فلسفۀ زندگی-۱۴ / بلایای طبیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

فلسفۀ زندگی-۱۴

بلایای طبیعی (۱)

     این روزها، صحبت از سیل و ابراز نگرانی و تأسف از آسیب های روحی – روانی، فصل مشترک همۀ مردمان از هر طبقه و گرایشی است. دیگر، بحثِ گرانی گوشت، مرغ و آجیلِ شب عید رنگ باخته و گره خوردن دلها و احساسات و عواطف نابِ انسانی است با آسیب دیدگان در «آق قلا»(۲) در خطۀ شمال و مردمان آسیب دیده در «دروازه قرآنِ» شیراز تا همه آنهایی که در مسیر آسیبِ این بلای طبیعی قرار گرفته اند، عِرق ملی و انسانی که همه را در هر سطح فکری به هم پیوند می دهد، شرم آور در این آشفته بازار را می توان در فضای مجازی و در گرایش های سیاسی می توان دید! انگار فضایی و میدانی و موعدی برای تسویه حسابهای سیاسی فراهم شده باشد؟

     واقعیت بلایای طبیعی با جغرافیای کشور ما عجین شده است، پارسال زلزله در کرمانشاه خانه ها را ویران کرد و دلها را در ایران به ماتم نشانید و امسال سیل است که در شمال و غرب و جنوب عیدمان را و آغاز سال جدیدمان را به سوگ نشاند و بالاتر از همۀ اینها که به آن بی توجهی می شود و درطول سال با آن اُنسی غریب گرفته ایم خشکسالی است که کویرهامان را توسعه می دهد و یا از آمار کشته ها در تصادفات رانندگی در همین چند روزِ اول سال و از ایمنی خودروها و جاده ها و سازه ها، چه باید کرد؟

     وقتی زلزله «بَم» را با خاک یکسان کرد و سالها بعد کرمانشاه را ویران کرد و امسال سیل سیلی می زند، چه می توانیم بکنیم. مگر می شود از وقوع بلایای طبیعی جلوگیری کرد، مگر می شود جلوی گسترش بلای خشکسالی را گرفت؟ از چه کسانی گلایه کرد، جای گِله وجود دارد! و یابهتر است از فرصتها برای خودنمایی و تسویه حساب جناحی و سیاسی استفاده کرد. به راستی سیاست ورزی که بدرد زندگی هموطن نخورد به چه دردی می خورد! بنظر، جفایی که به سیاست و کشورداری در این کشور شده و می شود قابل جبران نخواهد بود، چرا که، هزینه آن نه از جیب زمامداران که از زندگی مردم پرداخته می شود، سیاستمداری که بی توجه به زندگی مردم سیاست ورزی می کند در تاریخ زندگی سیاسی این سرزمین بوی تعفن می دهد.

     در عید دیدنی با «ناصر»(۳) همکلام شدیم، گفت سالها پیش که محل خدمتم در شهرستان ماکو بود، عصرها با خودروهای بین راهی تردد می کردم، در یک عصرِ سردِ زمستانی سوار یکی از خودروهای ترانزیت ترکیه ای شدم، از سرمای خشکِ ماکو و ایران و از بارش های متری برف در آنسوی مرز گفتم، راننده که لهجۀ ترکی استانبولی صحبت می کرد، علت آن را توضیح می داد؛ در کشور ترکیه اگر کسی بخواهد برای آبیاری کشاورزی چاه حفر کند، بایستی نظر کارشناسی و مجوز محلی را بگیرد و اگر همان را آنکارا (مرکز کشور) تأیید نکند، اجازه حفر چاه داده نمی شود. ولی، من که سالهاست کارم رانندگی است و از مرز بازرگان وارد می شوم و از مرز «تایباد» خارج می شوم، شاهد صدها موتوری هستم که از دلِ زمین آب پمپاژ می کنند،کسی نیست جلوی این کار را بگیرد، شما (ایرانی ها) با دست خودتان محیط زندگی خود را از بین می برید، کشور خود را به بیابان تبدیل خواهید کرد.

     مشاهده و افاضات راننده ترکیه ای چقدر با واقعیتِ مدیریت و سیاست کشورمان منطبق است را می شود با سرزدن به باغات اطراف ارومیه و نقش چاههای عمیق و نعرۀ موتورهای گازوئیلی و بنزینی که آب از چاهها تخلیه می کنند و چه بلایی در خشک شدن دریاچه ارومیه می آورند تا تفریح و خوشگذرانی تعدادی از ماها مختل نشود، از بس که در ساعات کاری! از سیاست ورزی و مدیریت کشوری خسته می شویم. شاید، واقعیت مدیریت و سیاست ورزی را با نمونه ای از دوست بازنشستۀ دیگرم تکمیل کند، «حافظ»(۴) می گفت؛ جنگ که تمام شد، مدیر اداره ای شدم، وضعیت را بررسی کردم و از آمار سازی مدیر قبلی تعجب کردم، ماندم که با این سابقه به ارث رسیده چگونه کار کنم. ناچار، با مدیر باتجربه ای مشورت و گلایه کردم که چه کنم. راهکار پیشنهادی جالب بود، توصیه کرد که «زمان، زمانِ ریاست است، برو میزت را تمیز کن، ریاست کن و مثل مدیر قبلی ادامه بده»!؟

     نمی دانم، اسم این دو روایتی که ذکر آن از دو نفری که از سیاست و سیاست ورزی فقط اسمش را می دانند و به همان میزان صادق هستند، چه بگذارم؟ «مدیریتهای سیاست زده» و یا «سیاسان مدیر» که زندگی ما را رقم می زنند، براستی سیاست و مدیریتی که به درد زندگی مردمان این آب و خاک نخُورَد، به چه دردی می خورَد.

     تجارب ممتد، نشان از عجین بودن بلایای طبیعی با سرزمین کهن ایران زمین است، قبول. از سویی واقعیت وجود تجارب سایر کشورها و حضورِ مؤثر تکنولوژیِ ماهواره ای و مهندسی در کنترل این بلایا قابل چشم پوشی نیست. این مطلب بمنزله نادیده گرفتن سیاستمداران و مدیران و زحمت کشان دلسوزی که دلسوزانه و هنرمندانه اقدام کرده و می کنند نیست، درد دلی است و نقد و گلایه ای است که از شعارها بپرهیزیم، زندگی کسانی که در مسیر سیل در شیراز و در کنار دروازه قرآن گرفتار شدند قابل پیش گیری بود، کسانی که هشدار می دادند می توانستند همزمان از حضور مردمان در آن جلوگیری کنند، بگذریم از «آق قلا» که گفته می شود به هشدار کارشناسان در سال قبل بی توجهی شده و نادیده گرفته می شود هشدار کارشناسان در سالیان متمالی که از قطع درختان جنگلهای شمال بپرهیزید. ما مردمان این سرزمین می خواهیم با اعتماد به مسئولین سیاسی و مدیران مرتبط، در زیست بوم ایران با دغدغۀ کمتری زندگی کنیم.

۶ فروردین ۱۳۹۸  — ذوالفقار صادقی

پی نوشت:

  1. در سال ۱۳۹۶، همزمان با زلزله کرمانشاه، مقاله ای با عنوان «زلزله و توسعه» در همین آدرس منتشر کردم، این مطلب را می توان در تکمیل همان دید و به نقد نشست.
  2. یکی از شهرهای شمالی کشور که در جریان بارندگی اخیر زیر آب رفت.
  3. آقای «ناصر» بازنشسته و از مدیران جزء و در عین حال صادق بود.
  4. آقای «حافظ» بازنشسته و از مدیران دلسوز بود.

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *