بسمالله الرحمن الرحیم
اَم تَحسَبُ اَنَّ اَکثَرَهُم یَسمَعُونَ اَو یَعقِلوُنَ اِن هُم الاّ کَالاَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ سَبیلاً (فرقان-۴۴)
(آیا پنداری که بیشتر ایشان میشنوند یا مییابند بهعقل نیستند ایشان مگر مثل چهارپایان بلکه ایشان گمگشتهترند در راه)
فلسفه زندگی-۲۳ (فروپاشی):
وقتی از فلسفه حرف میزنیم، خواسته یا ناخواسته از زندگی و از غایت آن یعنی از عقل و دانش و از ارزشهای حاکم بر آن و از ذهن و زبان که همگی رویکردی کلینگر دارند بحث میکنیم به روش منظم، انتقادی و استدلال عقلی و نه از هر دری سخنی که مربوط به جدل عام و به اصطلاح کوچهبازاری. بنابراین، اندیشهی فلسفی سیر مداوم و در راه بودن در جستجوی پاسخیابی به اساسیترین و بنیادیترین پرسشهای بشری است، فلسفه خود زندگی است با همهی راز و رمزهای آن که در نهاد آفرینش در جریان است.
بهانه این بخش از بحث حوادث اجتماعی در زندگی فردی و جمعی است که شاهدی زنده خواهد بود که در تار و پود ما ایرانیان گره خورده و در گردونه زندگی در جریان ملت و کشور سوریه با فروپاشی رژیم حاکم و تشویشی است در اذهان جمعی مردمان کشورم.
در احوالات آقای «ناصر » از زبان کسانی که وی را میشناسند و بخصوص از زبان فرزندش آمده است که؛ از انقلابیون سال ۱۳۵۷، رزمنده دوران دفاع مقدس و بالاتر از آن فردی سنتی و بشدت مذهبی، اهل مطالعه، در کتابخانه شخصی کتابی غیر از منابع اسلامی پیدا نمیشود و خود علاوه از آن یکی از کارهای روتینش حضور در کلاسهای درس بزرگان دین، یادداشت برداری از افاضاتشان و ضبط کلامشان و بعد پیادهسازی آنها در دفاتری که به چندین جلد رسیده است و حال که به سن پیری و پختگی رسیده زندگی و زمانه متفاوتی پیدا کرده است؟ او که دفترهای یادداشتش در قفسهی کتابخانه جایگاه ویژهای داشت را در گونیای تلنبار و در کنار درِ خروجی گذاشته گویی که چیزهای زائدی باشند، مطالعات دینی که وی را به حد اجتهاد رسانیده بودند رنگ باخته است! در پاسخ به چرایی چنین دگردیسی ذهنی به یک جمله اکتفا میکند؛ «همهاش دروغ بوده»!؟ میگوید اخبار و تحلیل و کلام بزرگان را پیگیری میکند و مقایسه میکند با آنچه از طریق رسانههای «بیبیسی» و «اینترنشنال» و غیره ارائه میشود، متوجه دروغپردازی بنگاه سخنپراکنی جمهوری اسلامی شده است و…
بهراستی فردی با چنین خصوصیاتی که تار و پود ذهنی وی بیش از هر چیزی با مبانی و اندیشههای دینی شکل یافته باشد و در زمان پختگی که پیری است چراغ راه پویندگان حق و حقیقت و نسلهای کنونی و آینده چگونه گذران زندگی میکند، چگونه با فروپاشی برج آرزوهای خود که آجر به آجر آن در طی زندگی طولانی چیده شده بود و حال نظارهگر فروپاشی آن است کنار میآید؟ شادابی جسمی و ظاهری که متکی بر ذهن فعال و مذهبی چگونه فروپاشی باورهایش را تحمل میکند؟ و این نوشتار نه در صدد پاسخیابی که تبیین آن است.
این روزها (۱۸آذرماه۱۴۰۳)، شاهد فروپاشی نظم سیاسی حاکم بر کشور سوریه هستیم، نظمی که طی سالیان درازی توسط خاندان «اسد» حاکم شده بود، صاحب ساختاری سیاسی که آن را پشتیبانی میکرد، سازوکار دموکراتیکی که در آخرین انتخابات با رأی بالای ۹۵درصد بر ابقای رژیم حاکم و «بشار اسد» صحه گذاشته بود و دارای ارتش و نیروهای امنیتی بود که پنجه در پنجه با تهدیدات داخلی و خارجی و پشتیبانی کشوری چون ایران و قدرت مسلم نظامی جهانی مثل روسیه قدرت خود را اعمال میکرد در کمتر از دو هفته و در جلو چشم جهانیان غافلگیرانه و به تلنگر گروهی تکفیری تروریستی که حتی آمریکاییها نیز از آن بیزار بودند، فروپاشید؟ عجیبتر از فروپاشی، مردمان کشور سوریه در حالیکه تحت شدیدترین بمباران رژیم صهیونیستی در امحای قدرت نظامی کشورشان هستند دست از پایکوبی و شادمانی ناشی از فروپاشی رژیم حاکم برنمیدارند، عجیب نیست! داستان موریانه و عصای سلیمانِ نبی را شنیدهاید؟ سلیمان در بالاترین نقطهی برجی که ساخته بود در تکیه بر عصای خود مُرده بود، مردمان و وحوش و جنیان از مرگ او خبر نداشتند و از ترس جسمی که با تکیه بر عصا فرمان میبُردند، این موریانه بود که عصای سلیمان را جوید و در ظاهر به یکباره سلیمان نقش بر زمین شد، داستان فروپاشی غافلگیر کننده رژیم حاکم بر سوریه نیز میتواند همینگونه باشد. رژیم حاکم سالها بود که مرده بود. لیکن، با تکیه بر ساختارهای بهظاهر دموکراتیک، حمایتهای خارجی، ارتش و نیروهای امنیتی فرمان میراند و لیکن در باطن و در اذهان مردمان موریانهی بیمشروعیتی و بیکفایتی و ظلم و نشناختن منافع ملی و چسبیدن به حفظ رژیم و خاندان و هزار فامیل تکیهگاههای ذهنی حاکمیت را نابود و از بین بُرد. پایکوبانِ مست از غرور پیروزی بهزودی شاهد فروپاشی خیالاتشان خواهند بود، اینجا خاورمیانه و مردمان استبداد زده است، شاهد خواهند بود که چگونه مردمشان را از دیکتاتوری به استبدادی دیگر رهنمون کردهاند. جالبتر خواجه حافظ شیرازی است که خاندان «اسد» حاکم بر کشور و ملت سوریه را به نظم کشیده تا این نوشتار بیچاشنی نباشد!
«شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد»
تجربهی ملت و طریق حکمرانی ملت و سیاست در کشور سوریه در جلو چشم همگان که عبرتآموز برای آموختن و در این نوشتار، داستان چرایی زندگی آقای «ناصر» و فروریختن باورهایش.
باورها در طول زمان و بهتدریج شکل میگیرند و فرهنگی تمدنساز و حرکت آفرین و یا ملتی منفعل میسازند و سادهترین و ملموسترین نشانههای قابل مطالعه آن در نمادهای فرهنگی و تمدنی مثل آثار مکتوب و باستانی است که توسط عالمان و سیاستگذاران معرفی و تقویت میشوند تا هویت ملی ملتی و کشوری تضمین شود. در این نگره، انقلاب اسلامی ایران که در سال ۱۳۵۷ به پیروزی رسید حاصل تلاشی بود که در طول سالیان ممتد در شبکهای از مساجد و تکیهها و مناسک دینی به سردمداری روحانیت به نتیجه رسیده است، روحانیتی که در باور مردمان پناهگاهی مسلم در رسیدن به آرمانهای تعریف شده هستند، در رأس امور قرار گرفتند و مقدرات کشور را تعیین، مشوق حضور مردم در مقابله با تجاوز سرزمینی کشور عراق و در بعد از جنگ مشغول رتق و فتق فرهنگ و سیاست و عرض اندام در روابط بینالملل تا آنچه وعده داده بودند را عملیاتی کنند، توانستند؟
روز بیستم آبان سال۱۴۰۳، کلیپی فضای مجازی توسط کانل اینستاگرامی «کارانیوز» و بعد در سایر کانالهای تلگرامی و واتساپی وایرال شد، مصاحبه با فردی بنام «عباس پالیزدار» که نماینده سابق مجلس و مسئولیت وقت تحقیق و تفحص از قوه قضائیه بود، او با حرارت و ایمانی که به حرفهایش داشت در خصوص فساد مسئولین صحبت افشاگری میکرد. اینکه، مصاحبه و افشاگری چرا دیرهنگام بوده و یا چه هدف سیاسی در این مصاحبه و افشاگری نهفته است موضوع این نوشتار نیست هدف نشان دادن چگونگی فروپاشی باورهای آقای ناصر مورد بحث و گریزی به چگونگی فروپاسی اجتماع و سیاست و فرهنگ در کشور سوریه است.
آقای «عباس پالیزدار» در مصاحبهاس از فساد بزرگانی یاد کرد که باورش برای عامه مردم و متدینین و کسانی که انقلاب اسلامی را باور دارند مشکلساز شده است. از بزرگانی چون؛ آیتالله محمد یزدی، آیتالله هاشمی شاهرودی، آیتالله امامی کاشانی و کسانی چون سعید مرتضوی، حداد عادل و جاسبی. این افراد چه کسانی هستند؟
آیتالله سید محمود هاشمی شاهرودی (۱۳۲۷- ۱۳۹۷):
- سومین رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام (۱۳۹۶)،
- پنجمین رئیس قوۀ قضائیه به مدت ۱۰سال (۱۳۷۸- ۱۳۸۸)،
- رئیس هیئت عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سهگانه (۱۳۹۰)،
- عضو فقهای شورای نگهبان،
- نایب رئیس اول مجلس مجلس خبرگان رهبری،
- عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،
- عضو مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و مجمع جهانی اهل بیت،
- رئیس مؤسسۀ دائرهالمعارف فقه اسلامی بر طبق مذهب اهل بیت،
- رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق.
آیتالله امامی کاشانی (۱۳۱۰- ۱۴۰۲):
- متولی و مدیر مدرسه عالی شهید مطهری،
- نماینده در مجلس خبرگان رهبری،
- امام جمعه موقت تهران (۱۳۶۰- ۱۴۰۲)،
- دبیر جامعه روحانیت مبارز تهران،
- عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام،
- ریاست دیوان عدالت اداری.
آیتالله توکلی خیرخواه مشهور به محمد یزدی (۱۳۱۰- ۱۳۹۹):
- چهارمین رئیس مجلس خبرگان رهبری (۱۳۹۳- ۱۳۹۵)،
- دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،
- دبیر شورای عالی حوزههای علمیه،
- عضویت در شورای نگهبان،
- رئیس قوه قضائیه بهمدت ۱۰سال (۱۳۶۸- ۱۳۷۸)،
- نماینده در مجلس خبرگان رهبری.
قصد این نوشتار واکاوی فساد در نوع سیستمی و یا فردی نیست که پالیزدار به درستی آن را نه سیستمی و یا موردی که کشور را غرق در آن نامید و بحثی جداگانه میطلبد، اثری است در فروپاشی قداستی را باعث میشوند که بهخاطر آن انقلاب صبغه اسلامی گرفته، خونهایی که بخاطرش ریخته شدند است. چیزی که دل نویسنده این سطور را در طول مصاحبه بهدرد آورد و حق را به آقای «ناصر» بحثِ ما در فروپاشی باورهایش داد، این قطعه از مصاحبه است؛ پالیزدار میگوید؛
«وقتی در بیمارستان بستری بودم، آیتالله شیخ محمد یزدی نیز در همان بیمارستان بستری بود، پسرش را فرستاد پیشم تا از من حلالیت طلب کند! و من گفتم حلالش نخواهم کرد، او تخلف کرده بود و من وظیفه داشتم معرفیاش کنم، آنوقت از قدرتش استفاده کرد و من را زندانی کرد»
نکتهی دردآور که آیتاللهی دینشناس، مسئولی درجه اول نظام جمهوری اسلامی، انقلابیای که قیام کرده تا دین را تحقق عینی بخشد، حق الناس را بالا کشیده، در دَم مرگ یادش افتاده جهان دیگری هم وجود دارد بایستی پاسخگوی اعمالش باشد آنهم نه از ملت ایران از کسی که به وظیفهاش در افشاگری عمل کرده است. در مصاحبه از کارخانه کویرتایر، از تصاحب جنگل و خرید خانه با پول مردم برایش ردیف میکرد. در خصوص آیتالله هاشمی شاهرودی و امامی کاشانی، از تصاحبشان بر معادن طلا و… میگفت، از حداد عادل و فسادش و اینکه میخواست نام بزرگان انقلاب را فاش نسازد و… باورش برایم سخت بود که این بزرگان در کسوت مسئول و فعال در سیاست که سیاست محل تأمین خیر عمومی است و نه محملی برای تأمین اغراض و تسویه حسابهای شخصی که سیاست درماندگان است، درماندگانی در کسوت دین به غارت کشور و ملت ایران و این شاهدی است صادق در فروپاشی اعتقادات در اذهان مردمانی دیندار که آقای ناصر بحثمان یکی از آنهاست.
«هرکه از حد گذشت سیم و زرش زر نباریده زآسمان به سرش
از کجا جمع کرده این زر و مال یا خودش دزد بوده یا پدرش»
تردید در نوشتن این متن زمانی بود که مراسمات ایام شهادت دخت گرامی پیغمبر اسلام(ص) یعنی حضرت فاطمۀ زهرا(س) بود، او که جمله پایانی خطبهی فدکیهاش؛ «شایسته نیست آخرین امتهای جهان پست و دزد و رزل باشند» است. شاهد مراسمی که از سیمای جمهوری اسلامی پخش میشد بودم، در حضور حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی که سران قوا و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده کل سپاه و همه حاضرین که سیهپوش و سر به زیر و محزون گوش به سخنان سخنور و عالم دین در منبر که از فضایل آن حضرت میگفت، «آیتالله صدیقی» متخلف از دین و غارتگر باورهای مردم که داستان سند زدن «باغ اُزگل» بهنام خود رسوایش کرده است. باورم شد که دین وقتی با قدرت ممزوج شود مستحیل میشود و تبدیل به تیغی در دست زنگی و باعث فروپاشی باورها ابتدا در اذهان و بعد در صحنه اجتماع تا جایی که دوآتشهترین ملت در دفاع از آرمان فلسطین به بیتفاوتترین ملت تبدیل میشود تا جایی که رئیس جمهورش (پزشکیان) در مراسم روز دانشجو، از دانشجویان گله کند که چرا در جریان نسل کشی صهیونی در غزه مثل دانشجویان دیگر کشورها معترض نشدند؟
زندگی را به انتها رسانیدن دلیلی میخواهد که ره گُم نشود و بهقول حافظ «بیهمرهی خضر» امکانش نیست. این دلایل و این فلسفه برای طی طریق زیست انسانی بیشتر از آنکه ملموس و عینی باشد، ذهنی و ناملموس هستند که توسط روحانیون در اذهان ما مسلمانان حک شده است که با انقلاب اسلامی تحقق یافت به اُمید اینکه راهنمایان روحانی به وعدههای داده شده عمل خواهند کرد نظامی که در آن «قدرت فساد آور نخواهد بود» و حال مواجه شدیم با چهرهی واقعی این مرشدان، آیتالله یزدی و یا شاهرودی و امامیکاشانی و صدیقی نمونههایی از این مرشدان هستند که نقاب از چهرهشان کنار رفته نتیجهاش فروپاشی باورهای کهن شکل گرفته در اذهان مردمان ایران است. تصور کنیم آقای ناصر داستان ما که با چنین واقعیتی در سنین پیری چگونه روزگار میگذراند، بقول اندیشمند غربی؛ چگونه به تاول پاهایش بگوید که راه را اشتباهی طی کرده در حالی که زمانی برای جبران نمانده است. اینکه دانشجویان دانشگاههای کشور در اظهار تنفر از نسل کُشی در غزه با همتایان خود در سایر کشورها همگام نشدند و یا جوانان این کشور به باورهای مذهبی مثل پدران خود پایبند نیستند علائمی آشکار از فروپاشی ذهنی آنچه روحانیت بهعنوان مرشدان دین منادی آن هستند دارد، انسان معتقد و مؤمن بیش از هر چیز انسان بودگی خودش را مدیون عالمان دین است به همین خاطر اگر خدشهای در صداقت این افراد ببیند احسای تهی بودن و به پوچی میرسد، زندگی برایش بیمعنی میشود و زندگی بدون معنا جهنمی است نامحسوس و عذابآور. زندگی را فلسفهای است که اگر بانیان و مرشدان آن به وظیفۀ خود عمل نکنند ابتدا در ذهن و سپس در واقعیت فرومیپاشد و تبدیل به محملی برای ساختن طنز و عبرت برای آیندگان.
۲۲آذر۱۴۰۳- ذوالفقار صادقی