چشم انداز پایان بحران در سوریه

مجید زواری، ۶ مرداد۱۳۹۵؛

مقدمه

اختصاصی/ افق آینده‌پژوهی راهبردی/ دکتر حسن احمدیان* خلاء قدرتی که جنگ داخلی سوریه به بار آورد، فضای حیاتی داعش، جبهه النصره و سایر جریان  های تروریستی را تأمین کرد. داعش از فضای یادشده بهره بسیار برد و سرزمین های قابل توجهی از سوریه را اشغال کرد و خلافت خود را در بخش هایی از سوریه و عراق برپا کرد. کامیابی جبهه النصره کم تر بود، با این حال این سازمان توانست بخش هایی از سرزمین سوریه را در همراهی با سایر نیروهای اپوزیسیون اشغال کند.

در مجموع آن  چه از جنگ داخلی سوریه پدیدار شد، یک کشور تجزیه شده با جنگ  سالارانی متعدد و حامیان منطقه ای و بین المللیِ متنوع بود؛ وضعیتی که هم چنان ادامه دارد.

نکته نخست آن که بحران سوریه تفاوت هایی اساسی با سایر بحران های برآمده از انقلاب های عربی داشت. حجم فرقه  گرایی و تأثیر گزاره  های فرقه ای در این بحران بی مانند است.

نکته دوم آن که موازنه  ای کم  نظیر در سوریه میان نظام و مخالفان و حامیان آن  ها در سطوح منطقه ای و بین المللی پدیدار شده است که نمونه آن به دشواری در منطقه قابل تصور است.

نکته سوم این که گزینه ها و انتخاب های راهبردیِ بازیگران مختلف در سوریه در طول پنج سال به بن بست رسیده است؛ نکته ای که در سایر بحران های منطقه دیده نشده است. افزون بر این، مدیریتِ بحران در سوریه از روز نخست با چالش روبه رو شد. از یک سو نظام با اتّخاذ سیاست چماق و هویج، موجب تشدید بحران شد و از سوی دیگر اپوزیسیون با در پیش گرفتن کنش مسلحانه، ماهیت مسالمت آمیز انقلاب عربی را به سرعت کنار گذاشته و راه را برای ورود داعش و جبهه النصره و سایر جریان  های تروریستی باز گذاشتند. بازیگران منطقه ای نیز با اتّخاذ رویکردهای حداکثری مبتنی بر بازی با حاصل جمع صفر، مانع بروز یک سازو کار حل مسائل در سوریه شدند.

واقعیت های یاد شده موجب بروز واقعیت هایی دیگر در سوریه شد. نخست آن که بحران، در این کشور روندی تصاعدی طی کرد و به تدریج به سطح بی بازگشتی رسید. دوم آن که بازیگران درگیر در این بحران نیز روز به روز متعددتر شده و بر پیچیدگیِ بحران افزودند؛ و سوم، هزینه های داخلی بحران برای سوریه و نیز هزینه های خارجی آن برای منطقه و جهان روندی صعودی داشته است.

در این گزارش درصدد تبیین چشم انداز پیش روی بحران سوریه با توجه به مؤلفه ها و روندهای یاد شده هستیم. سامان مقاله بدین شکل است که ابتدا وجوه تمایز بحران سوریه و چالش های مدیریت آن مطرح می شود. سپس وضعیتِ فعلی این بحران تبیین شده و مقدمه ای برای ترسیم چشم انداز پیش رویِ سوریه فراهم می شود.

بحران سوریه، بحرانی متفاوت

اگرچه بحران سوریه پس از تحولات گسترده منطقه در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، با این  حال این بحران از همان آغاز ویژگی  های منحصر به فردی داشت؛ ویژگی هایی که به تدریج بحران سوریه را از نظر ژرفای داخلی و اثرگذاری پیرامونی به سطحی بی  سابقه رساند.

 فرقه ای بودن بحران

ویژگیِ نخست بحران سوریه، فرقه ای بودنِ آن است. البته گرایش های فرقه ای در منطقه سابقه ای دیرینه دارد و در سال  های پس از ۲۰۰۳ در عراق نمودی آشکار داشته است. با این حال، بحران سوریه از نظر شدت و اثرگذاریِ گرایش های فرقه ای، بی نظیر بوده است.

در این معنا، از یک سو مخالفان نظام سوریه بر علوی بودن و در نتیجه عدم حقانیت حکومتِ وی بر اکثریت سنی  مذهبِ این کشور تأکید می کردند و این گفتمان از سوی حامیان منطقه ای آن ها نیز در سطوح رسانه ای و حتی در پاره ای موارد رسمی، مورد حمایت قرار گرفته است. از سوی دیگر، شکاف ایجاد شده میان حامیان نظام و مخالفان آن، رگه های فرقه  ایِ بحران را پررنگ تر کرده و مبنای این استدلالِ نظام و حامیان آن قرار گرفته است که در صورت سرنگونی اسد، علوی  ها با پاکسازی نژادی روبه رو خواهند شد.

  تداوم موازنه نظامی، امنیتی و سیاسی

دومین ویژگی برجسته بحران سوریه، تداوم موازنه نظامی، امنیتی و در نهایت سیاسی است که این مسأله از روزهای نخستِ تنش پدیدار شد. به عبارتی، نه نظام توانست در کوتاه مدت و حتی میان مدت بر مخالفان پیروز شود و نه مخالفان نظام و گروه های افراطی توانستند در سرنگون سازیِ نظام، کاری از پیش ببرند و این امر موازنه داخلی را تحکیم کرد.

نکته مهم آن که این موازنه در سطح منطقه  ای نیز برقرار شد، حامیان و مخالفان نظام در غرب آسیا رویاروی یک دیگر قرار گرفته و بحران سوریه را عرصه تجلّی هماوردی با رقیب یافتند. افزون بر این، بحران سوریه پس از بن بست داخلی و منطقه ای، بُعد بین المللی آشکاری پیدا کرد و به تدریج موازنه ای در سطح  بین المللی در ارتباط با سوریه پدیدار شد که در رأس آن روسیه و ایالات متحده قرار داشتند؛ به گونه ای که چنین موازنه گسترده ای به ندرت در سایر بحران های غرب آسیا قابل مشاهده بوده است.

  ناتوانی بازیگران بحران در پیشبرد برنامه های خود

ویژگیِ سوم بحران سوریه، ناتوانیِ بازیگران در هر سه سطح یادشده در پیشبرد برنامه های خود بود. هم چنان که یاد شد، ناکامی بازیگران ملّی در پیشبردِ سرنگونیِ اسد و یا سرکوب مخالفان، به منطقه ای شدنِ بحران انجامید؛ اما منطقه ای شدنِ بحران، تنها بر پیچیدگیِ آن افزوده و در حل و فصل آن هیچ گونه تأثیری نداشت.

بازیگران منطقه ای با تأکید بر راه حل های با حاصل جمع صفر، بازی را به سوی تأکید بر راه حل نظامی کشاندند و همین ناکامی در سطح منطقه ای، بحران را بین المللی کرد؛ اما بین المللی شدنِ بحران فقط به برگزاری چند نشست بین المللی گسترده انجامید و تاکنون هم موجب نشده که راه حلی بلندمدت برای بحران سوریه پدیدار شود.

به عبارتی، تمامی بازیگران در سطوح مختلف، در پیشبرد راه حل سیاسی و یا نظامی ناکام بوده اند و بحران سوریه از این منظر نیز در غرب‎ آسیایِ انقلاب عربی بی نظیر بوده است. حتی در کشوری هم  چون یمن که بحران مشابهی را تجربه کرد، ابتدا بازیگران بر چارچوبی اولیه برای مرتفع ساختنِ بحران توافق کردند، اما در سوریه حتی چارچوبی اولیه نیز شکل نگرفت.

 مدیریت ناکارآمد در بحران سوریه

بحران سوریه از نظر مدیریتِ بحران، شاهدی گویا بر ناکارآمدی و یا ناتوانی در مدیریتِ بحران در سطوح مختلف است.

مدیریتِ بحران ابتدا در سطح داخلی آغاز شد. نظام سوریه به طور عمده با تکیه بر قدرت نظامی و امنیتی تلاش کرد مخالفان خود را کنترل کند. به عبارتی، کنشِ قاطعانه و خشن با مخالفان، اولین رویکردی بود که در بحران سوریه مورد استفاده قرار گرفت؛ اما این برخورد نتوانست عنوان مسأله را در درعا و سایر استان های سوریه پاک کند.

در واقع، محوری ترین انتقاد طرفین عربی و غربی در برابر نظام سوریه در طول پنج سال گذشته، همین کنشِ امنیتی اولیه بود. آن ها با تکیه بر این واقعیت، نظام را عامل اصلی خشونت ها و جنگ داخلی در سوریه دانسته و مسئولیت کشتار صدها هزار شهروند سوری را متوجه این نظام می کنند.

بنابراین، مدیریت امنیتی از ابتدا ناکارآمدی خود را به اثبات رساند. با تشدید بحران، به تدریج سوریه به سوی رویاروییِ کامل نظام و مخالفان حرکت کرد. در این مرحله از بحران که از اواخر سال ۲۰۱۱ آغاز شد، مدیریت نظامی بحران مورد توجه نظام و نیز مخالفان قرار گرفت.

در نتیجه سوریه به تدریج وارد جنگی داخلی شد که تا امروز محاسبات و نگرش بازیگران درگیر در بحران را تحت تأثیر قرار می دهد؛ به شکلی که اگرچه ابتکارهای سیاسی متعددی در دوره جنگ داخلی مطرح شد اما واقعیت آن است که بازیگران بحران سوریه به رغم اعلام آمادگی برای ورود به روندهای سیاسی برای حل بحران، بر میدان جنگ متمرکز شده و همواره در تلاش بوده اند از پیروزی های روی زمین به پشت میز مذاکره بروند تا قدرت چانه زنی بالاتری داشته باشند.

این نگرش به نوبه خود معمای امنیت را در سوریه تشدید کرد؛ به گونه ای که هر یک از طرف ها تحرک نظامی طرف مقابل را تهدیدی علیه موقعیتِ سیاسی خود ارزیابی کرده و به مقابله نظامی با آن می پرداخت. در نتیجه ی نگرش یادشده، چرخه ای از خشونت تصاعدی شکل گرفت.

از سوی دیگر، طرف های اصلی، تفاوت میان جنگ و مبارزه را فراموش کرده و پیروزی در هر مبارزه ی محدود را مقدمه و حتی جزیی از پیروزی در جنگ ارزیابی می کردند که همین امر باعث تداوم اصرار بر راه حل نظامی از سوی طرف  های مختلف شد.

مدیریت بحران البته تنها در سطح داخلی دچار مشکل نشد. در سطح منطقه ای، اگرچه اتحادیه عرب ابتدا تلاش کرد نقشی میانه بازی کند اما به ویژه پس از جایگزینیِ حکومت سوریه با هیئت اپوزیسیون در این سازمان، اتحادیه عرب به یکی از طرف های درگیری تبدیل شد.

ورود بازیگران منطقه ای و تبدیل شدنِ بحران سوریه به بحرانی منطقه ای نیز نه تنها تأثیری مثبت بر مدیریت بحران نداشت؛ بلکه حتی می توان از تأثیر منفیِ منطقه ای شدن بر بحران سوریه سخن گفت؛ به گونه ای که سوریه به صحنه ای برای رقابت های منطقه ای تبدیل شد و همین امر پیچیدگی صحنه را دوچندان کرد.

ناکامی در سطح ملی و منطقه  ای، مدیریت بحران را به سطح بین  المللی متحول کرد. با این حال بازیگران اصلی در سطح بین المللی نیز تاکنون توان مدیریتیِ محدودی برای متوقف کردنِ جنگ در سوریه از خود نشان داده اند.

نکته واپسین آن که چالش های بحران سوریه در سطوح مختلف، گویای این واقعیت است که بدون راه حلی میانه که حداقل دو سطح منطقه ای و بین  المللی را در بر بگیرد، مدیریت بحران راه به جایی نخواهد برد.

در واقع، نشست های وین و ژنو با همین نگرش برگزار شده است اما نگرش ها به ویژه در سطح منطقه ای به شکل قابل توجهی تقابلی بوده و امکان مدیریت کارآمد را به حداقل می رساند.

مهم ترین نکته محوریِ مورد اختلاف که نشست های منطقه  ای- بین المللیِ سوریه را تاکنون ناکام گذاشته است، سرنوشت رییس جمهور سوریه و بقا و یا خروج وی از قدرت است؛ به طوری که بازیگرانی مانند عربستان، ترکیه، قطر و برخی دیگر از کشورها، با شخصی کردن بحران در شخص رییس جمهور سوریه، بقای وی را برابر با بی اعتباری منطقه ای خود می دانند. در مقابل، روسیه و به ویژه جمهوری اسلامی ایران و حزب الله بر این اصل تأکید می کنند که آینده سوریه را هیچ کس جز مردم آن تعیین نخواهند کرد و بازیگران خارجی تنها می توانند زمینه تحقق این اراده مردمی را فراهم کنند و نباید درصدد تحمیل اراده خاص خود بر سوری ها برآیند.

نکات اختلافی جزیی تری نیز – هم  چون تعریف تروریسم و جریان هایی که تروریست به شمار می روند- مطرح بوده است. افزون بر این، عربستان و برخی از کشورهای عربی تلاش کرده اند موضوع حضور ایران در حمایت از سوریه را به شکل ضرورتِ خروج ایران از سوریه در برنامه های نشست های بین المللی سوریه بگنجانند که تاکنون ناکام بوده اند. در مجموع، اختلاف ها هم چنان پابرجاست و مانع پیشبردِ هرگونه راه حل میانه بوده است.

 برونداد ناکارآمدی

ناکارآمدی در مدیریت بحران در سه سطح ملی، منطقه  ای و بین  المللی، تبعات قابل توجهی بر سوریه و منطقه و حتی سطح بین المللی داشته است.

از جمله تبعات داخلیِ استمرار بحران، قدرت گیری جریان های افراطی بوده است. داعش، جبهه النصره و سایر جریان های مرتبط با آن ها در فضایی رشد کردند که راه حل سیاسی دور از دسترس بود و اطراف درگیر بر راه حل نظامی تأکید می کردند. در کنار واقعیتِ قدرت گیری جریان های افراطی در سوریه، افراطی شدنِ جریان هایی پدیدار شد که پیش تر بر راه حل های سیاسی و مسالمت آمیز تأکید می کردند. واقعیت آن است که جنگ، نیروهای میانه رو را افراطی می کند؛ جنگ داخلی سوریه نیز از این قاعده مستثنی نیست.

دیگر برونداد استمرار بحران، تشدید بحران بوده است؛ به طوری که در یک چرخه تصاعدی از خشونت پیوسته، بحران سوریه پیچیده تر، هزینه برتر و در مجموع خشونت آمیزتر شد. چرخه یادشده با تداوم کار خود، معمای امنیت را به بار آورده و خشونت را تشدید کرده است.

گرایش جریان های مختلف به کاربرد ابزارها و تاکتیک های خشن تر، زمینه تشدید بحران را فراهم کرده است. به عبارتی، هرگونه کنش از سوی هر یک از اطراف، واکنش هایی از سوی طرف مقابل برانگیخته و به تشدید خشونت و افزایش هزینه ها می انجامد. این همان معمای امنیتی است که در پنج سال اخیر سوریه را فرا گرفته است.

هم چنین، تبدیل شدنِ سوریه به صحنه ای برای رویارویی های منطقه  ای و چانه زنی های بین المللی نیز در تشدید بحران بی تأثیر نبوده است. به عبارتی، سوریه تبدیل به زمین سوخته ای شده است که بازیگران مختلف منطقه ای در تلاش هستند از طریق آن با ایران و متحدان آن به تسویه حساب پرداخته و تلاش دارند آن ها را زمین گیر کنند.

 سومین بروندادِ ناکامی در مدیریت بحران، افزایش تعداد بازیگران درگیر در بحران سوریه است. هنگامی که بحران در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، تعداد معدودی بازیگر داخلی در آن دخیل بودند؛ به تدریج اما بازیگران داخلی متعدد شدند. با پیدایش ابعاد منطقه ای و سپس بین المللی در بحران سوریه، بر تعداد بازیگران نیز افزوده شد و در نتیجه بحران سوریه با برنامه های مختلفی در سطوح سه گانه یادشده روبه رو شد. این امر به نوبه خود بر پیچیدگی  های بحران افزود و دشواری مرتفع ساختنِ آن را دوچندان کرد.

دلیل این پیچیدگی آن است که تاریخ روابط بین الملل نشان می دهد هرگاه یک بحران بین  المللی آغاز می شود، به همان نسبت که بر تعداد بازیگران درگیر در آن افزوده شود، دشواری های رسیدن به توافق برای راه حل میانه در آن افزایش می یابد.

دیگر برونداد استمرار بحران که در واقع نتیجه موارد یادشده است، گسترش هزینه های بحران سوریه است. اگرچه برآوردهای متفاوتی در مورد هزینه های بحران و جنگ داخلی برای سوریه مطرح است اما جملگی سخن از چند صد میلیارد دلار زیان در سوریه می گویند. در سطح منطقه ای، بحران موجب درگیری عراق، ترکیه، اردن، لبنان و سایر کشورهای منطقه به نسبت های مختلف شده و هزینه های آن ها را نیز بالا برده است.

در سطح بین المللی دو تهدید جدی کشورهای غربی را در تنگنا قرار داده است:

نخست؛ تهدید تروریسم داعش که تاکنون بسیاری از کشورهای غربی را هدف گرفته است.

دوم؛ مهاجرت است که فشارهایی جدی بر اقتصادهای راکد اروپایی وارد آورده است. اگرچه باید گفت بالا رفتن هزینه ها در سطوح مختلف البته این حُسن را داشته است که بازیگران مختلف را به چاره  جویی برای مرتفع کردن بحران واداشته است.

واپسین تحولات میدانی

واپسین تحولات سوریه، افزون بر سطح سیاسی که پیش تر تبیین شد، در سطح نظامی قابل پیگیری است.

در این سطح، فراز و فرودهای جنگ در دوره های مختلف، سبب دور شدن بازیگران حاضر در بحران این کشور از واقع گرایی شد. در ادبیات نظری از این پدیده تحت عنوان «تفاوت مبارزه و جنگ» یاد می شود. به عبارتی، بازیگران حاضر در بحران با هر پیروزی در یک مبارزه این تصور را پیدا می کنند که می توانند در جنگ پیروز شوند؛ در حالی که پیروزی در جنگ صرفاً از طریق پیروزی در برخی مبارزه های محدود صورت نمی گیرد، بلکه ابعاد مختلفی دارد که مبارزه فقط یکی از آن ها را دربر می گیرد. مثال بارز واقعیت یادشده، موفقیت ها و پیروزی های مستمر آلمان در مبارزه ها طی جنگ جهانی اول و شکست نهایی آلمان در جنگ بود.

نکته دوم آن که وضعیت نظامی به دلایل متعددی به پس از دو سال نخست به بن بست رسید. دو دلیل عمده برای این بن بست قابل ذکر است:

دلیل نخست معمای امنیت است. در این معنا هر یک از بازیگران افزون بر تلاش برای انطباق دادن خود با تاکتیک ها و تسلیحات طرف مقابل، تلاش می کرد تسلیحات و تاکتیک هایی پیشرفته تر و غیرقابل پیش بینی استفاده کند. این نگرش، مولّد چرخه ای شد که سبب تغییر وضعیت بازیگران و افزایش بی سابقه توانایی آن ها در دفاع از مواضع شان شد.

 دلیل دوم، حمایت های بین المللی است. در تاریخ معاصر روابط بین الملل به ندرت می توان دولت و یا چریک هایی یافت که به رغم برخورداری از حمایت  های خارجی، به سادگی شکست خورده باشند. تا هنگامی که حمایت خارجی ادامه داشته باشد، شکست بسیار بعید خواهد بود. این دو عامل سبب به بن بست رسیدن راه-حل نظامی و فرسایشی شدن جنگ سوریه شد.

نکته سوم تحول عمده  ای است که در ماه  های اخیر رخ نموده است: عقب  گرد جدی و اثرگذار داعش و نزدیک شدنِ آن به شکست نظامی. در عراق داعش در حال عقب نشینی است و افزون بر فلوجه، شکست  های سنگینی را در اطراف موصل و برخی دیگر از مناطق عراق متحمل شده است. در سوریه نیروهای دموکراتیک سوریه در شمال رقه و نیروهای ویژه ارتش سوریه با حمایت هوایی روسیه در جنوب رقه پیشروی کرده  اند. در دو ماه گذشته داعش به طور پیوسته زمین از دست داده و به رغم تلاش های فراوان برای تداوم وضعیت پیشین، به ناچار از تهاجم به دفاع تغییر موضع داده است.

ترکیه از این روند ناراضی بوده و قدرت گیری نیروهای دموکراتیک سوریه را (که اکثریتی کردی دارند) تهدیدی علیه امنیت ملی خود می داند. عربستان نیز شکست داعش را برد جمهوری اسلامی ایران و متحدان منطقه  ای آن می داند و در تلاش است مابه ازای همراهی با غرب علیه داعش را به شکل حمایت از سایر جریان های افراطی و اپوزیسیون بگیرند.

در مجموع در سطح نظامی، به نظر می  رسد تمامی طرفین درگیر در بحران سوریه در انتظار برونداد جنگِ تشدید شده علیه داعش هستند تا بر مبنای آن محاسبات سیاسی خویش را پیش ببرند.

 چشم انداز پیش رو

 اگرچه تصویر ارائه شده از سوریه ی امروز تیره و تار است، اما در بررسی دقیق وضعیت های پیش رویِ این کشور، می توان امیدواری هایی برای بهبود وضعیت و مرتفع شدنِ بحران داشت. البته در بررسی آینده سوریه، گزاره ها و متغیرهای متعددی را باید در نظر گرفت؛ چرا که پیچیدگی بحران سوریه مشکل یادشده را دوچندان می کند. با این حال، می توان حالت های کلانی را در نظر گرفت که امکان تحقق آن ها در آینده به صورت های مختلفی وجود دارد.

در طرح این وضعیت ها دو متغیر اصلیِ – «تحقق توافق سیاسی» و «به سرانجام رسیدن راه حل نظامی»- مبنای طرح چهار وضعیت اصلی احتمالی هستند:

مسیر انتقالی به سوی دموکراسی

در وضعیت نخست، راه  حل نظامی به تدریج به سود یکی از دو طرف چربیده و در نتیجه، مبنایی برای مذاکره قرار می گیرد. از سوی دیگر مذاکرات بین المللی به نتیجه رسیده و موجب رسیدن بازیگران داخلی به توافق سیاسی می شود. بنابراین، بحران داخلی به تدریج فروکش می کند و سوریه به سوی یک دولت فراگیر با حضور تمامی نیروهای دولتی و اپوزیسیون سوری می رود. در نتیجه، جنگ علیه تروریسم به یکی از برنامه های دولت سوریه تبدیل می شود. کمک های بین المللی برای بازسازیِ سوریه گسترش می یابد و سرمایه گذاری های خارجی به کمک اقتصاد ورشکسته سوریه می آید.

ارتش سوریه نیز بازسازی می شود و بسیاری از جریان های مخالف در آن ادغام می شوند. در نتیجه، مشروعیت داخلی و بین المللیِ نظام در سوریه تجمیع شده و توانمندی آن در برابر چالش تروریسم تقویت می شود.

در این وضعیت، سوریه در مسیری انتقالی به سوی دموکراسی حرکت می کند و در نتیجه ماندگاری بشار اسد در قدرت برای دوره انتقالی قابل تصور است.

 از توافق بین المللی تا صلح سرد

در وضعیت دوم بدون آن که راه  حل نظامی به سود یکی از دو طرف متمایل شود و بدون آن که یکی از دو طرف بحران سوریه مجبور به مصالحه شود، یک توافق بین المللی، زمینه ساز تحول در سوریه می شود.

در این وضعیت، وضعیت «صلح سرد» در سوریه برقرار می شود و طرفین از اعتماد به یک  دیگر و به روندِ صلح اجتناب می کنند و در نتیجه، شاهد تجمیع نیروهای نظامی و شبه نظامی نیستیم؛ بلکه هر یک از آن ها، تسلیحات و توان نظامی خود را برای روز رویارویی حفظ و تقویت می کنند

در چنین حالتی، بازیگران بین المللی تردید بیش  تری در کمک به بازسازی سوریه می کنند. اگرچه می توان دو حالت موفقیت آمیز و عدم موفقیت روند سیاسی در این وضعیت را تصوّر کرد اما با توجه به عدم ابتنای وضعیتِ سیاسی بر تحولات میدانی و با توجه به محوریتِ تحولات نظامی، احتمال عدم موفقیتِ راه حل سیاسی بدون تحول در صحنه عملیاتی بیش تر است. این واقعیت را عدم گرایش بازیگران منطقه ای به پذیرش وضعیت سیاسی متفاوتی از وضعیت نظامی تأیید می کند.

  تداوم بحران تا شکست کامل یا بازگشت موازنه

سومین وضعیت، رسیدن به راه حل نظامی مبتنی بر اختلال در موازنه قوای نظامی و برتری یکی از طرف ها در عین عدم دستیابی به توافق سیاسی در سطح بین المللی و داخلی است

این وضعیت را میتوان به وضعیت فعلی در سوریه تشبیه کرد. در این حالت، طرفِ تضعیف شده در بحران، در انتظار حمایت های منطقه ای و بین المللی و جبران شکست های قبلی، از ورود به فرایند سیاسی امتناع می کند

تحریم های بین المللی علیه سوریه نیز ادامه دارد و در نتیجه سرمایه گذاری خارجی و کمک های اقتصادی برای بازسازی زیرساخت های سوریه و ترمیم مناطق آسیب دیده از جنگ وارد سوریه نمی شود. در چنین شرایطی، به ویژه اصرار حامیانِ طرف تضعیف شده، سبب عدم پذیرش راه حل سیاسی از سوی آن می شود و در نتیجه بحران تا شکست کاملِ طرفِ تضعیف شده و یا بازگشت موازنه ادامه دارد.

از ویرانی تا فروپاشی

در این وضعیت، نه موازنه نظامی به سود یکی از طرفین متحول می شود و نه توافقی سیاسی در سطح بین المللی محقق خواهد شد

در این حالت، بحران سوریه به صورتی فرسایشی ادامه می یابد و بازیگران درگیر در این بحران به تدریج تضعیف می شوند. بازیگران منطقه ای و بین  المللی نیز به میزان درگیر بودن در بحران سوریه، هزینه می پردازند. ارتش سوریه تضعیف می شود. باقیمانده زیرساخت ها ویران شده، تعداد پناهجویان به صورتی تصاعدی افزایش می یابد و در مجموع با سوریه ای ویران شده و غیرقابل کنترل روبه رو هستیم که با فروپاشی کامل فاصله چندانی ندارد.

در این حالت، گرایشِ طرف های بحران به تحکیم قدرت خود در سرزمین های تحت کنترل بیش تر شده، سوریه به صورتی دوفاکتو تجزیه می شود. نظام سوریه نیز بر بخش هایی که هم  چنان کنترل می کند متمرکز شده و خدمات خود به سایر مناطق سوریه را قطع می  کند.

* مدرس دانشگاه تهران و دکترای مطالعات منطقه ای

منبع: آینده پژوهی

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *