواب نگرانی‌ها نسبت به گسترش خشونت به طعنه گفت: «این مردک هیتلر، حتی از این هم درنده خوتر بود. هر چه درنده خوتر بهتر. آیا این‌طور فکر نمی‌کنید؟ هر چه بیشتر بکشی، انقلابی‌تر هستی.»

     سپتامبر [۱۹۷۶] یک بزنگاه حساس به‌وجود آمد: مرگ مائو. حزب کمونیست چین زیر سلطۀ مائو قرار داشت و «چهش بزرگ به جلو» و «انقلاب فرهنگی» عمدتاً ابداعات او بودند، [به کناری نهاده شدند و تیم جدید حاکمیتی، دنگ شیائوپینگ و هوآ] دریافتند که رشد اقتصادی تنها با انجام اقداماتی قابل توجه در جهت نهادهای اقتصادی فراگیر ممکن است. بنابراین خواستار اصلاح اقتصادی و تقویت نقش نیروها و محرک‌های بازار شدند. گروه دنگ هم‌چنین از سرمایه‌گذاری خارجی و تجارت بین‌المللی استقبال می‌کرد. [به این طریق] تولد دوباره چین [تا اواسط دهه ۱۹۹۰] با تغییر قابل توجهی در یکی از استثماری‌ترین مجموعه نهادهای اقتصادی و حرکت به سمت نهادهای فراگیرتر پدید آمد. چین حتی اگر نهادهای سیاسی‌اش را دگرگون نکرد، اما قالب را شکست. بر همین اساس رشد فعلی چین ارتباطی با ارزش‌های چینی یا تغییرات در فرهنگ آنان ندارد. بلکه ناشی از دگرگونی‌های اقتصادی است که پس از مرگ مائو به یکباره با انجام اصلاحات «دنگ شیائوپینگ» و متحدینش [در حوزه سیاست با] تغییر از کمونیسم به سوی محرک‌های بازار را در چین رقم زد [و] نه توصیه‌های بهتر یا فهم صحیح‌تر از این که ماشین اقتصاد چگونه کار می‌کند.(۱۰)

     توسعه اقتصادی با گسترش نهادهای فراگیر اقتصادی زیر نظر الیگارشی چینی یکی از قابل تأمل‌ترین وقایع عصر حاضر است که تداوم آن را با سؤالات اساسی روبه‌رو می‌کند. درست است که «سرنوشت بشر توسط الیت‌ها رقم می‌خورد» و با تمسک به پوپولیسم و اقدامات نمایشی به عقب برمی‌گردد، آیا الیت‌های حزب حاکم بر چین عملکرد درستی دارند و تا کجا این سنت را در مشروعیت سازی نظام حاکم کمک خواهند کرد؟ به‌نظر می‌رسد آن‌چه در دهه‌ها اخیر در حوزه اندیشگی اتفاق افتاده و عصر روشنگری مطرح در دهه‌ها ۵۰،۶۰و۷۰میلادی را به نسیان سپرده، باعث چنین اتفاقی بوده است! این دگردیسی را در موارد زیر به بحث نشسته است:

  1. طی ۵۰سال گذشته ۴میلیلرد نفر به جمعیت جهان اضافه شده است،
  2. هزینه‌های زندگی افزایش یافته است،
  3. سبک زندگی تغییر یافته است، ۳تا۴میلیارد نفر دارای موبایل هوشمند هستند، سرگرمی که نسل جدید را از کتاب بی‌نیاز کرده است، در آمریکا یالانه ۱۵کتاب‌فروشی تعطیل می‌شود،
  4. شرایط وفور اساتید دانشگاهی، نیازی به فکر سیاسی نیست … (۱۱)

     در چنین نگاهی است که قدرت و مشروعیت سیاسی در چین را تأملی دیگر بایستی داشته باشیم، در تحقیقات زند و عالم آمده است: «هر گونه بحث دربارۀ مشروعیت، نیازمند شناخت مفهوم مرتبط با آن یعنی «اقتدار» است؛ و برای درک بهتر مفهوم اقتدار، باید مفهوم «قدرت» را شناخت. «قدرت» را می‌توان توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب برشمرد. «وِبر» معتقد است روابط بین فرمانروا و فرمانبر از دو حالت خارج نیست، یا مبتنی بر «اجبار مطلق» است و یا صورتی «طبیعی» و «حقیقی» دارد که به حداقل از پذیرش و مقبولیت نیاز دارد. نوع دوم قدرت به مفهوم اقتدار نزدیک می‌شود. اقتدار را می‌توان قدرت مشروع و نهادی شده تعریف کرد. در چنین حالتی قدرت وجود ندارد، بلکه حق آن نهاد برای اعمال قدرت مطرح است. اقتدار همانند قدرت وسیلۀ رهبری دیگران است، اما برخلاف آن پایه‌اش زور یا مجازات نیست، بلکه مشروعیت یا قانونیت است. بر این اساس، مفهوم اقتدار یا مشروعیت پیوندی ناگسستنی دارد؛ به گونه‌ای که همۀ اعتبار و هویت خود را از آن می‌گیرد.(۱۲)

     دای کوئوفنگ، طرح احداث یک کارخانۀ حقیقتاً عظیم فولاد را ریخت و در سال ۲۰۰۳ با حمایت رؤسای محلی حزب در «چانگ‌ژو» شروع به ساخت آن کرد. اما در مارس ۲۰۰۴ این طرح به‌دستور دفتر مرکزی حزب کمونیست چین متوقف شد و «دای» به دلایلی که هیچ‌گاه به وضوح بیان نگردید، به زندان افتاد. جرم واقعی او آغاز طرحی بزرگ بدون اجازۀ مقامات بالاتر در حزب کمونیست بود، طرحی که می‌توانست رقیب شرکت‌های مورد حمایت دولت شود. دیگران مطمئناً از این پرونده درس گرفتند. نباید از واکنش حزب کمونیست به کارآفرینانی مانند دای تعجب کرد. «چن‌یون» یکی از مرتبطین نزدیک دنگ شیائوپینگ و به احتمال قوی معمار اصلی اصلاحات اولیۀ بازار، دیدگاه اکثریت کادرهای حزب را در مورد اقتصاد در یک تمثیل خلاصه می‌کند: «پرنده‌ای در قفس». اقتصاد چین پرنده‌ای است که در قفس کنترل‌های دولتی قرار دارد و برای آن‌که این پرنده سالم‌تر و پرتحرک‌تر شود، لازم است این قفس بزرگ‌تر گردد.(۱۳)

    این مطلب نشان می‌دهد که هر اندازه نهادهای اقتصادی فراگیرتر شوند نیاز به کنترل و پشتیبانی آن‌ها از طریق نهادهای سیاسی استثماری توسط حزب مسلط فراگیرتر نیز می‌شود و این سؤال پیش می‌آید که فراگیری و حفظ اثرگذاری نهادهای اقتصادی در نهایت به بازشدن فضای سیاسی کمک خواهد کرد و یا داستان فروپاشی شوروی به نوعی دیگر تکرار خواهد شد و ترمز اقتصادِ پیش‌روندۀ چین برای حفظ اندک‌سالاری کشیده خواهد شد؟

     «برخی دارندگان حق رأی در حزب کمونیست چین خطرات پیش رو را تشخیص داده‌اند و در حال حاضر اندیشۀ لزوم اصلاحات سیاسی – که در اصطلاح ما همان گذر به نهادهای سیاسی فراگیرتر است – در گوشه و کنار هستند. «ون جیابائو» نخست‌وزیر مقتدر چین اخیراً نسبت به خطر مختل شدن رشد اقتصادی این کشور در صورت عدم توجه به اصلاحات سیاسی، هشدار داده است. [لیکن تفکر حاکم بر حزب حاکم] آن‌طور که یک صاحب‌نظر چینی نتیجه‌گیری می‌کند؛ «برای حفظ رهبری حزب در اصلاحات سیاسی، سه اصل باید دنبال شود: نیروهای مسلح باید در اختیار حزب باشد؛ حزب باید بر کادرها نظارت کند؛ و کنترل اخبار باید در دست حزب باقی بماند.(۱۴)

*  * *

     آن‌چه از بزنگاه‌های توسعه در اروپای پراکنده در دولت شهرها تا رسیدن به انسجام سیاسی و شکل‌گیری اندک سالاری و تا نقش نهادها در توسعه همه جانبه در نمونه‌های قابل تأمل و از کشور شوراها و توسعه در سایۀ الیگارشی و دیکتاتوری و جابجایی منابع در توسعه اقتصادی و تا فروپاشی با حضور نهادهای استثماریِ سیاسی و کنترل نهاد اقتصادی تجربه‌ای دیگر است در برگی دیگر و نمونه چین که جابجایی قدرت با شعار مساوات از چین کمونیستی و تکرار دیکتاتوری و اندک سالاری تا تجربه «جهش بزرگ به جلو» و «انقلاب فرهنگی» مائو و تا ضرورت فهم توسعه توسط اندک سالاران حاکم بر چین و تن دادن به فراگیری کنترل شده نهاد اقتصادی فراگیر، همه و همه از نقش نهاد سیاسی و اهمیت سیاستمداران در توسعه را نشانگر است که برای کشورهای در حال توسعه راهنمایی است برای انتخاب و اجرای نقشۀ راه متناسب که توسعه را در چه زمینه‌ای عملیاتی سازند. کشورها چاره‌ای ندارند که توسعه هم‌سان و هم‌گام با دو عنصر دیگر هم‌پیوند یعنی امنیت و هویت ملی به پیش ببرند که غفلت از هر کدام خسارت‌بار می‌نماید.

     همان‌طوری که پزشکی، معماری و خودروسازی نیازمند تخصص و دانش است و کسی نتوانسته شبهه‌ای بر آن وارد سازد، حکم‌رانی نیز نیاز به علم سیاست و اجتماع دارد و بایستی دانش مرتبط با آن وجو داشته باشد. عنصری که پایه و مایۀ بهره‌گیری از دانش‌های پایه در شکوفایی اقتصاد ملی را فراهم می‌آوَرد، متأسفانه بایستی اذعان کنیم که «راهبردهای حکومت ریشه در اندیشه‌های غلط، فرضیات نادرست و نهادهای منسوخ دارد.(۱۵) برای غلبه بر آن در مدیریت و حکم‌رانی چاره‌ای نیست مگر این‌که «فکت‌ها» را از وهم و خیال و «پروپاگاندا» جدا سازیم تا زمینه توسعه فراهم آید و امنیت و هویت ما پاس داشته شود، در غیر این‌صورت در گرداب فساد ساختاری مبتلا به قانون آهنین اندک سالاری خواهیم شد، «فساد ساختاری حاصل نداشتن برنامه بلند مدت است. باندهای مافیایی از شکاف نبود ثبات قانون‌گذاری وارد می‌شوند و سیاست را به‌نفع منافع خود تغییر می‌دهند. توسعه بدون عزم ملی و مشارکت همه مردم محقق نخواهد شد. دموکراسی زیرساخت توسعه است و نگاه بلند مدت کشورداری؛ یعنی تقویت نهادهای زیرساخت دموکراسی، یعنی استفاده از تجربه‌های همه دلسوزان این مملکت.(۱۶)

     اگر بخواهیم هویت خود را حفظ و بالنده نگه‌داریم بایستی مقدورات آن را فراهم آوَریم و امکانات متناسب با آن را فراهم آوَریم و اگر بخواهیم امنیت ملی را پایدار سازیم چاره‌ای جز ثروتمند شدن نداریم، ثروتی که از آن میل به زندگی تعبیر شده است و توسط الیت‌ها مدیریت می‌شود، ژاپنی‌ها مشکل خود را در دهه‌ها ۵۰و۶۰ با کمک دو نفر آمریکایی به‌نام‌های «جوزف‌ام.جوران و دبلیو.ادواردز مینگ، که روش‌های کنترل کیفیت آماری و کمال خط تولید، حل کردند و به همین خاطر امپراتور ژاپن به هر دوی این افراد نشان «گنجینه‌ی مقدس» اعطا کرد. ثروت، چیزی بیش از کامپیوتر و سخت‌افزار است، بیش از عوامل اقتصادی است. در واقع، یک انقلاب اجتماعی، نهادی، آموزشی، فرهنگی و سیاسی نیز هست.(۱۷)

     موارد ذکر شده از گره‌گاههای توسعه و موانعی که کشورهای توسعه یافته در غلبه بر آن‌ها تجارب خود را به اشتراک گذاشته‌اند و صفحه گسترده‌ای از باید و نبایدهای توسعه که کدام چشم‌انداز را برای کشورهای در حال توسعه نمایان می‌کند با علم به این‌که هر کشور و ملتی دارای فرهنگ و باورهای مختص خود است و بی‌توجهی به این تفاوت‌ها می‌تواند فاجعه‌بار باشد، به‌عنوان مثال، آلمانی‌ها در بعد از جنگ دوم جهانی که با ویرانی کشور مواجه بودند کشورشان را ترک نکردند و «بعد از ۱۷سال اقتصاد دوم جهان شدند، تجربه‌ای که نشان می‌دهد مردمان این کشور نسبت به سرنوشت مشترک ملی خود «تعلق خاطر» داشته‌اند و آن را با «پیشرفت قرین» ساختند و به توسعه دست یافتند. ما چگونه می‌توانیم از آن تجربه در رسیدن به توسعه بهره ببریم؟ از کجا شروع کنیم، شاید پاسخ این سؤال در متن زیر که تلاش در حل آن آغازی بر پایان توسعه نیافتگی باشد:

«فردی که در کشورهای جهان سوم، عرصه سیاست را قدری تجربه می‌کند بلافاصله متوجه چند نکته می‌شود:

  1. سیستمی در کار نیست؛ آن‌چه در کار است «شبکه مرید و مرادی» است،
  2. اگر قرار است کاری پیش رود باید با منافع افراد بالا تطابق پیدا کند و نه با علم و برنامه و قاعده،
  3. حفظ وضع موجود مهمترین هدف است.

حال این فرد بعد از درک این مسئله، چند انتخاب دارد:

  • در سیاست بماند، خوب از منافع آن استفاده کند و هر قدر که مرید بودن خود را [به رُخ بکشد] بیشتر استفاده کند…
  • در سیاست بماند، ولی نقد می‌کند، می‌خواهد تغییر ایجاد کند ولی ساختار شکن نیست، خود را در تقابل مراد قرار نمی‌دهد و عرصۀ سیاست را ترک می‌کند،
  • در سیاست بماند، مرید و مرادی را قبول ندارد. در پی قاعده و منطق و علم و قانون… کار به جای باریک می‌کشد،
  • سیاست را ترک می‌کند، معتقد است در فقدان سیاست و قاعده‌مندی، هر اهتمامی، آب در هاون کوبیدن است.(۱۸)

۱۰شهریور۱۴۰۱- ذوالفقار صادقی

پی‌نوشتها:

  • دارون عجم‌اوغلو و جیمز اِی . رابینسون (۱۳۹۸)، چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر. مترجمان: محسن میردامادی و محمدحسین نعیمی‌پور، چاپ دوازدهم، انتشارات؛ روزنه.
  • ن.ک.به؛ عجم‌اوغلو و رابینسون، (۱۶:۱۳۹۸)،
  • همان، ص۲۸۸،
  • همان، ۲۳۱،
  • برای مطالعه بیشتر، ن.ک.به، عجم‌اوغلو و رابینسون،(۴-۲۸۳ :۱۳۹۸)،
  • همان، ص ۱۶،
  • همان، ن.ک.به، صص ۹-۶۷-۶۶،
  • همان، ن.ک.به، صص ۱۸۴-۱۸۰-۱۷۹-۱۵۸،
  • اطاعت و مرزبانی ( ۱۳۹۵)، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره ۳۰۶،
  • برای مطالعه بیشتر؛ ر.ک.به؛ عجم‌اوغلو و رابینسون (۱۳۹۸صص ۵۶۹-۵۶۲-۵۶۰-۵۵۹-۵۵۸-۵۵۷-۵۵۶-۵۵۵-۳۰۷-۳۰۶-۳۰۴-۳۰۳-۱۰۳-۹۷)،
  • سریع‌القلم، دکتر محمود (۱۳۹۸)، مجمع فعالان اقتصادی،
  • اطاعت و مرزبانی، پیشین،
  • عجم‌اوغلو و رابینسون، ص ۵۷۶، پیشین،
  • همان، صص ۶۰۶-۵۸۲،
  • تافر، الوین و هایدی (۱۳۹۰:۱۴۸)، ثروت انقلابی، چگونه پدید می‌آید و چگونه زندگی ما را دگرگون می‌کند، ترجمه؛ رضا امیر رحیمی، نشر؛ ماهی،
  • هاشمی، احمد (۱۴۰۱)، مجله چشم‌انداز ایران، شماره ۱۳۱،
  • تافلر، الوین و هایدی، ن.ک.به؛ صص ۴۸۰-۴۶۳ پیشین،
  • سریع‌القلم، دکتر محمود (۱۳۹۹)، مجمع فعالان اقتصادی، متن سخنرانی با عنوان؛ چرا سیاست مداری در جامعه ما عاقبت خوبی ندارد،
  • بعضی کلمات و جملاتی که داخل گیومه قرار داده شده مربوط به یادداشت‌ها من از سخنرانی‌ها آقای دکتر سریع‌القلم است که متأسفانه تاریخ و عنوان آن‌ها را فراموش کرده‌ام.

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *