نگرش راهبردی به پدیده جهانی شدن فرهنگ و پیامدهای آن

نویسنده: حسن پورامیرآباد – ۱۳۸۸/۳/٢۸

چکیده:

     جهانی شدن از مفاهیمی است که از دهه ۸۰ میلادی تقریباً همه حوزه های اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار داده است. و از این مفهوم تعابیر و تعاریف مختلفی ارائه گردیده و آراء و اندیشه های مختلفی توسط نظریه پردازان علوم اجتماعی، علوم سیاسی، روابط بین الملل و فرهنگ شناسان شکل گرفته است. هر کدام از صاحبنظران بر وجهی از فرایند جهانی شدن متمرکز شده اند و به زمینه‌ها ، ابعاد، آثار و پیامدهای آن پرداخته اند. با این وجود اکثر آنها معتقدند؛ بر مفهوم بندی و تعریف این پدیده توافق وجود ندارد. چند وجهی بودن پدیده، فراگیر بودن آن، نو پا بودن نظریه پردازی در این حوزه را می توان بعنوان بخشی از دلایل آن مطرح نمود. دراین نوشتار تلاش گردیده دیدگاه‌ ها و نظریه های کلی و راهبردی پیرامون جهانی شدن فرهنگ به عنوان یکی از ابعاد جهانی شدن بررسی گردد. و تعریف مشخصی از این پدیده و ابعاد آن ارائه شود و در نهایت با توجه به نقطه نظر برخی از صاحبنظران، راهبردهایی با تاکید بر پیامدهای مثبت و منفی جهانی شدن فرهنگ پیشنهاد گردد.

کلید واژه ها : جهانی شدن، فرهنگ و جهانی شدن فرهنگ

    بسمه تعالی

نگرش راهبردی به پدیده جهانی شدن فرهنگ و پیامدهای آن

 

چکیده:

     جهانی شدن از مفاهیمی است که از دهه ۸۰ میلادی تقریباً همه حوزه های اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار داده است. و از این مفهوم تعابیر و تعاریف مختلفی ارائه گردیده و آراء و اندیشه های مختلفی توسط نظریه پردازان علوم اجتماعی، علوم سیاسی، روابط بین الملل و فرهنگ شناسان شکل گرفته است. هر کدام از صاحبنظران بر وجهی از فرایند جهانی شدن متمرکز شده اند و به زمینه‌ها ، ابعاد، آثار و پیامدهای آن پرداخته اند. با این وجود اکثر آنها معتقدند؛ بر مفهوم بندی و تعریف این پدیده توافق وجود ندارد. چند وجهی بودن پدیده، فراگیر بودن آن، نو پا بودن نظریه پردازی در این حوزه را می توان بعنوان بخشی از دلایل آن مطرح نمود. دراین نوشتار تلاش گردیده دیدگاه‌ ها و نظریه های کلی و راهبردی پیرامون جهانی شدن فرهنگ به عنوان یکی از ابعاد جهانی شدن بررسی گردد. و تعریف مشخصی از این پدیده و ابعاد آن ارائه شود و در نهایت با توجه به نقطه نظر برخی از صاحبنظران، راهبردهایی با تاکید بر پیامدهای مثبت و منفی جهانی شدن فرهنگ پیشنهاد گردد.

کلید واژه ها : جهانی شدن، فرهنگ و جهانی شدن فرهنگ

  • مقدمه

     گرچه جهانی شدن از مفاهیم رایج در حوزه‌ های مختلف است. اما تعریف دقیقی از آن وجود ندارد. در آثار گوناگون و پرشمار مربوط به فرهنگ، اقتصاد و سیاست در جهان معاصر، تعریف های متفاوت و گاهی متضاد از این فرایند عرضه می شود و نشانه های امیدوارکننده چندانی از دست یابی به اجماعی نسبی بر سر مفهوم بندی و تعریف آن به چشم نمی‌خورد. اختلاف موجود در تعاریف جهانی شدن از عوامل گوناگونی ریشه می گیرد که چند مورد از آنها را می توان نام برد:

۱) چند وجهی بودن پدیده

     امروزه همه جوانب زندگی در دنیای معاصر، کم و بیش از فرایند جهانی شدن تأثیر می پذیرند و فرایند مورد نظر، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. بی گمان تاکید بر هر کدام از جنبه‌ های این فرایند، بر تعریف و مفهوم بندی خاص معطوف می شود.

۲) راه یابی مفهوم به عرصه های سیاسی، امنیتی

     امروزه درباره جنبه های مختلف جهانی شدن قلم فرسایی می شود، در محافل و مراکز گوناگون تصمیم گیری های سیاسی از جهانی شدن سخن به میان می آید. دولت ها درباره پیامد های امنیتی این پدیده، نگران بوده و راهبرد های مقابله تدوین می کنند. در چنین شرایطی هر گونه تعریفی از جهانی شدن، کم و بیش متأثر از نگرش های سیاسی- ایدئولوژیک خواهد بود. چالش های موجود بر ارادی و آگاهانه بودن یا نبودن این پدیده، و یا ماهیت فرصت آفرینی و تهدید زایی آن، نمونه های برجسته آن به شمار می آید.

۳) نوپا بودن نظریه پردازی و پژوهش

     گرچه در دهه های اخیر به ویژه از دهه نود به بعد، آثار پرشماری در قالب کتاب و مقاله عرضه شده، ولی نظریه پردازی و مطالعات علمی درباره این پدیده قدمت چندانی ندارد. در رشته‌های مختلف دانشگاهی جنبه هایی از این فرایند را مورد بررسی قرار می دهند. و تحت تاثیر چنین عواملی، تعریف های عرضه شده از جهانی شدن تنوعی چشمگیر یافته اند.

۴) تعاریف و مفهوم بندی های متنوع

متاثر از نگرش های مختلف، تعاریف و مفهوم بندی های متنوع و متفاوتی از جمله « فشردگی زمان و مکان»، «وابسته تر شدن بخش های مختلف جهان»، « یکپارچگی»، « درهم تنیدگی جهانی»،‌ « غربی سازی»،« همگون سازی»، « ادغام در گستره جهانی»، « قلمرو زدایی»، « آزاد سازی »، « شبکه ای شدن » از جهانی شدن ارائه شده است. البته، محورها و عناصر مشترکی را هم می توان شناسایی کرد.

  • تعریف جهانی شدن

در اغلب تعاریف عرضه شده،‌ جهانی شدن فرایندی تدریجی و پایدار توصیف می شود که از گذشته ای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد، با این تفاوت که هر چه بر عمر آن افزوده می شود، شتاب و گستره آن هم بسیار افزایش می یابد. به بیان دیگر، گرچه اکثر نظریه پردازان، جدید بودن فرایند جهانی شدن را نمی پذیرند. ولی بر سر تشدید بسیار چشمگیر آن در دهه های اخیر اتفاق نظر دارند و حتی عقیده دارند که نسل های آینده این فرایند را به صورتی گسترده تر و پرشتاب تر تجربه خواهند کرد.

تأکید بر افزایش بی سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، ویژگی دیگر اکثر تعریف های جهانی شدن است. تقریباً در همه آثار مربوط به جهانی شدن، حجم بسیار زیاد ارتباطات در سطوح و عرصه های مختلف جامعه جهانی ویژگی بخش فرایند مورد نظر عنوان شده است. از این دیدگاه، جهانی شدن معطوف به افزایش پیوندها و همبستگی‌های میان دولت و جوامع تشکیل دهنده نظام جهانی مدرن است. نیرومندتر شدن عوامل موثر درشبکه های جهانی و وابستگی متقابل و تشدید درهم تنیدگی جهانی، گستره و میزان تاثیرپذیری افراد و جوامع گوناگون مستقر در کره زمین را افزایش و امکان و احتمال انزوا و برکنار ماندن از تأثیرات محیط جهانی را کاهش می دهد. (گل محمدی، ۱۳۸۱، ص ۲۰)

افزون بر اینها، در اغلب تعریف ها، جهانی شدن را نوعی فرایند همگونی و همسانی فزاینده به شمار می آورند. افزایش و گسترش امکان های ارتباطی و به تبع آن تشدید ارتباطات، برخوردها، وابستگی‌ها و تأثیرپذیری‌ ها در سطح جهانی، نوعی همگونی، و همسانی جهانی پدید می آورد. برخی نظریه پردازان این فرایند همگونی را گسترش تجدد به اقصی نقاط و جهانگیر شدن ویژگی های محوری فرهنگ و تمدن غربی می دانند. نظریه پردازانی هم از این حد فراتر رفته، جهانی شدن را نوعی یکدست سازی زیر نظر ایالات متحده آمریکا توصیف می کنند.‌( والتز، ۱۳۷۹، ص۷) گرچه با توجه به آنچه پیش‌تر بیان شد، ارائه تعریفی جامع و مانع از جهانی شدن بسیار دشوار است، با این حال بر اساس وجوه مشترک نام برده، تعریفی از جهانی شدن می توان عرضه می کرد. « جهانی شدن عبارت است از فرایند فشردگی فزاینده زمان و فضا که به واسطه آن مردم دنیا کم و بیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعه جهانی واحد ادغام می شوند.» به بیان دیگر جهانی شدن معطوف به فرایندی است که در جریان آن فرد و جامعه در گستره‌ای جهانی با یکدیگر پیوند می خورند و قید و بندهای جغرافیایی بر روابط اجتماعی از بین می‌رود.( گل محمدی، ۱۳۸۱، ص ۲) درباره تعریف مورد نظر نکاتی را می توان بیان کرد:

۱) تعریف عرضه شده در واقع مبتنی بر تعاریف و دیدگاه های چند نظریه پرداز برجسته جهانی شدن است. محور بحث دیوید هاروی از جهان معاصر، مفهوم فشردگی زمانی- فضایی است؛ گیدنز پیامدهای اجتماعی این فشردگی را بررسی می کند؛ رابرتسون عنصر آگاهی را نقطه عطفی در فرایند طولانی مدت جهانی شدن می داند و مارتین آلبرد هم جهانی شدن را شکل گیری یک جامعه جهانی در « عصر جهانی‌ » به شمار می آرود.

۲) نکته بعدی بر فشردگی فضا و زمان یا به عبارتی نابودی فضا توسط زمان است که بر جنبه‌های مادی و عوامل زمینه ساز و تسهیل کننده فرایند جهانی شدن دلالت دارد. فن‌آوری ها و امکانات ارتباطی و پیشرفت ‌های شگفتی‌آور در این زمینه، از این لحاظ جایگاهی بس رفیع دارند و در اکثر نظریه‌ ها و آثار مربوط به جهانی شدن مورد بررسی و تاکید قرار می گیرند. این عوامل تسهیل کننده و شتاب بخش، از آن رو اهمیتی مضاعف دارند که فرایند جهانی شدن در دهه های اخیر را از تاریخ نسبتاً طولانی جهانی شدن متمایز می کنند.

۳) در این تعریف، زمان مند و رو به گسترش بودن فرایند جهانی شدن نیز مدنظر قرار گرفته است. چنانکه پیش‌تر بیان شد، جهانی شدن قدمتی تاریخی دارد، ولی در دهه های اخیر شتاب و گسترش چشمگیری یافته و پیش بینی می شود در سال ها و دهه های آینده حتی پرشتاب تر و گسترده تر شود. البته این افزایش تدریجی صرفاً به سرعت و گستره جهانی شدن محدود نمی شود و به تشدید یا تعمیق این فرایند در حوزه های مختلف هم معطوف است.

۴) افزون بر گسترش و تاثیر ناهمگون و نابرابر جهانی شدن، میزان آگاهی از چنین فرایندی نیز نسبی و نابرابر است. آگاهی از عضو یک « دهکده جهانی » بودن، وقوف بر سرنوشت مشترک جهانی و حساسیت نسبت به خطرات و تهدیدهای جهان گستر، ویژگی بخش زندگی در جهان معاصر است و حتی برخی نظریه پردازان، عنصر آگاهی را وجه تمایز مراحل متأخر فرایند طولانی جهانی شدن به شمار می آورند. این آگاهی از تعلق به جامعه جهانی و دغدغه چنین تعلقی، هم از لحاظ زمانی و تاریخی و هم از لحاظ مکانی، نسبی و برابر است. به طور کلی، آگاهی نسل کنونی از همبستگی و درهم‌تنیدگی جهانی بسیار بیشتر از آگاهی نسل گذشته است و احساس سرنوشت مشترک جهانی، از جامعه ای به جامعه دیگر تفاوت می‌کند.

۳- پیشینه تاریخی

از دیدگاه نومارکسیست‌ هایی مانند آندره گوندر فرانک[۱] و ایمانوئل والرشتین[۲]، فرایند جهانی شدن هنگامی آغاز شده که نطفه نظام جهانی بسته شده است و این تاریخ به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح بر می گردد. در واقع آنان از پنج هزار سال تاریخ نظام جهانی و به تبع آن پنج هزار سال تاریخ فرایند جهانی شدن سخن می گویند. دسته دیگری از نظریه پردازان تاریخ جهانی شدن را همان تاریخ تمدن جهانی می دانند که حدود ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و از مصر باستان و تمدن سومر آغاز می شود؛ نویسندگانی مانند اریک ولف[۳] و ویلکینسن[۴] به این دسته تعلق دارند. نویسندگان و صاحب نظرانی مانند علی مزروعی نیز نخستین نشانه های فرایند جهانی شدن را در تمدن اسلام و شرق باستان شناسایی می کنند. دسته دیگری از نظریه پردازان، شکل گیری و نقطه آغاز فرایند جهانی شدن را بسیار کوتاه‌تر از نظریه پردازان نام برده می دانند. شماری از این نظریه پردازان اعتقاد دارند که با شکل گیری تجدد، فرایند جهانی شدن نیز آغاز شد. مثلاً گیدنز فرایند جهانی شدن را چیزی جز گسترش تجدد نمی داند. مارکس و انگلس هم درک تاریخ جهانی شدن و آغاز این فرایند را مستلزم درک و شناخت تاریخ سرمایه داری می دانند. چون از دیدگاه آنان نظام سرمایه داری همواره دست‌اندرکار یکپارچه سازی اقتصادی و فرهنگی جهانی بوده است. پس با توجه به این دیدگاه جهانی شدن را باید همزاد سرمایه داری دانست.

قدمت فرایند جهانی شدن با قدمت مفاهیم مختلفی برای توصیف و تبیین آن به کار رفته که در این میان واژه « جهانی »[۵] جایگاهی برجسته دارد. این واژه معمولاً در مورد نیروها، عوامل، رویدادها و فرایندهای مؤثر در مورد نیروها، عوامل، رویدادها وفرایندهای مؤثر درارتباط، همبستگی و همگونی جهانی به کار رفته است. در طول دهه هفتاد با گسترده شدن فرایند جهانی شدن به واسطه پیشرفت های حیرت آور در حوره فن آوری های ارتباطی این واژه بیش از بیش اهمیت یافت و جواز ورود به رشته های مختلف را کسب کرد. در نیمه دوم دهه هشتاد این واژه به عرصه جامعه شناسی هم راه یافت تا زمینه تدوین نظریه پردازی جامعه شناختی مستقل درباره فرایند جهانی شدن و جبنه های اجتماعی آن فراهم شود. در واقع امروزه مفهوم جهانی شدن در کانون اغلب بحث های سیاسی اقتصادی و جامعه شناختی قرار گرفته است.

۴- جهانی شدن، فرصت یا تهدید

از یک منظر، جهانی شدن واژه ای است که حرکت تمام کشورهای جهان را به سمت یک موجودیت واحد توصیف می کند. و در واقع فرایندی است که درآن عرصه های گوناگون زندگی، گستره جهانی پیدا می کند. دراین فرایند، اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره زمین را زیر نفوذ خود قرار می دهند وبه ایجاد یک بازار تازه جهانی ، سازمانهای سیاسی فراملی و فرهنگ جهانی تازه دست می زنند. از این دیدگاه، گسترش بازار جهانی سرمایه داری، زوال دولت ملی ، گردش پرشتاب وبی امان کالا، سرمایه، اطلاعات وقالب های فرهنگی، مولفه هایی هستند که چشم اندازجهانی شدن را پیش روی بشر قرار داده است وبنابراین از این منظر جهانی شدن جریانی خود جوش و ضرورتی تاریخی است و سازگار با مقتضیات زمان. اما از نگاهی دیگر جهانی شدن فرایندی برنامه ریزی شده وتحمیلی و طرحی است برای بازسازی اجتماعی جوامع در سطح کلان. سیستمی که ایدئولوژی نئولیبرالیستی سرمایه داری غربی را تبلیغ وتحمیل می کند. و درصدد است الگوی زندگی غربی(به ویژه امریکایی) را ترویح نموده وبا تبلیغ فرهنگ مصرف زدگی، ذهن وشخصیت انسانها را آماده سازد تا به سادگی، هویت فرهنگی وتاریخی خود را فراموش کرده وتمام توان و منابع جامعه خود را به مروجین فرهنگ مصرف واصالت سرمایه تقدیم کنند. با استفاده از مبحث فوق می توان نتیجه گیری کرد، تاکنون این پدیده عمدتا تحت تاثیر دو دیدگاه افراطی تحلیل گردیده است. دیدگاهی که جهانی شدن را تهدید امنیت، دیدگاه دیگری که این پدیده را کاملا یک فرصت معرفی می کند.هر کدام از دو رویکرد، بر آثار و پیامدهایی تاکید دارند. که عبارت است:

۴-۱- جهانی شدن به عنوان فرصت امنیت ملی

این گروه معتقدند، جهانی شدن یک پروسه و فرایند طبیعی، مبتنی بر تجارب و پیشرفت های بشری بوده، به نیازهای انسان معاصر پاسخ می دهد. موجب توسعه و تکامل کشورها شده و فاقد عنصر تحمیل و سلطه است. ودارای آثار و پیامدهای زیر است.

  • پدید آمدن جنبه هایی از زندگی با رسالت جهانی
  • افزایش درک و ایجاد خودآگاهی جهانی
  • ایفای نقش بیشتر برای نهادها و واحدهای فراملی و جهانی
  • تأکید بر نیازهای حیاتی سایر ملل
  • کم رنگ شدن منازعات ملی
  • پدید آمدن تعریف تازه‌ای از جامعه
  • افزایش اتکای واحدهای سیاسی به یکدیگر
  • تحول در الگوی عمل در سطح خارجی
  • یکپارچگی و همگرایی بیشتر جهانی
  • توسعه دانش و اطلاعات بشر
  • رونق بازارهای مالی و گردش پول
  • فشردگی زمان، مکان و شبکه‌ای شدن جامعه جهانی
  • انقلاب و تحول در ارتباطات
  • شکل‌گیری فرهنگ‌ها و هویت‌های ترکیبی(بجای هویت‌های سنتی و یک هویت و فرهنگ مسلط جهانی)
  • پیدایش تبادل و تکثر فرهنگی
  • شبکه‌ای شدن جامعه جهانی

۴-۲- جهانی شدن به عنوان تهدید امنیت ملی

این گروه معتقدند، جهانی شدن یک پروژه طرحریزی شده توسط کانون های قدرت برای تحمیل یک الگوی رفتاری مشخص و فراگیر می باشد. یک سویه و موجب سیطره فرهنگ و ارزشهای غربی و انفعال سایرین است. ودارای آثار و پیامدهای زیر است.

  • فروپاشی دولت – ملت
  • پیدایش هویت‌های عام و همگون
  • بروز منازعات قومی – نژادی – مذهبی
  • افزایش مهاجرت و فرار مغزها
  • غربی و آمریکایی شدن جهان
  • همگون‌سازی و یکنواخت کننده هویتی – فرهنگی
  • تسلط نظام لیبرال – دمکراسی
  • تفوق و تسلط نظام سرمایه داری و انباشت بیشتر سرمایه
  • تحول در تلقی از زندگی و الگوهای رفتاری
  • دگرگونی الگوی حکومت و رفتار سیاسی
  • تحول در الگوی نظام بین‌الملل
  • به خطر افتادن هویت‌های ملی – دینی
  • سلطه بیشتر کشورهای ثروتمند
  • پروژه بودن و فرایندی یکطرفه
  • افزایش تبعیض و نابرابری
  • دستاویزی برای پنهان‌سازی اهداف سرمایه‌داری لیبرال
  • قلمروزدایی و حذف مرزهای فرهنگی
  • گسترش نسبی‌گرایی
  • افزایش شکاف فرهنگی – اجتماعی
  • پیدایش جرائم جدید و تخلفات نوین
  • ظهور و گسترش یک فرهنگ جهانی

رویکرد خوشبینانه و بدبینانه به تنهایی گویای واقعیت های موجود نیستند. چرا که جهانی شدن، فارغ از حرکت های برنامه یزی شده سازمانهای بین المللی وگردانندگان غربی آن ودر راس آن امریکا، که بسیار جدی است، یک وجه دیگری نیز دارد وآن اطلاعاتی شدن جوامع است که خود بخود ما را در برابر این پدیده قرار می دهد. بنابراین جهانی شدن چه ضرورتی تاریخی وخود جوش باشد وچه پروژه ای برنامه ریزی شده وتحمیلی، واقعیتی است که پیش روی جهانیان قراردارد وفرصت بازیگری دراین میدان بر روی همه جوامع بازاست. دراین میدان هم فرصت فراوان است هم تهدیدات فراوان. تضعیف اقلیت های ملی، شیوع مصرف زدگی فراگیر، کم رنگ شدن مرزها ومحدوده های ملی، یکه تازی قدرت های برتر سیاسی، اقتصادی، نظامی وفرهنگی، یکسان سازی فرهنگی، اجتماعی، حاکمیت ایدئولوژی صاحبان قدرت و نابودی فرهنگ های بومی ومحلی مهمترین تهدیدهای جهانی شدن می باشند. محدود شدن یکه تازی وخودسری دولت های غیردمکرات وغیرمردمی، افزایش آزادی های فردی وگروهی، فرصت های بیشتر برای زندگی بهتر، ایجاد رقابت برای عقب نماندن از پیشرفت تمدن های بشری، فرصت بیشتر برای عرضه کالا و تولیدات بومی و ملی، توسعه رسانه های ملی و منطقه ای، تقویت نظامهای باز و مبادله آزادانه کالا، افکار واطلاعات مهم ترین فرصت عام جهانی شدن می باشد. درنتیجه هر جامعه که توانایی به خدمت گرفتن ابزارهای موجود واستعدادهای بالقوه خود درچارچوب مرزهای ملی داشته باشد وشیوه به کارگیری آن را دررابطه با دیگر کشورها به گونه ای سازگار با شرایط ومقتضیات جهان قرن بیست ویکم بداند، قابلیت بازیگری موفقیت آمیز دراین میدان را خواهد داشت.

در کنار جهانی شدن، واژه های نسبتاً مترادف و هم خانواده دیگری نیز وجود دارند که روشن ساختن نسبت و تفاوت آنها با واژه جهانی شدن بی فایده نخواهد بود. واژه جهانی کردن[۶] گرچه به فرایندهای وابستگی و همگونی جهانی معطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهی معینی پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر جهانی کردن دربرگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایی توانمند در قالب دولت- ملت و یا شرکت چند ملیتی، در راستای علایق و منافع خود به کار همگون و یکدست سازی جهان پرداخته اند و به همین دلیل باید از جهانی کردن سخن گفت نه از جهانی شدن، ولی واژه جهانی شدن متضمن این معنا است که بسیاری از نیروهای جهانی ساز و همگون آفرین، غیر شخصی و فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهی از افراد هستند. شکاکان، همان ناقدان افراطی فرایند جهانی شدن می باشند که در واقع از چشم انداز نظریه امپریالیسم جهانی بر این فرایند نظر می کنند و تکوین چنین فرایندی را پروژه ای تحمیلی و از پیش تعیین شده و راهبرد جدیدی برای سلطه غرب معرفی می کنند. که از سوی کشورهای استکباری و در راس آنها ایالات متحده امریکا بر دیگر کشورها تحمیل می شود. در نقطه مقابل، نظریه پردازانی قرار دارند که با پیش رو نهادن رهیافت تسلیم در برابر جهانی شدن، منفعلانه خبر از همگونی و یکپارچگی جهان و پایان تاریخ می دهند و سرود مرگ جغرافیا را می سرایند! اینان نیز متاثر از تفکرات لیبرالیستی خویش، شکل گیری فرهنگ، اقتصاد و سیاست موفق را در گرو تبادلات یکپارچه در فضای همگون جهانی می پندارند و سرنوشت حتمی تمامی پدیده های فرهنگی و اقتصادی محلی و ملی را پیوستن به فرهنگ و اقتصاد جهانی می دانند.

در میان دو رهیافت یاد شده (شک و تسلیم) که هر یک با روندی کل گرا، قطعی نگر، بخشی از فرایند جهانی شدن را به تصویر می کشند، نظریه های میانه گرا با رویکردی خاص این پدیده را مورد نقد و ارزیابی قرار داده اند. و بر ظرفیت های فرصت آفرین و تهدیدات آن همزمان توجه دارند. نگارنده معتقد است، پدیده جهانی شدن، برای کشورهای برخوردار و بازیگران فعال در عرصه جهانی، در ابعاد مختلف فرصت می باشد. و برای کشورهای ضعیف و بازیگران منفعل این پدیده تهدید به شمار می آید. چنانچه بایر(۲۰۰۷) می گوید، کشور‌های برخوردار، حتی اگر از قدرت نرم بالایی هم برخوردار نباشند، «‌ابزار‌های اطلاع رسانی»، به خودی خود برای کشور‌های رقیب خود «‌تهدید» ‌تلقی می‌شوند. چون، آنان با دستکاری اطلاعات و ارائه و نشر دلبخواهی آن، قادرند بر مردم کشور‌های آماج تاثیر بگذارند و نگرش‌‌ها و نظرات سیاسی و اجتماعی آنان را، آنگونه که می‌خواهند، شکل دهند. از نظر «‌جوزف نای» نظریه پرداز قدرت نرم،کشوری که واجد این سه نوع جذابیت «‌فرهنگ»، «‌ایده سیاسی» ‌و «‌سیاست خارجی‌» باشد، می‌تواند برفرهنگ، سیاست‌‌ها و الگو‌های اجتماعی کشور‌های دیگر تاثیر بگذارد و اراده خود را به صورت غیر مستقیم بر آن‌ها تحمیل کند. از نظر برگر (۲۰۰۴) قدرت نرم یک کشور، برای کشور‌های آماج تهدید تلقی می‌شود. چون جذابیت حاصل از قدرت نرم کشور مبدا، ناخواسته بر افکار، باور‌ها و رفتار، به ویژه رفتار سیاسی، مردم کشور مقصد تاثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «‌چالش» ‌می‌سازد روزل و دیگران (۲۰۰۷) رابطه قدرت نرم یک کشور و احساس تهدید از سوی کشور‌های دیگر را مورد بررسی قرار داده اند. به زعم آنان کشور‌های برخوردار از قدرت نرم بالا (از حیث علمی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی )، جاذبه ویژه‌ای برای مردم کشور‌های نابرخوردار از این منابع قدرت دارند. از همین روی همواره آن کشور‌ها را تهدید می‌کنند .

۵- نظریه های جهانی شدن فرهنگ

در حالی که شماری از نظریه پردازان بر جنبه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فرایند جهانی شدن تمرکز می کنند، برخی نظریه پردازان هم دیدگاهی فرهنگی دارند. آنها با یادآوری نقش بسیار مؤثر جریان ها و شبکه های رسانه ای، توجه بیشتر به فرهنگ و آگاهی را خواستارند. نظریه پردازان مورد نظر فرایند درهم‌تنیدگی و یکدست شدن جهان را می پذیرند. ولی شیوع یک فرهنگ توده ای مشترک را عامل و زمینه ساز این همگونی و وابستگی فزاینده می دانند. مک لوهان از جمله نظریه پردازانی است که نگاهی فرهنگی به جهانی شدن دارد. او از دیدگاه جامعه شناسی به واسطه های انتقال عناصر فرهنگی بیشتر از محتوای فرهنگ اهمیت می دهد و تاریخ زندگی بشر را بر پایه فن آوری‌ های ارتباطی بازسازی می کند. بنابراین در نظریه مک لوهان شناسایی و درک فرایند جهانی شدن، جز با شناخت جایگاه رسانه های در برگیرنده فن آوری های حمل و نقل و ارتباطات میسر نمی شود. از آنجا که این ابزارها قابلیت کاربرد عام و جهانی داشتند، زمینه ساز و تسهیل کننده فرایند جهانی شدن هم بودند، ولی پیشرفته ترین و گسترده ترین فرایند جهانی شدن از زمانی آغاز شدند که رسانه های الکترونیک پا به عرصه ارتباطات گذاشتند. به نظر مک لوهان این رسانه ها ما را قادر می کنند تا جهان را چونان یک کل درک کنیم.

هاروی به تشریح زندگی اجتماعی در دوران سنتی و مدرن می پردازد تا وجه تمایز این دوران را با یکدیگر و با دوره نوپدید آشکار کند. او چنین تمایزی را در فضا و زمان و جایگاه آنها در زندگی اجتماعی پیدا می کند و بر این اساس به بازسازی تاریخ تحولات اجتماعی در جهان می پردازد.

به نظر گیدنز جهانی شدن را به هیج وجه نمی توان پدیده ای صرفاً اقتصادی دانست، هرچند که شکل گیری یک اقتصاد جهانی از مهم ترین عناصر ویژگی بخش پدیده مورد نظر به شمار می آید. بر این اساس جهانی شدن پدیده ای فراتر از همبستگی متقابل است. در واقع گیدنز از جمله نظریه پردازانی است که در واکنش به رهیافت تقلیل‌گرا و اقتصاد محور نظریه پردازان نظام جهانی، به ویژه والرشتین، بر جنبه های فرهنگی و اجتماعی فرایند جهانی شدن تاکید می کنند و آن را فراتر از شکل گیری نظام جهانی می دانند. از این دیدگاه، گیدنز جهانی شدن به اندازه تجدد قدمت دارد، هر چند که در سال های اخیر تشدید شده است. این فرایند هم به نظام های گسترده جهانی معطوف است و هم به بسترهای محلی و شخصی تجربه اجتماعی. نکته دیگر اینکه جهانی شدن نه یک فرایند، بلکه ترکیب پیچیده ای از فرایندهاست. به عبارتی، برای درک درست جهانی شدن باید به نحوه گسست از جامعه سنتی و گذر به جامعه مدرن پی برد. گیدنز ابزار دست یابی به چنین درکی را توجه به جایگاه فضا و زمان و فرایند تحول آنها می داند. بنابراین می توان نظریه گیدنز را درباره جهانی شدن چنین خلاصه کرد: جهانی شدن حاصل برهم خوردن نظم سنتی فضا و زمان است که به واسطه جدایی فضا و زمان از مکان پدید می آید. این فضا و زمان جدا شده از مکان، در گستره ای نامتناهی به یکدیگر و هماهنگ شده،‌ امکان کنش و روابط اجتماعی را در جامعه ای هم بسیار فراخ‌تر شده، جامعه ای جهانی شکل می گیرد و جهانی شدن معطوف به انواع پیوند و رابطه فرد با این جامعه جهانی است.

اگر گیدنز در واکنش به نظریه های نظام جهانی، بر پیچیدگی فرایند جهانی شدن و جنبه اجتماعی آن تأکید می کند، رابرتسن با پرداختن به جنبه های فرهنگی- اجتماعی جهانی شدن چنین واکنشی را نشان می دهد. او فرایند جهانی شدن را بسیار پیچیده تر از آن می داند که نظریه های اقتصاد محور بتوانند از عهده توصیف و تبیین آن برآیند. بنابراین در نظریه او نظام جهانی جایگاهی نسبتاً فرعی دارد و در آن بیشتر بر عنصر آگاهی تأکید می شود. بر این اساس رابرتسن تعریفی دو وجهی از جهانی شدن عرضه می کند که هم جنبه عینی جهانی شدن را در بر می گیرد و همه جنبه ذهنی آن را. بنا به تعریف او جهانی شدن مفهومی است معطوف به فشردگی جهان و تشدید و افزایش آگاهی از آن مانند یک کل. تعریف رابرتسن نشانگر آن است که او نیز مانند اکثر نظریه پردازان جهانی شدن عناصر ویژگی بخش جهانی شدن را فشردگی، همگونی، درهم‌تنیدگی و وابستگی متقابل در سطح جهانی می داند. ولی در عین حال از این مرحله فراتر رفته، بر عنصر آگاهی تأکید می کند. در واقع برجستگی و وجه تمایز تعریف و نظریه او از چنین تأکیدی و تمرکزی ناشی می شود.

     از لحاظ عینی، رابرتسن هم مانند نظریه پردازان دیگر، تاریخی چند صدساله و حتی بیشتر برای فرایند جهانی شدن در نظر می گیرد. به نظر او صدها سال است که موانع و فاصله های میان بخش های مختلف «دهکده جهانی» به تدریج کاهش می یابند و جهان فشرده تر می شود. وابستگی متقابل فزاینده میان نظام های سیاسی به واسطه تجارت، اتحاد نظامی و سلطه سیاسی- فرهنگی از مهم ترین عوامل زمینه ساز و تسهیل کننده این فشردگی است که همچنان ادامه دارد. در واقع این بخش از آرای رابرتسن مانند نظریه های وابستگی و نظام جهانی است. مکانیسم فشردگی عینی جهان در درجه نخست به واسطه فن آوری های ارتباطی ممکن
می شود که هر اندازه این فنون و ابزارها کارآمدتر و پیشرفته تر شوند، فشردگی جهان نیز شتاب بیشتر می گیرد. البته فشردگی جهان صرفاً نتیجه تحولات علمی و یا انقلاب های فنی در عرصه ارتباطات و رسانه ها نبوده و ماهیت نظام سرمایه داری و منطق انباشت هم دراین زمینه نقش مهمی بازی کرده اند. چرا که سرمایه داری ذاتاً گسترش طلب است و هوای جهانگیر شدن در سر دارد. ولی ویژگی اصلی و ممتاز جهانی شدن عنصر آگاهی است. به نظر رابرتسن صرف وابستگی متقابل و درهم‌تنیدگی جهانی برای واقعیت یافتن جهانی شدن کافی نیست، بلکه انسان ها هم باید از امر جهانی و تعلق به جهانی واحد آگاهی داشته باشند. البته این جبنه از جهانی شدن هم قدمت زیادی دارد و تصور جهان به مثابه جامعه ای واحد به اوایل سده پانزدهم میلادی برمی گردد. این جمله واحد در برگیرنده انسان هایی بوده که برداشت هایی همسان از حقوق و هویت داشتند؛ آرمانی که هنوز واقعیت نیافته است.

     مالکوم واترز نظریه پرداز دیگری است که با بهره گیری از نظریه های پیشین و ترکیب آنها، به تعریف و مفهوم بندی فرایند جهانی شدن می پردازد. او با ارائه تصویری مطلوب و مناسب از فرایند جهانی شدن، ابتدا دنیای کاملاً جهانی شده را این گونه تعریف می کند: «فرایندی اجتماعی که در آن محدودیتهای جغرافیایی عرصه نهادها و ترتیب های اجتماعی و فرهنگی اش کاهش می یابند و مردم نسبت به آن کاهش آگاهی فزاینده ای پیدا می کنند.» پس واترز هم مانند رابرتسن، هم به جنبه عینی و مادی جهانی شدن نظر دارد و هم به جنبه ذهنی آن یا عنصر آگاهی. از دیدگاه اسکلیر جهانی شدن عبارت است از افزایش و گسترش روابط و کنش های فراملی در گستره جهانی. این فرایند به واسطه شکل گیری شبکه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جهان گستر- که دربرگیرنده شرکت های فراملی، یک طبقه سرمایه دار فراملی و یک فرهنگ- ایدئولوژی مصرف گرایی است- تداوم می یابد و پرشتاب تر می شود. به بیان دیگر در نظریه اسکلیر جهانی شدن معطوف به شکل گیری یک جامعه جهانی ادغام گرا است که بر منطق انباشت و ابزارهای سیاسی- فرهنگی کارآمد سرمایه داری استوار است.

در حالی که دانشمندان و نویسندگان کلاسیک روابط بین الملل بیشترین تکیه را برای توضیح عوامل موثر در زندگی بین المللی انسان، بر پدیده های سیاسی و اقتصادی می گذارند. گروهی از آنان دریافتند که تنها با توجه به سیاست و اقتصاد محض نمی توان به ژرفای روابط بین ملت ها دست یافت. این گروه از متفکران پاسخ سوالات خود را در حیطه فرهنگ و مسائل فرهنگی جستجو کردند و بر آن شدند که ضمن پذیرش عمل موثر و عمده سیاسی و اقتصادی، توجه ویژه به مقوله فرهنگ نمایند و این بعد زندگی اجتماعی انسان را در عرصه بین الملل نیز مورد مطالعه قرار دهند.

گروهی از نظریه پردازان فرهنگ را به مثابه عامل یکپارچه ساز و نظم دهنده جهان جدید تعریف می کنند. فوکویاما از جمله نویسندگانی است که گرچه فرهنگ را به تنهایی عامل غالب در روابط بین الملل نمی داند، اما معتقد است جهان به لحاظ فرهنگی و ایدئولوژیک به سوی یکسانی و یکپارچگی پیش می رود. به نظر فوکویاما با شکست کامل مارکسیسم، مدل فرهنگی لیبرال دمکراسی غربی، به پیروزی نهایی دست یافته است و این پیروزی می تواند زمینه ساز پایان تعارضات حاد سیاسی- ایدئولوژیک و به معنای دیگر پایان تاریخ باشد. وی با استناد به اندیشه های هگل و مارکس، منازعه را موتور حرکت تاریخ می داند و چنین بیان می کند که حرکت تاریخ از منازعه میان اندیشه ها و طبقات اجتماعی است که سازنده تاریخ است و تمامی حوادث تاریخی از چنین درگیری ها و مجادلاتی نشأت می گیرد. از دیدگاه فوکویاما، نحوه پایان تاریخ متفاوت است. به نظر وی تقابل میان دو ایدئولوژی و دو فرهنگ مشخص شاخص های دو نظام سیاسی- اقتصادی هستند، مهم ترین نمود و عامل بقاء تاریخ بوده است. اما این تعارض تاریخ ساز با شکست مارکسیسم و پیروزی لیبرال دموکراسی به پایان رسیده است.

گروه دیگر از متفکران غربی، جایگاهی بنیادین برای فرهنگ در عرصه تحولات بین المللی قائل اند. این گروه با نگاهی ویژه به نظام جهانی، ریشه و بنیاد تقابل و رویارویی در عرصه بین المللی را وجود یک تقسیم بندی فکری و فرهنگی می دانند. از دیدگاه آنها آنچه در جهان موجب تعارض می گردد، روحیه و نگرش ویژه ای است که هویت ما را از هویت دیگران جدا می کند و این دو را مقابل هم قرار می دهند. در میان نظریه هایی که به فرهنگ به عنوان تقابل در عرصه جهانی می نگرند، نظریه برخورد تمدن ها که توسط ساموئل هانتینگتون بیان گردیده، از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین دلیل واکنش های وسیعی را در مجامع علمی و سیاسی جهان برانگیخته و صدها مقاله و کتاب در بررسی یا نقد آن نگاشته شده و کنفرانس هایی نیز برای بحث درباره آن برگزار شده است. بر اساس این نظریه، دولت های ملی به تدریج نقش محوری خود را از دست می دهند و واحدهای تمدنی جایگزین آنها می شوند. به نظر هانتینگتون مهم ترین درگیری ها و برخوردهای جهان آینده، درخطوط گسل میان این تمدن ها روی خواهد داد. به اعتقاد او اختلاف میان تمدن ها اساسی است. تمدن ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر مذهب متفاوت از هم جدا می شوند. در آرای مورد بررسی به رغم تمایزات و اختلافات چند ویژگی مشترک وجود دارد که فضاهای جدید را ترسیم می کند.

  • بازسازی کامل روابط و کنش‌های اجتماعی در عرصه جهانی
  • فرسایش و تضعیف منابع پیوند ‌دهنده فرد و جامعه ملی
  • چالش فرهنگ‌ها و هویت‌های ملی (تقویت و گسترش خاص‌گرایی فرهنگی)
  • تهدید هویت‌های محلی، ملی و منطقه ای
  • بی‌اعتبار شدن نهادها و ساختارهای اجتماعی مرزآفرین
  • گسترش و جهانگیر شدن فرهنگ مصرف گرایی نظام سرمایه‌داری

۶- جهانی شدن فرهنگ و امنیت ملی

     در تعاریف و نظریه های مختلف در مورد فرهنگ یک نکته مشترک وجود دارد و آن اینکه، فرهنگ مشخصه انسان و عامل اصلی هویت بخشی به اجتماعات انسانی از سوی دیگران است. در نزد گروهی دیگر فرهنگ را به مثابه مجموعه ای از نهادها، ساختارها یا الگوهایی می بینند که هویت جوامع را تشکیل می دهد و گروه سوم به فرهنگ به منزله اصلی ترین تجلی حیات انسانی و مجموعه ای از نمادهای مرتبط با یکدیگر می نگرند. در هر سه برداشت،‌ فرهنگ عصاره حیات اجتماعی انسان و جلوه گاه انسانیت انسان در عرصه اجتماعی معرفی شده است. در تحلیل طبقه بندی تعاریف مختلف از فرهنگ نشان می دهد که این مفهوم همانند بسیاری دیگر از مفاهیم علوم انسانی، هر کدام از صاحب نظران با توجه به قلمرو، دامنه و میزان حضور فرهنگ در عرصه های اجتماعی، مادی و معنوی تعریف و برداشت خود را از فرهنگ ارائه داده اند. کلاید کلوکونی در پژوهشی دویست و هفتاد تعریف از فرهنگ را در دوازده طبقه دسته بندی نموده است که شامل فرهنگ به مثابه «کل روش زندگی»، « میراث اجتماعی»، «روش تفکر ‌احساس و اعتقاد مردم»، «ذهنیت رفتار»، « چگونگی رفتار»، « محزون آموخته ها»، « معیار تکرار امور»،‌ «رفتار اکتسابی»، ‌«مکانیزم قواعد هنجاری رفتار»، «تکنیک تطبیق با محیط»، «رسوب تاریخ» و «ماتریس رفتار» می باشد. (ابوالقاسمی، ۱۳۸۴، ص ۱۴)

     با توجه به آنچه بیان شدن، تلقی و تعریف فرهنگ از منظر این نوشتار مبتنی بر دیدگاه جامع نگرانه است به گونه ای که می تواند با دین ارتباط و تعامل برقرار کند و آن تعریف به شرح زیر می باشد. « فرهنگ عبارت است از باورها و ارزش هایی که از زیرساخت های فکری و جهان بینی انسان ها نشأت می گیرد و در عرصه های مختلف و زیست فردی و اجتماعی زندگی متجلی می شود.» ( همان ، ص ۴۶) پیتر، جی، کاترنشتاین در اثر « فرهنگ امنیت ملی، هنجارها و هویت در سیاست جهانی» بنیان بسیار مهمی را در حوزه مطالعات امنیتی گذاشته که کمتر کسی به آن پرداخته است. ( افتخاری، ۱۳۸۴، ص ۴۳) این رویکرد با تفحص در مبانی فرهنگی امنیت، گستره وسیعی را در پیش روی پژوهشگران این حوزه می گشاید. مدعای اصلی این پژوهشگر این است که، منافع امنیتی را بازیگرانی تعیین می کنند که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار دارند. بنابراین نوع قدرت و امنیت تحت تأثیر هنجارهای دولت و بازیگران است. در این نگاه امنیت ملی مبنتی بر اصل بنیادین « فرهنگی شدن محیط » است. هر محیطی امنیتی دارای سه لایه است که نوع و ترکیب آنها می تواند در سیاست های امنیتی هر واحد ملی مؤثر باشد. این سه لایه عبارت است؛ نهادهای رسمی که رژیم امنیت را شکل می دهند، فرهنگ سیاسی که مواردی همچون حقوق بین الملل، دولت های ملی و هنجارهای عمومی را دربر می گیرد و در نهایت، الگوهای بین المللی که به ایجاد روابط حسنه یا خصمانه منجر می شود. با تأمل در لایه های سه گانه بالا مشخص می شود که جوهر اصلی امنیت ملی را ملاحظات فرهنگی شکل می دهد. به همین دلیل رویکردهای جدید، محیط امنیتی دولت ها را در عمل بیشتر فرهنگی – اجتماعی می دانند. با این رویکرد می توان گفت، فرهنگ از جهت تأثیرات هویتی حداقل دارای سه کارکرد است:

  1. تلقی را از زندگی دگرگون می کند.
  2. الگوی حکومتی را می تواند تغییر دهد.
  3. الگوی نظام بین المللی را نیز متأثر می سازد.

بنابراین، امنیت ملی از آن حیث که در فضای فرهنگی تازه ای قرار گرفته است، که از آن به فرهنگ جهانی نام برده می شود، طبعاً تحول پذیرفته، شکل و ماهیت تازه ای به خود می گیرد و آنچه به امنیت جهانی هویت می بخشد، فرهنگ است. و از این منظر امنیت ملی؛ عبـارت اسـت از شـرایـطی کـه یـک ملـت بتـوانـد اهداف، ارزش‌هـای اسـاسـی، بنیـادین و هویت ملی خود را حفـظ، نهـادینـه و تـوسـعه داده و در رویـارویـی با ارزش‌هـای فـرهنـگی معـارض، از گفتمـان مسـلط برخوردار بوده و فاقد آسیب‌پذیری فرهنگی باشد. با این نگرش باید گفت؛ تهدیدهایی که اهداف، ارزش‌های اساسی، بنیادین و هویت ملی را به گونه‌ای در معرض خطر قرار دهند که بیم آن رود در آن تغییرات اساسی و ماهوی صورت پذیرد. تهدید امنیت ملی به شمار می آیند.

امنیت در نگاه سلبی تهدید محور و برون گرا بود و فقدان تهدید، به معنای وضعیت امن تعریف می گردید. در حالی که در نگاه ایجابی، « امنیت، نسبتی است که در درون هر واحد بین خواسته های شهروندان از یک طرف و کارکردهای نظام سیاسی از طرف دیگر به وجود می آید. به گونه ای که اگر تولید رضایت کند، آن جامعه در امنیت خواهد بود.» (افتخاری، ۱۳۸۴، ص ۴۳)

در نگاه ایجابی به امنیت ملی، فرهنگ بنیاد امنیت و چیستی آن را تشکیل می دهد. مفهوم فرهنگ در این نگاه همان مفهوم فرهنگ و تمدنی است که در دیدگاه‌ های امثال هانتینگتون و فوکویاما و آلوین تافر و …. در نظریه های فرهنگ و روابط بین الملل، آمده است. در این نگاه تهدید عینی و بیرونی را نتیجه تحولات درونی و داخلی دانسته و راه دستیابی به امنیت را از طریق فرهنگ می داند. اعتقاد بر این است، در کشوری که یک گفتمان مسلط و واحد فرهنگی وجود داشته باشد و یا یک تصویر و ادراک مشترک از تولید، توسعه اقتصادی شکل بگیرد، تهدید نظامی و بیرونی منتفی خواهد بود. به عبارت دیگر رویکرد به امنیت در دهه های اخیر نرم افزارانه و با تاکید بر کاربرد قدرت نرم است. که فرهنگ برجسته ترین وجوه آن می باشد.

در مطالعات امنیت پژوهی اخیر، بنیاد نظریه های جدید فرهنگی است. بسیاری معتقدند، که محیط واحدهای سیاسی در نظام بین الملل فرهنگی است و نظام های اقتصادی، سیاسی و مسائل نظامی بر بنیادهای فرهنگی استوار است به همین جهت است که در حال حاضر غرب، با گفتمان فرهنگی به رویارویی با انقلاب اسلامی و جهان اسلام می پردازد. در همین چارچوب، دشمنان انقلاب اسلامی پس از ناکامی در مقابله با جمهوری اسلامی ایران از طریق تهدیدات سخت (اعم از روش‌های نظامی و تحریم اقتصادی و اقدامات ایذایی )، به بهره گیری از «‌راهبرد تهدیدنرم» ‌روی آورده اند. تافلر (۱۳۸۰) بر این باور است که، انقلاب اسلامی گفتمان نوینی را پدید آورده است که بعد نرم و فرهنگی آن ارجح بر سایر ابعاد است. و این واقعیت به سبب احیای نظام ارزشی مبتنی بر خصائص فرهنگی (مذهبی و ملی) هویت نوینی را در مردم جامعه شکل داده است که متمایز از هویت سایر ملل مسلمان است.از دیدگاه بایر، (۲۰۰۸) برای رسوخ در هویت فرهنگی مردم ایران و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره می‌گیرد. ابعادی مانند: هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و احساس فراگیر امنیت همگانی. تیمر من کنت عضو عالیرتبه سازمان سیا، کلید اصلی برای ایجاد یک تغییر بنیادین درسیاستهای ایران از بین بردن خصوصیات انقلابی رژیم ایران است.واین فقط با اقدام نظامی وتحریم اقتصادی بدست نمی آید. بلکه باید نفوذ روحانیون از بین برود و عقایدانقلابی از درون تهی شود.

به همین سبب آمریکائیان براین باور ند که برای رسوخ در این هویت و ایجاد فاصله بین ملت و نظام ایران، باید ابعادی را آماج قرار داد که جمهوری اسلامی ایران از آن به عنوان رمز ماندگاری و افزایش قدرت نفوذ خویش بهره می‌گیرد (بایر، ۲۰۰۸ ). منظور آمریکایی‌‌ها از آن «‌ابعاد» ، هویت فرهنگی، جذابیت، حمایت مردمی، مشروعیت سیاسی و شمول فراگیر احساس امنیت همگانی است. تامل در متون رسانه ‌های فارسی آمریکا، و سایر کشور‌های غربی، آشکار می‌سازد که آنان با بهره گیری از ساز وکار‌های روان شناختی و جامعه شناختی، در پی آن هستند تا فرهنگ، روابط و نهاد‌های اجتماعی، احساس دلبستگی و انسجام ملی، وحدت سیاسی و مذهبی و جز آن را آماج فشار و تهدید قرار دهند و زمینه «‌تغییر رفتار» ‌و «‌فروپاشی از درون» ‌را فراهم سازند. پیداست که چنین تهدیدی، به سبب ماهیت غیر مستقیم، پنهان و مشروع نمای خود، خطرناک تر از تهدید سخت و مستقیم است. چه، شواهد روان شناختی زیادی وجود دارد که آشکار می‌سازد اینگونه تهدید‌ها تاثیر عمیق و ناهشیار انه ایی بر سازمان ذهنی افراد، و نظام فرهنگی جامعه و نهاد‌ها و سیستم ‌های اجتماعی، بر جای می‌نهد. یا به تعبیر ترکی حمد (ترجمه آموزگار، ۱۳۸۳) اینگونه تهدید‌ها موجب زوال نظام ‌های فرهنگی و سیاسی ملت ‌های آماج می‌گردد. به همین سبب، ضروری است اینگونه تهدید‌ها به دقت مورد کاوش قرار گیرند و برای مقابله با آنها، و تقلیل دامنه تاثیر شان، چاره اندیشی شود. در جمع بندی به دلایل زیر می توان گفت، امنیت ماهیت فرهنگی یافته است و برجسته ترین وجه جهانی شدن، ابعاد فرهنگی آن است.

  1. ظهورگفتمان های جدید هنجاری و فرهنگی در روابط بین الملل .
  2. شکست الگوهای امنیتی سنتی و ظهور بازیگران جدید فراملی و فروملی.
  3. ظهور بازیگران شبکه ای همچون رسانه های چندوجهی جدید
  4. ظهور الگوها و تئوری های جدید با ماهیت فرهنگی.
  5. تحول در مفهوم فرهنگ امنیت ملی به مثابه تغییر محیط و هنجارها.
  6. طرح مفاهیم جدید، همچون مشارکت عمومی، رضایتمندی و امنیت اجتماعی و تعریف امنیت ملی ، به عنوان مقوله ای برآمده از درون جامعه و پدیده ای زمینه وند.

در حالی که دانشمندان و نویسندگان کلاسیک روابط بین الملل بیشترین تکیه را برای توضیح عوامل موثر در زندگی بین المللی انسان، بر پدیده های سیاسی و اقتصادی می گذارند. گروهی از آنان دریافتند که تنها با توجه به سیاست و اقتصاد محض نمی توان به ژرفای روابط بین ملت ها دست یافت. این گروه از متفکران پاسخ سوالات خود را در حیطه فرهنگ و مسائل فرهنگی جستجو کردند و بر آن شدند که ضمن پذیرش عمل موثر و عمده سیاسی و اقتصادی، توجه ویژه به مقوله فرهنگ نمایند و این بعد زندگی اجتماعی انسان را در عرصه بین الملل نیز مورد مطالعه قرار دهند.

گروهی از نظریه پردازان فرهنگ را به مثابه عامل یکپارچه ساز و نظم دهنده جهان جدید تعریف می کنند. فوکویاما از جمله نویسندگانی است که گرچه فرهنگ را به تنهایی عامل غالب در روابط بین الملل نمی داند، اما معتقد است جهان به لحاظ فرهنگی و ایدئولوژیک به سوی یکسانی و یکپارچگی پیش می رود. به نظر فوکویاما با شکست کامل مارکسیسم، مدل فرهنگی لیبرال دمکراسی غربی، به پیروزی نهایی دست یافته است و این پیروزی می تواند زمینه ساز پایان تعارضات حاد سیاسی- ایدئولوژیک و به معنای دیگر پایان تاریخ باشد. وی با استناد به اندیشه های هگل و مارکس، منازعه را موتور حرکت تاریخ می داند و چنین بیان می کند که حرکت تاریخ از منازعه میان اندیشه ها و طبقات اجتماعی است که سازنده تاریخ است و تمامی حوادث تاریخی از چنین درگیری ها و مجادلاتی نشأت می گیرد. از دیدگاه فوکویاما، نحوه پایان تاریخ متفاوت است. به نظر وی تقابل میان دو ایدئولوژی و دو فرهنگ مشخص شاخص های دو نظام سیاسی- اقتصادی هستند، مهم ترین نمود و عامل بقاء تاریخ بوده است. اما این تعارض تاریخ ساز با شکست مارکسیسم و پیروزی لیبرال دموکراسی به پایان رسیده است.

گروه دیگر از متفکران غربی، جایگاهی بنیادین برای فرهنگ در عرصه تحولات بین المللی قائل اند. این گروه با نگاهی ویژه به نظام جهانی، ریشه و بنیاد تقابل و رویارویی در عرصه بین المللی را وجود یک تقسیم بندی فکری و فرهنگی می دانند. از دیدگاه آنها آنچه در جهان موجب تعارض می گردد، روحیه و نگرش ویژه ای است که هویت ما را از هویت دیگران جدا می کند و این دو را مقابل هم قرار می دهند. در میان نظریه هایی که به فرهنگ به عنوان تقابل در عرصه جهانی می نگرند، نظریه برخورد تمدن ها که توسط ساموئل هانتینگتون بیان گردیده، از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین دلیل واکنش های وسیعی را در مجامع علمی و سیاسی جهان برانگیخته و صدها مقاله و کتاب در بررسی یا نقد آن نگاشته شده و کنفرانس هایی نیز برای بحث درباره آن برگزار شده است. بر اساس این نظریه، دولت های ملی به تدریج نقش محوری خود را از دست می دهند و واحدهای تمدنی جایگزین آنها می شوند. به نظر هانتینگتون مهم ترین درگیری ها و برخوردهای جهان آینده، درخطوط گسل میان این تمدن ها روی خواهد داد. به اعتقاد او اختلاف میان تمدن ها اساسی است. تمدن ها با تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت و از همه مهم تر مذهب متفاوت از هم جدا می شوند. در آرای مورد بررسی به رغم تمایزات و اختلافات چند ویژگی مشترک وجود دارد که فضاهای جدید را ترسیم می کند.

  • بازسازی کامل روابط و کنش‌های اجتماعی در عرصه جهانی
  • فرسایش و تضعیف منابع پیوند ‌دهنده فرد و جامعه ملی
  • چالش فرهنگ‌ها و هویت‌های ملی (تقویت و گسترش خاص‌گرایی فرهنگی)
  • تهدید هویت‌های محلی، ملی و منطقه ای
  • بی‌اعتبار شدن نهادها و ساختارهای اجتماعی مرزآفرین
  • گسترش و جهانگیر شدن فرهنگ مصرف گرایی نظام سرمایه‌داری

۷- پیامدها و راهبردهای جهانی شدن فرهنگ

در بخش‌های گذشته این بررسی، در مورد آثار و تبعات جهانی شدن فرهنگ به دیدگاه‌های مختلف اشاره شد. و گفته شد،آثار مثبت یا منفی آن و میزان تاثیر آن بر هویت فرهنگی با رویکردهای مختلف به مسئله‌ی جهانی شدن به عنوان یک فرصت یا تهدید ارتباط دارد. موضوعی که از منظر و دیدگاه صاحب‌نظران مختلف مورد چالش واقع گردیده است. گفته شد، برخی از نظریه پردازان از جمله نظریه پردازان امپریالیسم فرهنگی معتقدند، فرایند جهانی شدن با فراگیر کردن فرهنگ، هنجارها و الگوهای رفتاری خاص، عرصه را بر سایر فرهنگ ها تنگ نموده و به ادغام فرهنگ ها و یکدستی آن دامن می زند. وجه غالب این فرهنگ لیبرال دمکراسی، مصرف گرایی و سکولار غرب است. از سوی دیگر برخی معتقدند، فرایند جهانی شدن با اختلال در هویت های فرهنگی سنتی جوامع، بستر لازم را برای خاص گرایی فرهنگی فراهم می سازد. بدین ترتیب نظریه پردازان دو جریان فرهنگی ناشی از فرایند جهانی شدن را در دهه های اخیر با ذکر مصادیق تقریباً مورد توجه قرار داده اند. در جمعبندی با تأکید بر دیدگاه رابرتسون می توان گفت فرایند جهانی شدن، صرفاً معطوف به یک فرهنگ جهانی نیست، بلکه این امکان تولید فرهنگ خاص و تقویت خاص گرایی فرهنگی را هم فراهم می سازد. بنابراین در عین از میان رفتن امکانات و شرایط هویت سازی سنتی، منابع و امکانات و شرایط جدیدی را فرایند جهانی سازی فراهم می کند که بر اساس آن هر فرد و جامعه می تواند هویت خود را بازسازی کند.در این اینجا برآنیم تا چنانچه پیامد جهانی شدن فرهنگ را ترکیبی از تهدید برای خدشه‌دار شدن هویت فرهنگی و فرصت برای نقش آفرینی با استفاده از منابع قدرت نرم فرض‌کنیم، به بررسی راهبردهای مقابله با خطرات احتمالی و بهره گیری از ظرفیت های فرصت آفرین آن بپردازیم تا از این رهگذر بتوان از بیشترین مزایای پدیده جهانی شدن بهره‌مند شد و زیان‌ها و خسران‌ آن را به حداقل رسانید. و به عبارت دیگر سوال اصلی این بخش از مقاله این است که، در مورد پدیده جهانی شدن فرهنگ، با نگرش راهبردی و با توجه به مجموعه ظرفیت ها و محدودیت های داخلی و خارجی کشور چه راهبردهایی باید اتخاذ گردد؟ برای پاسخ به سوال فوق توسط نگارنده این مقاله، از منظر تعدادی از نخبگان و صاحبنظران فرهنگی سپاه (۸ نفراز دانشجویان مقطع دکترا در رشته تهدیدات و امنیت ملی) عوامل محیطی موثر بر جهانی شدن فرهنگ و راهبردهای آن مورد بررسی قرار گرفت. تحقیق با توجه به اهداف تحقیق از زمینه یابی نظرات متخصصان استفاده شد. روش تحقیق زمینه یابی(survey research) یک روش تحقیق است که به منظور جمع آوری اطلاعات و داده ها درباره یک موضوع خاص به صاحب نظران آن موضوع مراجعه می شود. با عنایت به اینکه در این تحقیق در پی بررسی عوامل محیطی موثر بر پدیده جهانی شدن فرهنگ و همچنین ارزیابی و اولویت‌بندی راهبردهای آن از منظر نحبگان فرهنگی و دانشجوی دوره های دکترای دانشگاه امام حسین(ع) با استفاده از ابزار پرسشنامه و در چهارچوب مدل مدیریت راهبردی بودیم، افرادی که برای این پژوهش انتخاب شده اند که با توجه به اهداف تحقیق از اطلاعات غنی در موضوع برخوردار بودند. نتایج بدست آمده در مورد عوامل تعیین کننده محیطی و راهبردهای اولویت دار پیشنهادی عبارت است:

الف – عوامل محیطی

ا- شرح تهدیدات

  • در معرض خطر قرار گرفتن هویت‌های ملی، دینی، نژادی و …
  • گسترش نسبی گرایی(تکثرگرایی) و سیطره پلورالیسم
  • افزایش شکاف‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی
  • تضعیف و ایجاد شبهه در باورهای دینی، انقلابی مردم
  • ترویج قوم گرایی افراطی و دامن زدن به منازعات قومی در کشور
  • جایگزین رسانه‌های جهانی( ماهواره اینترنت) به جای رسانه‌های ملی
  • توان تولید علم و نظریه پردازی نظام سرمایه داری
  • اعتبار جهانی بخشیدن به حقایق عینی و مادی و برداشت سکولار از جهان هستی
  • تحول در تلقی و الگوی زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی
  • برخورداری انحصاری نظام سرمایه‌داری از فن‌آوری‌های برتر ارتباطی

۲- شرح فرصت ها

  • تسهیل و آسان شدن جریان انتقال اطلاعات و تبادل فرهنگی
  • امکان تعامل بین فرهنگ و تمدن‌ها در محیط جهانی
  • گسترش دین گرایی و ارزش‌های معنوی در روند تحولات جهانی
  • رویکرد جهانی به وجوه نرم افزاری قدرت
  • نفرت افکار عمومی جهان از نظام سلطه جهانی
  • امکان افزایش مبادلات، تولید و بازتولید فرهنگی
  • برخورداری از قابلیت‌های جهانی فرهنگ و تمدن اسلامی
  • به چالش کشیدن مدرنیته
  • جمعیت قابل توجه جهان اسلام
  • عمق استراتژیک فرهنگی نظام ج.ا.ا در منطقه خاورمیانه

۳ – شرح ضعف ها و آسیب ها

  • فقدان توانایی تولید و بازتولید فرهنگی
  • منفعل بودن در فضای سایبرنتیکی ارتباطات
  • فقدان خلاقیت و عدم تحول در نظام آموزشی کشور
  • تأثیرپذیری الگوهای رفتاری جامعه از فرهنگ بیگانه
  • فقدان توانایی دستگاهها و نهادهای فرهنگی کشور در الگوسازی مناسب فرهنگی
  • عدم وجود دکترین و سیاست‌‌های کارآمد فرهنگی در کشور
  • انفعال و خودباختگی در برابر پدیده جهانی شدن
  • فقدان درک و تعریف روشن قابل اجماع از پدیده جهانی شدن
  • ضعف در پاسخگویی به شبهات و مطالبات فکری جوانان کشور
  • عدم توجه به سرمایه‌گذاری جدی در تولید علم و پژوهش‌های بنیادین

۴ – شرح قوت ها و مقدورات

  • برخورداری از فرهنگ و تمدن تاریخی و غنی ایرانی _ اسلامی
  • ظرفیت بالای دین گرایی در میان مردم ایران
  • استقلال فرهنگی و نفی فرهنگ بیگانه
  • جایگاه مساجد، روحانیت و بسیج در فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور
  • توسعه فعالیت‌های برون مرزی رسانه‌های کشور
  • کاهش چشمگیر بی سوادی در کشور و رشد تحصیلات دانشگاهی
  • خودباوری و اعتماد به نفس در اندیشمندان و محققان کشور
  • الگوی عملی موفق مردم سالاری دینی ج.ا.ا
  • انسجام ملی و پشتوانه عظیم مردمی ج.ا.ا
  • زنده بودن روحیه و تفکر بسیجی در میان مردم

ب- راهبردهای پیشنهادی

ا – ظرفیت‌سازی لازم در کشور جهت بهره‌برداری حداکثری از فرصت‌های جهانی شدن با تاکید بر:

  • تقویت فرهنگ تولید علم، نظریه‌پردازی و اندیشه‌ورزی
  • ارتقاء توان بهره‌برداری از فن‌آوری‌های ارتباطی نوین
  • افزایش تولید و بازتولید فرهنگی
  • افزایش خودباوری و اعتماد به نفس در بین نخبگان کشور
  • مدیریت هوشمندانه جریان انتقال اطلاعات
  • افزایش ظرفیت رسانه‌های برون مرزی کشور

۲– تعمیق و توسعه فرهنگ و ارزشهای ملی و دینی هویت‌ساز (در محیط ملی کشور) با تاکید بر:

  • تقویت نهادهای فرهنگ‌ساز اصیل و سنتی
  • تأکید بر مشترکات فرهنگی هویت‌ساز
  • توجه به ابعاد نرم‌افزاری قدرت ملی
  • افزایش توانایی در اقناع و مجاب‌سازی افکار عمومی
  • افزایش همزیستی مسالمت‌آمیز هویت‌های مختلف فرهنگی کشور
  • ارتقاء مقبولیت الگوهای رفتاری جمهوری اسلامی
  • تقویت دمکراسی و حضور مردم در عرصه‌های مختلف اجتماعی
  • معرفی تاریخ و مفاخر ملی به نسل جوان کشور
  • بهبود شاخص‌های توسعه همه جانبه کشور
  • تقویت وفاق و انسجام ملی
  • گسترش فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر
  • تلاش همه جانبه جهت کاهش شکاف‌های اجتماعی در کشور

۳– مقابله هوشمندانه با تهدیدات جهانی‌سازی فرهنگ با تاکید بر:

  • به جریان انداختن گفتمان مسلط فرهنگی در عرصه بین‌الملل
  • مقاومت و ایستادگی ملی در برابر پروژه جهانی سازی فرهنگ
  • مقابله عالمانه با مبانی فرهنگ و اندیشه غرب
  • تدوین سیاست‌های هوشمندانه و کارآمد جهت مقابله با تهدیدات ناشی از جهانی شدن
  • مقابله هوشمندانه و فعال با عملیات روانی دشمن

۴– تعمیق و توسعه جهانی اندیشه و ارزش‌های اسلامی ناب محمدی(ص) با تاکید بر:

  • تلاش در جهت اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی د رجهان
  • تلاش در جهت ایجاد حکومت جهانی اسلام
  • ایجاد اعتماد به نفس و خودباوری در ملل جهان
  • افزایش ظرفیت قدرت نرم جمهوری اسلامی در عرصه بین‌الملل
  • بهره‌برداری از فرصت‌های جهانی شدن در عرصه بین‌الملل
  • حضور فعال و هدفمند در عرصه تعامل با سایر فرهنگ‌ها
  • مشارکت فعال و مؤثر در نهادهای بین‌المللی
  • تقویت همکاری با کشورهای مسلمان و حمایت از نخبگان دینی و دانشگاهی در جهان اسلام
  • ارائه تصویری مطلوب از انقلاب اسلامی و فرهنگ و تمدن ایرانی در افکار عمومی جهانیان
  • تبلیغ و معرفی الگوی عملی مردم سالاری – دینی برای جهانیان

۸- جمعبندی و نتیجه گیری

با نگاهی به نظریه های مختلف و بررسی ابعاد پیچیده و گوناگون فرایند جهانی شدن، می توان گفت که جهانی شدن بعنوان پدیده ای که جنبه های مختلف حیات انسان را در عصر حاضر تحت تأثیر قرار داده، اکثر نظریه پردازان این فرایند را نوعی بازسازی فضا و زمان معرفی نموده و به نمودها و آثار آن در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی پرداخته اند. از این منظر، این فرایند گستره محیط اجتماعی فرد را جهانی می نماید. شکل گیری جامعه جهانی و کوچک شدن جهان یکی دیگر از محورهای بحث نظریه پردازان جهانی شدن می باشد. در عین حال که وابستگی متقابل و فشردگی جهانی روز به روز افزایش می یابد ساکنان جهان هم نسبت به این فشردگی آگاهی فزاینده ای می یابند و به صورت آگاهانه خود را با جهان، بصورت یک کل سازگار می بینند. بسیاری از نظریه پردازان جدید معتقدند که محیط واحدهای سیاسی در نظام بین الملل در قرن ۲۱ فرهنگی است. بنیادهای اقتصاد، سیاست، امنیت بر مسایل فرهنگی است. وجه مشترک این نظریه ها تأکید بر هنجارها و الگوهای رفتاری لیبرال دمکراسی است و فرهنگ به مثابه هویت و ماهیت امنیت همه معادلات امنیتی را رقم می زند. بنابراین در این نگاه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، منازعه اصلی بین دو جهان لیبرال و غیرلیبرال با ماهیت هنجاری و فرهنگی است.در جمعبندی با تأکید بر دیدگاه رابرتسون می توان گفت فرایند جهانی شدن، صرفاً معطوف به یک فرهنگ جهانی نیست، بلکه این امکان تولید فرهنگ خاص و تقویت خاص گرایی فرهنگی را هم فراهم می سازد. بنابراین در عین از میان رفتن امکانات و شرایط هویت سازی سنتی، منابع و امکانات و شرایط جدیدی را فرایند جهانی سازی فراهم می کند که بر اساس آن هر فرد و جامعه می تواند هویت خود را بازسازی کند.

یکی از محورهای مورد توجه نظریه پردازان بحث و بررسی پیرامون ماهیت جهانی شدن و یا به تعبیری پروسه یا پروژه بودن فرایند جهانی شدن است. گروهی جهانی شدن را فرایندی طبیعی با هدف وحدت بخشیدن به جوامع انسانی معرفی می نمایند. گروه دیگر این پدیده را فرایندی می دانند که در پی حاکم نمودن الگوهای رفتاری خاص، توسط بازیگران و قدرت ها با اهداف مشخص مدیریت می شود. در جهان معاصر با ترکیبی از فرصت ها و تهدیدات امنیتی روبرو هستیم و به عبارت دیگر می توان گفت جهانی شدن در چارچوب دیدگاه ها و رویکردهایی که به آن اشاره گردید دارای دو بعد امنیتی است. اولاً تهدید زاست، زیرا کانون های ناامنی را از جمله فروپاشی دولت- ملت ها، در معرض خطر قرار گرفتن هویت ها،‌ گسترش نسبی گرایی(تکثر گرایی) و سیطره پلورالیسم، افزایش شکاف های اجتماعی و ظهور منازعات قومی و … را در پی دارد. از طرفی این فرایند می تواند قابلیت های امنیتی ارزشمندی را به عنوان فرصت از جمله ایفای نقش بیشتر واحدهای فراملی و ایجاد نهادهای اجتماعی، افزایش متقابل واحدهای سیاسی به یکدیگر، تسهیل و آسان شدن جریان اطلاعات و تبادل فرهنگی و افزایش درک دانش و دید و نگاه فراگیر و همه جانبه در انسان ها را دربرداشته باشد.

 

ه) منابع و مأخذ   

  1. آردی. مک کین لای، آر. « امنیت جهانی، رویکردها و نظریه ها، ترجمه اصغر افتخاری، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۲٫
  2. ابوالقاسمی، محمد جواد. « به سوی توسعه فرهنگی دینی در جامعه ایران »، تهران، مرکز پژوهش های توسعه فرهنگ دینی جهان معاصر، ۱۳۸۴
  3. افتخاری، اصغر. «جهانی شدن، چالش ها و ناامنی ها»، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۰
  4. افتخاری، اصغر. « ناامنی جهانی»، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۰٫
  5. تامیلسون، جان، «جهانی شدن و فرهنگ » ترجمه محسن حکیمی، تهران، نشر فرهنگ و اندیشه، ۱۳۸۱
  6. رابرتسون، رونالد.‌«جهانی شدن، تئوری های اجتماعی و فرهنگی جهانی»، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث، ۱۳۸۴٫
  7. فصلنامه مطالعات راهبردی، « ویژه فرهنگ و امنیت در جمهوری اسلامی ایران»، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، شماره سوم، ۱۳۸۴٫
  8. گل محمدی، احمد، « جهانی شدن فرهنگ، هویت» نشر نی، تهران، ۱۳۸۳٫
  9. ماندل، رابرت، «چهره متغیر امنیت ملی» ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۹٫
  10. مجموعه مقالات کتاب سروش ۱، « رویارویی فرهنگی ایران و غرب در دوره معاصر»، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۵٫
  11. هانتینگتون و منتقدانش، « نظریه برخورد تمدن ها»، ترجمه مجتبی امیری، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. ۱۳۸۴٫

منبع: مرکز مطالعات و اطلاعات فرهنگ استراتژیک

 

 

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *