بازیگران و ملاحظات راهبردی
مقدمه:
نگاهی به آنچه در خاورمیانه و در معادلات راهبردی قدرتها و کنشگران منطقهای و جهانی از رقابت و بند و بستها در پشت درهای بسته از یک سو و قرارگیری کشورمان (ایران) در محیط نامتعادل امنیتی، میطلبد که در پایدار سازی امنیت ملی، ملاحظات راهبردی و تحرکات بازیگران در منطقه رصد و بهروزرسانی دائم شود، در همین نگاه به آنچه در معادلات به ظاهر آنارشی روابط بینالمللی، نگاهی کوتاه به راهبردهای در جریان و نظمبخش داشته باشیم، واضح است که پرداختن به همه زوایا و بازیگران و فراوانی قدرتها و کشورها در این مختصر نگنجد، تحلیلی کوتاه و مناسب این مقال در پیرامون کشورهای؛ ترکیه، عراق، عربستان سعودی، پاکستان، افغانستان، چین و روسیه، خواهد بود.
ترکیه:
دولت ترکیه تاکنون نشان داده است که در رقابتهای منطقهای و در استفاده از فرصتهای بوجود آمده از معادلات راهبردی بیش از هر کشور منطقهای بهره برده است. در حالی که هماهنگ کننده و کریدور نیروهای تروریستی برای ورود به سوریه بوده، از وجود آوارگان سوری در تیغزنی اروپاییان نهایت استفاده را کرده است. این کشور در استفاده از توان هدایت جنگ نیابتی در بهرهگیری از سلفیت تکفیری که با وجود سیستم سکولار، قرابت مذهبی ایجاد کرد و در بهرهگیری از دیپلماسی منطقهای با ایران، عربستان و قطر در عراق تا سنجار و نواری امنیتی در شمال سوریه ایجاد و در بدترین حالت توانست بر توان رزم پ.ک.ک اثر گذارد و در تضعیف دولت عراق و سوریه موفق عمل نماید.
دولت ترکیه با مدیریت تنش مقطعی با روسها در فضا و تقابل در زمین توانست منافع ملی خود را در هماهنگی بیشتر با این قدرت جهانی در مدیریت تحولات سوریه نشان دهد و شریک اول روسها در ساخت سیاسی مشورتی در سوریه شود، در حالی که با مرزهای بسته حضور پررنگ اقتصادی و بالاتر از چین حرکت میکند، در بعد از تثبیت قدرت اسد و با مرزهای باز، بازار اقتصادی سوریه را در دست خواهد گرفت. این درحالی است که با دیپلماسی فعال جهانی از انتقاد تند قدرتها در ایجاد منطقه حایل (اشغال سرزمینی) سوریه، خود را مصون نگه داشته است.
ترکیه با تکیه بر مفاد و اجلاسیه ۲۸ژوئن ۲۰۰۴ استانبول و مارس ۲۰۰۵ مادرید در استفاده از قدرت سیاسی غرب و نظامی ناتو، توانست سپر موشکی ۲۰۰میلیون یورویی در کورجیک را در سال ۲۰۱۱مستقر نماید و دست خود را در اعمال سیاستهای منطقه به نمایندگی از غرب به مناطق افغانستان، عراق، بالکان، مدیترانه، قفقاز، آسیای مرکزی، اوکراین و روسیه گسترش داده و در قالب و بهانه مبارزه با تروریسم نیات توسعهطلبانه و نژادی خود (پانترکیسم) را پیگرفته است و در همین راستا در کمک نظامی به کشور آذربایجان در خارج کردن کنترل قرهباغ از دست ارمنستان، دالان مرزی زنگهدوز را در اختیار گرفت و توانست انسداد ژئوپولیتیکی تاریخی را برطرف و خود را از طریق نخجوان به خاک اصلی آذربایجان تا ترکمنستان وصل نماید. در این اقدام نهتنها جهشی در اقتصاد خود ایجاد خواهد کرد، به لحاظ سیاسی – روانی قوت قلبی است بر آرمان پانترکی خود و به این وسیله دسترسی زمینی بهتری به آسیاسی میانه و به افغانستانِ تحت حاکمیت سلفیهای تکفیری که تا دیروز در سوریه از آنها حمایت میکرد، اکنون در خاک خودشان ارتباط و پشتیبانی مؤثرتری خواهند داشت. در همین دیدگاه است که
اعلام مانور نظامی بین ترکیه، آذربایجان با کشور پاکستان به شعار سه برادر معنیدار مینماید. اعلام مانور فوق نشان میدهد؛ این کشور در قرابت ایدئولوژیکی که طالبان و تکفیریها از یک سو و صمیمیتی که با پاکستان و نفوذی که از طریق دوحه ایجاد شده، چه نیت و نقشی در تنظیم معادلات منطقه خواهد داشت.
عراق:
شکست داعش و بقایای حزب بعث در عراق، روند تحولات به سمت سرمایهگذاری در صحنه اجتماع و فرهنگ در این کشور سوق یافت، در این رهیافت هزاران NGU سربرآوردند، نتیجۀ آن تقویت عروبت و در نتیجه جان گرفتن دوباره بقایای بعثی و ملیگرایی بود. رهیافتی که ختم به پیروزی الکاظمی و قدرت گرفتن تفکر وی در قامت نخستوزیری شد.
اغتشاشات در بصره و بغداد وشمال عراق و تعرض به کنسولگریهای ایران و آمریکا و در نهایتِ خود، طرفین اصلی در صحنه عراق را به واکنش واداشت و منجر به شهادت سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس و به دنبال آن موشکباران بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در عراق شد. رویارویی که نخستوزیر ملیگرای عراق را وادار به اتخاذ تصمیمات جدید کرد، تلاش وی در کم کردن و در نهایت خارج کردن کشورش از رقابت و نفوذ ایران و آمریکا از یک طرف و ارتباط و میانجیگری بین عربستان و ایران از سوی دیگر بر انسجام و اعتبار داخلی وی افزود، اثرگذاری چنین سیاستی امیدها را در به نتیجه رسانیدن طرحهای بازسازی عراق و توسعه اقتصادی افزون کرده است، روندی که باعث شکلگیری اجلاس بینالمللی برای حل مشکلات این کشور شد و انعقاد قرارداد موفق با رئیس جمهور فرانسه در حضور پررنگ شرکت نفتی توتال نشان از موفقیت سیاستهای اقتصادی و سیاسی دولت این کشور محسوب میشود.
عربستان سعودی:
ظاهراً نامگذاری عرب یا اعرابی به معنی انسانهای اولیه، بادیه نشین و بهدور از مدنیت به قرن نهم قبل از میلاد و توسط غربیها صورت گرفته است. ظهور اسلام و حوادثی که در زمان بعثت باعث رنج فراوانِ آخرین فرستاده الهی برای هدایت حیوانات انساننما شد و به دنبال آن خاندان آن حضرت نیز از تعرض مصون نماندند ، گواه صادق بر مدعای ما است. وضعیت فوق تا قبل از کشف نفت در شبه جزیره عربستان و تسلط سعودیها ادامه داشت. فلذا، بعد از کشف نفت و حضور قدرتها در این سرزمین و سیاستی که در بهرهگیری از جهالت چنین مردمی در پیش گرفته شد، روند تدریجی آشنایی اعراب ساکن در این سرزمین با پول و سیاست شد، سیاستی که اخلاق بدوی را در پوشش دین در خدمت فتنهگری و توسعهطلبی بین مسلمین و توسعه جهالت در قالب مدارس دینی در منطقه کرد و سلفیت تکفیری، وهابیت و نحلههای منشعب از آن در مدارس دینی سعودیها در عربستان تا مکاتب دیوبندیِ تولید کننده طالبان و داعش از این سنخ هستند.
سعودیها به برکت دلارهای نفتی از یک سو و درآمدی که از سفر زائرین بیتالله الحرام کسب میکنند، به یک ستون اطمینان بخش در سیاست دوستونی آمریکا در منطقه بدل شدند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران با ماهیت ایدئولوژیک و شروع تجاوز رژیم بعثی عراق به ایران، تبدیل به متحد استراتژیک غرب و آمریکا در منطقه شد، موقعیتی که باعث حضور و سرمایهگذاری کلان شرکتهای غربی و اخیراً شرقی در این کشور شده و باعث روند صعودی سرازیری دلارهای فراوان به این کشور و شیخنشینهای خلیجفارس شود، و جایگاه ژئوپولیتیکی این کشور را نزد جهانیان افزایش دهد. جایگاهی که فکر توسعهطلبی و فتنهگری و به عبارتی امیرالمؤمنینی را به سلاطین متوهم سعودی داده است.
سعودیها با تکیه بر انباشت دلار در حسابهایشان، همیشه آرزوی رهبری جهان عرب را در سر میپرورانند، انقلاب اسلامی، تجاوز عراق به ایران و حضور ابرقدرتها در منطقه آنها را در تأسیس شورای همکاری خلیجفارس پیشتاز کرد و اهرمی جهت هماهنگی و هدایت فعالیتها در منطقه علیه ایران را فراهم آوَرد، نقطه آغازینی که در طول دفاع مقدس و بعد از آن در تبلیغ ایرانهراسی توسعه یافت و تاکنون در سایه این شعار توانستهاند بر اختلافات بین عربی فائق آیند و از سویی با جذب تسلیحات متنوع غربی – شرقی منطقه را به انبار باروتی باورنکردنی تبدیل کردهاند تا سهم و مأموریت خود در به زانو درآوردن رقبای خود و غرب بخوبی ایفا کردهاند.
آنچه سعودیها را در اهداف بلندپروازانه رهبری جهان اسلام و هم در شورای همکاری خلیجفارس با مشکل مواجه کرده؛ در وهله اول مربوط به رقابتی است که با محور پرمدعای اخوانی که نمایندگی آن را از سوی ترکیه و مصر در قطر بعهده دارد که به لحاظ مذهبی ادعای میانهروی دارد و به لحاظ استراتژیکی حضور نظامی ترکیه در دوحه به این رقابت قدرت واقعی بخشیده است، و محور دیگری که مشروعیت زعامت مسلمین را از سعودیها به زیر سؤال برده، گیرافتادن این کشور در باتلاق یمن در ائتلاف عربی خلیجفارس شده است و هم قدرت حل مسئله در تکیه بر سلاحهای مدرن غربی را به زیر سؤال برده است، این مطلب زمانی قابل توجه خواهد بود که ناکارآمدی ایده تکفیری در جنگ نیابتی سوریه و عراق نیز به اثبات رسیده است.
برای سعودیها دین زرورق اطمینان بخش و زایندهای است تا سیاستهای موجودیتی خود را مشروعیت بخشند و چارهای جز مدیریت تنش در منطقه و در باجگیری از رقیبان خود ندارند، سعودیها وقتی از عنوان امارت اسلامی در عراق و شام ناامید شدند، از پتانسیل مدارس دینی در پاکستان و سابقه مبارزاتی با ابرقدتها در سرزمین افغانستان مد نظرشان قرار داشت و سعی کردند شرق ایران را با امید به زمینه وجود اهالی سنت و جماعت بهره ببرند که با دستگیری ریگی این مهم رنگ باخت. لیکن، با خروج آمریکا و غرب از افغانستان و تسخیر بیدردسر این سرزمین توسط طالبان سعی در هدایت این پتانسیل در دستور کار سعودیها قرار خواهد گرفت.
پاکستان:
یکی از پرجمعیتترین کشورهای جهان اسلام است، علاوه از شکافهای قومیتی و مشکلات مرزی و رقابتهای ایئولوژیکی با هند در کشمیر و خط دیوراند با افغانستان از ژئوپولیتیک شکنندهای در رنج است. اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی زمینه حضور آمریکا در این کشور در تقویت و استفاده از خط مذهبی – افراطی که از سرزمین عربستان سعودی و شیخنشینهای خلیجفارس شروع میشد را تقویت کرد و نتیجه آن شکست ارتش سرخ در افغانستان با کلیدواژه جهاد علیه کفار بود. لیکن، این پتانسیل تقویت شده باعث مهارناپذیری تندروهای افراطی چون طالبان و القاعده و … در پاکستان و جهان اسلام شد، عنصری که چارهای جز مدیریت تروریسم برای این کشور باقی نگذاشت تا به این وسیله بر مشکلات منطقهای خود غلبه پیدا کند، نتیجه این سیاست که از پشتوانه عربی، عبری و غربی برخوردار بود تسلط پنجساله طالبان بر افغانستان را فراهم آورد. لیکن، جهان تنگ تروریسم به زعم اینکه توانسته بر ارتش سرخ غلبه نماید، دنیای کفر دیگری را نیز منهدم خواهد کرد و از سوی اتحاد جهان اسلام به رهبری چنین جماعتی را فراهم خواهد آورد که فاجعه ۱۱سپتامبر در ایالات ممتحده آمریکا را رقم زد و باعث حذف خود از معادلات سیاسی منطقه را فراهم آورد.
اشغال افغانستان در ۲۰۰۱ توسط آمریکا و همراهی پاکستان مرحله دیگری از مبارزه با اشغالگری را برای طالبان و بازهم با مدیریت IsI رقم زد، حضور پررنگ آمریکا به بهانه جنگ علیه تروریسم، همراهی این کشور را در حذف اسامهبنلادن و به دنبال آن مهار طالبان در صحنه دیپلماسی وارد فاز جدید سیاسی – نظامی کرد و باعث شکلگیری مذاکرات و معامله آمریکا با محوریت طالبان و در کنارگذاشتن عملی دولت قانونی افغانستان در دوحه شد و درنهایت و طبق توافقات صورت گرفته، ارتش آمریکا افغانستان را ترک و طالبان تحت حمایت پاکستان و بدون مزاحمتی قدرت را در کابل بدست گرفت.
قدرتگیری طالبان و سیطره بر افغانستان به منزله حل مشکل ژئوپولیتیکی این کشور را فراهم آورد و تا مدتها دغدغه ارضی با افغانها در خط دیوراند به فراموشی سپره خواهد شد. بدون شک پاکستان بزرگترین برنده منطقهای تسلط طالبان بر افغانستان است و توانسته است رقیب اصلی منطقهای خود، یعنی هند را که در ارتباط با دولت افغانستان و با سرمایهگذاری در خط ارتباطی چابهار قصد توسعه نفوذ در این کشور را داشت، از صحنه معادلات کنار بگذارد و قصد دارد در مرحله بعد در مشروعیت بخشی به حاکمیت دستنشانده خود، در قالب پیمان شانگهای و در ارتباطات دیپلماسی، جایگاه منطقهای و جهانی بتراشد.
افغانستان:
«زمینی که همۀ اجزاء جامعه، همچون تابلوی گرانیگاه پیکاسو در آه و فغان است»،جملهای که بخشی از آنچه در نتیجه تصمیمگیریهای قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای را بیانگر است، به جمله فوق با تسلطی از جهل و جنایت باید افزود که در قرن ۲۱ و سیطره ارتباطات انسانی، شاهد سقوط به تمام معنی شاخصههای انسانی در این سرزمین هستیم، کسانی که میخواهند بر از هم پاشیدگی اجتماعی مثالی داشته باشند، نمونهای بهتر از افغانستان نخواهند یافت.
اگر بخواهیم رسالت آخرین فرستاده الهی بر روی زمین را بیان کنیم، جملهای بالاتر از «انِّی بُعِثتُ لاُتّمَ مکارمُالاَخلاق» نخواهیم یافت. به عبارتی تمام پیامبران الهی و نهایت و بالاترینِ آنها مأموریت یافتهاند تا بشر را در تکمیل اخلاق انسانی – الهی یاری رسانند، جمله فوق نشان میدهد که همه ادیان و همۀ انبیاء و اولیا و صالحین در تاریخ و در مأموریت ارتقاء جمع و فرد به زیستن با اخلاق رسالت مشترک دارند، میتوان ادعا کرد که دین یک برادر بزرگتری بنام اخلاق دارد و بواسطۀ آن درستی، موفقیت و عملکرد آن سنجیده میشود، و آنچه با تسلط طالبان در افغانستان اتفاق میافتد، تفسیری است از دفاع فرقهای و سیاسی از دین و نمونهای زنده از سقوط اخلاق انسانی.
نمونهای از کلیپهایی که در فضای مجازی از حقیقت طالبان منتشر شده را در ضدِّ ملی و دینی این گروه به مضمون میآورَم:
- یکی از سران طالبان در مصاحبهای میگوید؛ امیرالمؤمنین ما امیرالمؤمنین کل جهان است و چون قدرت کنترل سایر سرزمینها را فعلاً نداریم، شرعاً نمیتوانیم آنها را دعوت به اطاعت کنیم، فعلاً امیرالمؤمنین افغانستان است، و اسم میبَرد از پاکستان و روسیه و …
- خبرنگار از یکی از فرماندهان میدانی و از چرایی بمبگذاریهایی که منجر به کشته شدن کودکان میشد، سؤال کرد، وی با قراعت حدیث و آیهای از قرآن پاسخ داد؛ مقصر والدین کودکان هستند که در مقابل اشغالگری قیام نکردند، بنابراین گناه کشته شدن آنها به عهدۀ والدینشان است!
- از سران طالب در اعلام عفو عمومی گفت؛ طالب، همان طالب بیستسال پیش نیست، تغییر کرده. به لحاظ اعتقادی همان طالب هستیم ولی با نگرش جدید، با دیدگاه جدید، ما میخواهیم حکومت کنیم، میخواهیم با دنیا و حتی با آمریکا ارتباط داشته باشیم، حکومت همه شمول ایجاد خواهیم کرد و …
- سمنگانی نامی – از سران طالبان – در جمعی و در توجیه شرعی بودن سرکوب معترضین به حاکمیت میگوید؛ آمریکا رفت، دموکراسی مُرد، اعتراض به حکومت اسلامی جایز نیست و طالبان حق دارد سرکوبش کند.
- یک کلیپ دردناک در حین سقوط؛ در حالی که افسر فرمانده از زیر دستش میخواهد خلعسلاح شود، سرباز درحالی که گریه میکرد، میگفت؛ این دستور شما نیست! خلع سلاح من دستور ژنرالهای پاکستانی نشسته در راولپندی است که شما اجرا میکنید.
هر یک ار نمونههایی که ذکر آن رفت نیاز به بحثی مستقل میطلبد که از حوصله این مقال خارج است، هرچند نویسنده باور دارد به کسانی که با مسائل استراتژیک و روابط بینالملل آشنایی دارند؛ این نمونهها گویاتر از آن هستند که نیاز به تفسیر داشته باشند. نکاتی چند در پیرامون تحولات افغانستان در حوصله این بحث راهگشا خواهد بود؛ اینکه طالبان با شعار عفو عمومی، حکومت همه شمول و تغییری که کرده و … قصد دارد بر سیطره خود مشروعیت بتراشد، چیست؟
به نظر، ادعای طالبان در تغییر رویه صادقانه است! بیست سال پیش که بر افغانستان حکومت میکردند صادقانه بر آنچه عقیده داشتند اصرار داشتند، حاضر بودند جان خود را در تحقق قرائتی که از اسلام داشتند فدا کنند، حاضر بودند جان خود را در تحقق قرائتی که از اسلام در دانشگاههای سعودی و پاکستانی آموخته بودند فدا نمایند و صادقانه بر علیه تنها ابرقدرت جهان شوریدند. صادقانه فکر میکردند؛ وقتی نماد سرمایهداری جهانی یعنی وقتی برجهای دوقلو فروریزند و ساختمان پنتاگون آسیب ببیند، آمریکا هم فرو خواهد ریخت. بیستسال پیش تاوان صداقت که نه، حماقت خود را دادند و مجبور شدند بیستسال در غارها و بیغولهها و خانههای امن و زیر دست افسران اطلاعاتی پاکستانی و سعودی از بیم جانشان و موجودیتشان تا از تیررس موشکهای هدایت شونده و تیرهای غیب شکارچیان سیا دوری کنند و زنده بمانند.
در این مدت امنیت را و قدرت را و لذت سیطره بر میلیونها افغانی را در پشت میزهای مذاکره با آمریکاییها گدایی کردند و موفق شدند به خواست خود برسند. آری طالبان همان طالبان بیستسال پیش نیست، به اذعان خودشان؛ اعتقاداتشان همانی است که بوده، فقط چم و خم سیاست را یاد گرفتهاند، با پنبه سربریدن را بَلَد شدهاند، وگرنه زن را چه به حضور در اجتماع و سیاست. از این به بعد بایستی طالبان را با رفتارش دید و تفسیر کرد، طالبان چه سیاستی در پیش خواهد گرفت؟
طالبان از پاپهای قرون وسطی در غرب مسیحی تا شیوههای حکمرانی اُموی و عباسی و تا عصر حاضر از سعودیها و از تجربه ناکامی داعش یاد گرفتهاند که با قدسی سازی حکومت و کلیدواژه امیرالمؤمنینی چتری رنگارنگ از دروغ و ریا و ریاست بر ملت افغان درست خواهند کرد و اعتقاداتی که نیروهای میدانی در آن ذوب شدهاند را اعمال خواهند کرد، طالبان به نقطۀ خود برتربینی رسیدهاند و با تطهیر اقدامات خود چنان دفاعی از اسلامِ خودساخته خواهند کرد که بر پیشانی ابلیس عرق شرم بنشیند.
طالبان تغییر کرده تا با نام مبارک رسول گرامی اسلام حک شده در پرچمِ گروهی خود، پرچم که نماد ملی و عامل اساسی در وحدت ملی و انسجام اجتماعی افغانها است را به کناری نهد و آشکارا بر سیاست فرقهای خود و تحمیل آنچه بر آن معتقد است تا به واسطۀ پشتوهای کوهی، عملیاتی نماید. اقدام سادهای نیست؟ به عبارتی به جهانیان اعلام میکند که کشور و مرزها را به رسمیت نمیشناسد، در صورت قدرت یابی و جایگیری، منافع افغانستان و ملت افغان از هر گروه و طایفهای را گروگان گرفته و فدای توسعهطلبی موهوم خود خواهد کرد، نقطه ثقل اشتباه استراتژیک و نماد کوهی بودنشان در همین نکتۀ ظریف نهفته است.
طالبان چگونه میتواند تغییر کند! سران طالب میدانند که اعتقاداتشان ضمانتی است در حفظ قدرت و حفظ انسجام گروهی و هر اقدامی در به زیر سؤال رفتن آن باعث فروریزی اعتماد انبوه نیروهای میدانی و عقبه فکریشان خواهد بود، مثل این است که عقربی پرهیز کند از نیش زدن، منظور از تغییر گرفتن خصلت روباه شدن در بدنۀ تصمیمگیریشان است. با اینکه در بیست سال گذشته توانستهاند انسجام فکری و عملکردی خود را حفظ کنند ولی وقتی در اَرگ ریاست جمهوری میخواستند قدرت را تقسیم کنند، فلاکسها چای و بشقابهای غذا بهم پرتاب کردند، مدتی ملابرادر در خفا بود که گویی در همان میز غذاخوری زخمی شده.
طالبان تغییر نکرده، هوشمند شده و افغانستان تا مدت نامعلومی مرکز صدور تروریسم و خشونت با برچسب اسلام خواهد ماند. هوشمندانه بلَد شده چگونه دروغ بگوید، انکار کند. ولی با چالش بزرگی که در بیست سال گذشته در این سرزمین شکل گرفته مواجه است و اقدام به بستن بیش از ۱۵۰رسانه کرد. جایگزینی پرچم ملی بر بام نهادهای قدرت و آشکار شدن معاملهای که باعث قدرتگیریشان شده و دخالت آشکار ارتش پاکستان در نبرد پنجشیر، عِرق ملیگرایی را در این کشور زنده خواهد کرد که هماکنون چراغ آن در پنجشیر روشن شده. تغییر اعلامی باعث شکاف در نیروهای میدانی و اعتقادی که اکثرشان از پشتونهای کوهی و هیچ فرمانی که بوی مدنیت داشته باشد را برنمیتابند، خواهد شد و باعث ریزش نیرویی و انشعاب با افراطیون را فراهم خواهد آورد، نکتهای که دولت پاکستان را در این باتلاق گرفتار خواهد کرد اگر به آنچه که در قبال آمریکا متعهد شدهاند عمل نکنند.
چین:
انقلابیون چینی که بر پرجمعیتترین کشور جهان مسلط شدند، توسعۀ کشورشان را نه در بازار آزاد طرح شده در غرب که در انضباط اسپارتی با سازوکارهای متناسبِ اوضاع اجتماعی – سیاسی مردمشان یافتند و توانستند کسر بزرگی از مردمان فلاکت زدۀ خود را از زیر خط فقر درآوَرَند و هماکنون با داشتن نزدیک به ۶۴تریلیون دلار دارایی، دومین قدرت اقتصادی بلامنازع جهان هستند.
چینیها دریافتند که در غلبه بر مشکلات اقتصادی و توسعه اقتدار بینالمللی با توجه به داشتن نیروی کار ارزان سرمایهگذاری ارزان و متقابل را با غرب و آمریکا در پیش بگیرند تا صاحب تکنولوژی متناسب با چشمانداز طراحی نمایند و در همین مسیر توانستهاند تکنولوژی نظامی غرب را کم اثر و در رقابت وادار کنند تا در زمین اقتصاد و تعامل با جهان به توسعه طلبی دست بزنند، در همین راستا بزرگترین سرمایهگذار در آمریکا هستند و به جایگاهی رسیدهاند که میتوانند با استفاده از اهرم اقتصادی، غولهای بزرک اقتصادی و سیاسی را به چالش بکشند و بر این توانایی، با دوری از غوغاسالاری سرمایهگذاری میلیاردی در صنایع نظامی را شروع کردهاند تا پشتوانهای بر اقتصاد و تجارت خارجی خود فراهم نمایند.
چینیها در رقابت و رویارویی غرب طرح «جاده کمربندی» را طراحی کردهاند، برای اینکه بر آن صبغه فرهنگیِ اختصاصی بدهند از عنوان «جاده ابریشم» پرهیز میکنند، و سرمایهگذاری عظیمی را در کشورهای مسیر رسیدن به اروپا به پای کار آوردهاند، در این نگاه است که پیمان «شانگهای» قابلیت تحلیلی پیدا میکند.
پیمان شانگهای، پیمانی است چینی و چین آن را در مسیر توسعه اقتصادی و تجارت خارجی خود در مسیر احیای جاده ابریشم میخواهد، توسعهای که پشتوانه امنیتی لازم دارد و امنیت را از راه تعامل و گفتگو و همکاریهای چندجانبه تحقق میبخشد. فلذا، نه چین و نه همپیمانانش از دادن صبغه نظامی و گرایش دادن آن به سمت رویارویی با ناتو پرهیز خواهند کرد، پیمانهای اقتصادی که در مسیر کشورهای مورد هدف چین بسته میشود در همین راستا است. علت اینکه از طالبان حمایت میکند با هدف دور نگه داشتن طالب از ایجاد ناامنی در جاده کمربند و در وهله بعدی سرمایهگذاری در معادن افغانستان است. علت اینکه بعد از سالها با عضویت ایران در پیمان شانگهای موافقت میشود، قصد آمریکا در عدم رویارویی نظامی با ایران رابه اثبات رسیده میدانند، علت اینکه مدیریت بندر مهم اقتصادی اسرائیل به چین واگذار میشود، پذیرفتن قواعد بازی توسط آمریکاست و استفاده سران رژیم اشغالگر از غول روبه رشد اقتصادی چین است، و علت اینکه روسیه امنیت اسرائیل را خط قرمز اعلام میکند و تهدیدات از سمت سوریه علیه اسرائیل را برنمیتابد کمک به تحقق سرمایهگذاری چین در منطقه است.
اما چین در تحقق رؤیاهایش با چالشهای قابل توجهی روبهروست که هر کدام در صورت بیتوجهی میتوانند شکننده باشند و به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود:
چین در پیمان شانگهای با محوریترین عضو امنیتی – دفاعی، یعنی روسیه مشکل مرزی دارد که تاکنون نتوانسته نسبت به حل آن اقدام مثبتی انجام دهد، ضمن اینکه از زمان دوقطبی بودن روابط بینالملل، دیدگاههای همسویی علیرغم داشتن اشتراکات فکری پیدا نکردهاند. این کشور هنوز نتوانسته مشکلات مرزی خود با کشور هند روبه توسعه را به سرانجام برساند، هند درحال توسعه یکی از دموکراسیهای پایدار جهانی است و با نظام فکری حاکم بر چین بسختی میتواند اشتراک فکری پیدا کند، درحالی که در پیمان شانگهای عضویت اثرگذار دارند. هندیها تمایل بیشتری در توسعه ارتباط با آمریکا و غرب دارند تا چین. چین تاکنون نتوانسته بر مسئله چینتایپه (تایوان) که تاکنون با پشتوانه و حمایت غرب و آمریکا توانسته استقلال خود را حفظ کند فایق آید. اقدامات گاهگاهی در ترتیب دادن مانورهای نظامی در عرض اندام تکنولوژی برتر نظامی آمریکایی و حمایت سیاسی آمریکا، تاکنون به درِ بسته خورده است.
هرچند چینیها توانستهاند با تغییر در روشها، کسر قابل توجهی از مردمان خود را از زیر خط فقر نجات دهند و در اهمیت دادن به اقتصاد بطور پیوسته بر طبقه متوسط جامعه بیفزایند. لیکن، در درازمدت و با فربه شدن طبقه متوسط و مطالبات سیاسی مربوط به حضور در قدرت سیاسی خارج از حزب حاکم، این کشور را با مشکل مواجه خواهند کرد، بدون شک موتور محرکه چنین جریانی از هنگکنگ است، هرچند چینیها تن به یک سرزمین با دو دولت دادهاند. لیکن، در اعمال حاکمیت خود با اعتراضات مردمی این منطقه و تحریک غربیها در تشویق هنگکنگ، با مشکل مواجه هستند.
از مشکلات اساسی که حاکمیت در چین با آن مواجه بوده، مربوط به حقوق بشر است. نقطه اوج آسیب دیدگی آن مربوط به میدان «تیان آن من» در ۴ژوئن ۲۰۰۸ و در آن دولت چین به سرکوب بیرحمانه مردمی پرداختند که به رهبری دانشجویان بر ناپایداری اقتصادی، انسداد سیاسی و فساد حاکمیتی معترض بودند. در این سرکوب بین ۱۰تا۲۷هزار کشته ذکر شده، با اینکه چینیها سعی کردند آن را کوچک جلوه و مشکلی داخلی مطرح نمایند. لیکن، تبلیغات غربی و واکنشهای داخلی از آن مسئلهای ساختند بینالمللی و آسیبی جدی به شهرت جهانی این کشور و حزب حاکم وارد آورده است. علاوه از آن، چینیها از یک زخم کهنه، مدت دار و تاریخی از سوی مسلمانان اویغور و قزاق و دیگران در ناحیه خودگردان سینکیانگ در شمالغرب کشورشان رنج میکشند. این منطقه که مورد منازعه با اتحاد جماهیر شوروی بود و به تحریک استالین به سالهای ۱۹۳۳-۱۹۴۴ توانستند به استقلال دست یابند و با سرکوب دولت مرکزی مواجه شدند. در بعد از فروپاشی شوروی، هنوز هم مورد توجه روسها در رقابت با چین واقع شده. حاکمیت در چین با هدف حل مسئله از سال ۲۰۰۸ اقدام به تعطیلی مدارس مذهبی – عربی، تجسس در اندیشههای مذهبی و سیاسی و با بازداشت گروهی و ترتیب دادن کمپهای اصلاحی تلاش میکند با تغییر در آداب و رسوم و عقاید مسلمانان به یکسانسازی فرهنگی برسد. اقدامی که به مسئله جهانی حقوق بشری نیز تبدیل شده است.
چینیها در نگرش جهانگرای خود، علت اینکه تمرکز اساسی خود را به اقتصاد معطوف داشتهاند با یک مسئله اساسی مواجه هستند که فرهنگشان با همه سرمایهگذاریهای صورت گرفته نمیتواند همپای اقتصادشان جذابیت داشته و آن را پشتیبانی کند. فرهنگ چینی ظرفیت لازم در جذب سایرین ندارد. به نظر میرسد، یکی از دلایلی که چینیها هرگز به خود اجازه ندادهاند از رقابت و تعامل با غرب به سمت تقابل حرکت نمایند مربوط به فرهنگ سیاسی این کشور باشد. همچنین ساختار سیاسی بستهای که حزب کمونیست با تکیه بر آن حکومت میکند، جذابیت جهانی و حتی منطقه ای نیز ندارد و مسئلهای که چینیها با آن مواجه هستند. به همین خاطر چینیها برای غلبه بر مشکلات و حل مسائل و گرم نگهداشتن اقتصاد و تجارت خارجی خود را ملزم به رعایت قواعد حاکم بر اقتصاد خواهند کرد و در مواجهه با غرب از کارتهای بازی در اختیار بنفع منافع ملی استفاده خواهند کرد.
روسیه:
روسیه با داشتن مننابع عظیم طبیعی که به ارزش تقریبی ۷۵تریلیون دلار و با ذخایر ارزی ۴۶۰میلیارد دلاری، با درآمد متوسط به بالا و در حال تحول در جایگاه پنجمین اقتصاد بزرگ اروپایی قرار گرفته است، با این حال روسیه ابرقدرتی توسعه نیافته مینامند و با اقتصاد ضعیف و عمدتا متکی به منابع معدنی و قطب انرژی و در عین حال ابرقدرتی نظامی، دارای ارتشی قدرتمند که در تکنولوژی نظامی بعد از آمریکا قرار گرفته است.
راهبرد جهانی این کشور در هماهنگی و اشتراک با چین قرار دارد تا بتواند بر مشکلات اقتصادی خود غلبه نماید و در تجارت متکی به انرژی که هم نیاز چین و هم نیاز غرب است که با تکمیل خط لوله گلفاستریم، این مزیت را رنگ بیشتری بخشیده است. با این همه، روسها از مسائلی در رنجند، به بخشی از آنها اشاره میشود:
روسها در شرق کشور رقابت ژئوپولیتیکی با چین دارند و از مهندسی معکوس تکنولوژی نظامیشان توسط چینیها گله دارند و در عین حال اشتراک مساعی با این کشور در مقابله با نظم لیبرالی غرب و مقابله با نظام تک قطبی آمریکا دارند. این کشور مخالف توسعهطلبی آمریکا و ناتو در مرزهای غربی خود و در خاورمیانه است و با حضور نظامی در سوریه و حمایت از اسد قدرت نظامی خود را به رُخ کشید تا خط قرمز خود را در محدود سازی به غرب نشان دهند، و در عین حال مواظب هستند تا در این رقابت در باتلاق
نظامی دیگر و در تله آمریکاییها نیفتند، به همین خاطر مسیر تعامل و همکاری را ترجیح میدهند و به همین خاطر نقش تضمینی خود را در امنیت اسرائیل نشان میدهند. روسها نگران حضور نظامی آمریکا در حیات خلوت خود در قفقاز و آسیای میانه بودند و به همین خاطر از خروج ارتش آمریکا از افغانستان نتوانستند خوشحالی خود را بروز ندهند و حال نگران خلاء ایجاد شده و حضور مسئلهساز طالبان در افغانستان هستند، در همین راستا است که از اقدام آمریکا در بلوکه کردن منابع ارزی این کشور با عنوان «جامعه جهانی» یاد کردهاند. روسها با همه نبوغی که در مسائل راهبردی داشتند از اقدام ترکیه در کمک به تسخیر قرهباغ به آذربایجان و تصاحب زنگهدوز غافلگیر شدند، متوجه شدند که غرب در حمایت از ترکیه و نفوذ در حیات خلوت روسها کارتها بازی غافلگیرکننده دارد و حال در حل مسئله بایستی چاره اندیشی کنند.
۰۴ مهر ۱۴۰۰ – ذوالفقار صادقی
بسیار عالی
دقیق و محاسبه شده 👌