نگاه نو – کتابِ «سیاست، پرنیان اندیشه در سپهر سیاسی»، نخستین اثر نویسنده در بعد از بازنشستگی است. نظر به روند آثار قلمی در دوران خدمت که نشان از اشنایی نویسنده با مباحث استراتژیکی، نظامی، امنیتی و اجتماعی است و همچنین مجموعه مقالاتی که به تعداد بیش از ۱۸۰ فقره در حوزه های متعدد زیست اجتماعی را شامل است و بخشی از آن در همین سایت قابل دسترسی است، این توان را بطور طبیعی به نویسنده داده است تا سیاست را در سطوح مختلف بفهمم و با هدف کمک به توسعۀ سیاسی کشورم در نشر آن بکوشم. کتاب سیاست به همین منظور تدوین و منتشر شده است، برای آشنایی با ساختار و محتوای کتاب، مقدمه آن جهت مطالعه ارائه می گردد.
مقدمه:
(۱)
واقع مطلب این است که توان فکری و آثار قلمی این بندۀ خدا تا زمانی که تصمیم به مطالعۀ مؤثر و تولید این اثر شد، در حوزۀ مربوط به مسائل راهبردی بوده است، نگاهی به عناوین و محتوای آثار من (کتاب و مقالات) ادعای فوق را به اثبات می رساند. لیکن، این مطلب به معنی بیگانه بودن از مباحث سیاسی نبوده است. چرا که، هر آنچه از یافته های سیاسی و سایر علوم انسانی در مطالعاتم بود، در پربار کردن رویکردها در حوزۀ مسائل راهبردی بوده است و چاره ای غیر از آن نمی توانست باشد.
اینکه چرا در حوزه سیاست وارد نشدهام، عمدی در کار بوده است؛ اول اینکه در شأن یک یونیفورم پوش که وظیفه قانونی، ملی و ذاتی آن بایستی در راهبردهای تعریف شده باشد، نبوده و نخواهد بود که در سیاست وارد شود که باعث فساد و انحراف می بود. دوم، وارد شدن در این حوزه را نه تنها قانون اجازه نمی داد و نمی دهد، که در قضاوت جامعه و اهالی قلم حاصلی جز بدبینی و نفرت نمی بود.
بازنشستگی قیدوبندهای فوق را از ذهن و دلم باز کرد، توجیه خوبی داشتم تا بطور اساسی در حوزۀ سیاست وارد شوم و بر معمّای ذهنیام در انباشت سؤالاتی که در طی سالیان سال تلنبار شده بود بپردازم، که سیاست چیست و چه حوزه هایی را در بر میگیرد، چه حوزه ایست که هر کس در هر طبقه و سطحی توانایی سخن گفتن پیدا کرده و بی لکنت زبان و پشتوانۀ دانشی، لودیت وار با هر سخن و نظری که خوشش نمی آید مخالفت میکند و با دلایلی که اکثراً مبنایی اساسی ندارد توجیه نظر می کند و یا در بهترین حالت در تمسک به دانسوخ در دفاع از نظریهای میپردازد، و حتی تولید نظر و یا مثل پیشگوها حرف می زند، بدون اینکه متوجه شود در چه سطحی وارد شده، واقعیّات جاری در اجتماع و سیاست را با طرح پرسشها و نظرات هنجاری به مسلخ میکشد!
آیا سیاست همان دولت و حاکمیت است، قدرت یا اقتدار است، تعیین کننده جامعه و یا بازتاب وضعیت جامعه است و رابطه آن با جامعه و دانشهای مرتبط با آن افقی است یا عمودی؟ روستانشینی و شهرنشینی، سطح تحصیلات و آگاهی و ارتباط آن با محدودیت و یا گسترش و شفافیت اطلاعات چه ارتباطی با سیاست دارد، و آیا سیاست کمکی به رشد و توسعۀ همه جانبه کشور و ملّتی مینماید و یا نقش سدکننده دارد؟ اساساً سیاست وظیفه اختصاصی نخبگان و حاکمان و سیاستگذاران است و یا اقشار مختلف مردم نیز میتوانند در آن وارد شوند؟ به مطلبی که در حدود شصت و دو سال پیش نگاشته شده بود، برخوردم؛
در بعضی از جامعههای ناپخته و عقب مانده ممکن است احیاناً این عقیدۀ خطا موجود باشد که دخالت در سیاست از وظایف مردم و دانشجویان و سایر طبقات نیست و دخالت در سیاست تنها و تنها وظیفه زمامداران در درجۀ اوّل و از شئون ایشان و در انحصار ایشان باید باشد. باید دانست که تبلیغ چنین عقیده منحصر است به کشورهائی که با روش (دیسپوتیسم یا پلوتوکراسی یا اُلیگارشی و تیرانی) اداره می شوند یعنی کشورهائی که هیئت حاکمۀ آن معتقد به حکومت مردم نیستند (ولو آنکه اسماً ادعای وجود حکومت مردم نمایند و از زبان مردم سخن گویند) و مایل نمی باشند که مردم در کار هیئت حاکمه چون و چرا نمایند و همچنین از خواص جامعههائی است که اکثریت ایشان را مردم بیسواد و نادان تشکیل میدهند، اکثریتی که از حقوق خود آگاه نیستند و به حقوق خود پینبُردهاند. البته دنیای امروز و آینده مطلقاً اجازه وجود و بقای چنین جامعههائی را نخواهد داد.(پازارگاد، بهاءالدین؛۱۳۳۶:۱۸)
با توجه به همین مطلب و دیدگاه است که می توان نمونه های فراوانی را در بین سیاست مداران و در بین اقشار مختلف و افراد مختلفی دید که در بحث هایشان نه به نتیجه که به جدل و گفتگوی ستیزآلود میکشد و بر دامنه شکافها افزوده می شود چون عوام بر اثر ناآشنانی با ژرفای دانش سیاسی و خواص با بهره گیری و سوء استفاده از همین ناآگاهیِ عمومی و آگاهانه ژرفانگری خود را پنهان و یا در رسیدن به منافع شخصی، گروهی، و نه منافع ملّی و میهنی، به عمد آن را نادیده می گیرند.
(۲)
از وقتی تصمیم به مطالعه و درنهایت نوشتن کتاب کردم (اواخر سال ۱۳۹۶ تا سال ۱۳۸۸)، یکی از پُرالتهابترین سالهای سیاسی و اجتماعی است که مردم کشورم با آن دست و پنجه نرم میکردند، و جغرافیای انعقاد سخن در شکلگیری ساختار و انعقاد محتوا در قلمرو فرهنگی رشکبرانگیز ایران، زمانی است که دولت امریکا بعنوان قدرت اوّل اقتصادی – سیاسی و نظامی دنیا، با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» و استقرار جناح محافظه کار و جنگ طلب در کاخ سفید، از معاهده چندجانبه و بین المللی هستهای موسوم به «برجام» که به تأیید شورای امنیت سازمان ملل رسیده بود، بطور یکجانبه خارج شد و شدیدترین تحریمهایی که در تاریخ روابط بین الملل بی سابقه است بر کشور ما تحمیل شد.
این تحریم ها با این راهبرد و در ورای پروپاگاندای رسانه ای هدف گذاری شده اند که با اثرگذاری در سبک زندگی مردم و با گسترش فقر بر نارضایتیها دامن بزنند و موجبات فروپاشی اجتماعی – سیاسی را فراهم آورند. می توان ادعا کرد که مردم ایران بطور همزمان در بیسابقهترین فشارهای اجتماعی – سیاسی و اقتصادیِ تاریخی خود در داخل و خارج و در بازه زمانی که از آن یاد شد، قرار گرفته اند.
زمانی که من تصمیم بر مطالعه و قلم فرسایی در سیاست و نوشتن این کتاب کرده بودم و آیا تصمیم درستی بود، بایستی مبنایی و توجیهی برای کارم می داشتم؟ برای رسیدن به پاسخ، سؤال پیامکی با عنوان زیر تهیه کردم؛
«عناوین سیاسیِ منطبق بر جغرافیای سیاسی و اجتماعی ایران چه موضوعاتی را شامل است؟»
سؤال فوق برای تعدادی از افرادی که می شناختم و طیف های مختلف و عمدتاً یکسانی فرستادم و با توجه به اوضاع سیاسی – اجتماعی کشور که از آن یاد کردم، انتظار داشتم پاسخ سؤال را با اولویت اوّل یعنی مشکل اقتصاد و معیشت مردم طرح نمایند. لیکن، پاسخ سؤالات برعکس انتظار بود!
از میان ۱۰۹عنوانِ واصله، تعداد ۵۰ عنوان مربوط به سیاست، ۲۳ عنوان مربوط به اقتصاد، ۲۰ عنوان فرهنگ و تعداد ۱۶ عنوان مرتبط با امنیت بود. به عبارتی نزدیک به پنجاه درصد از پاسخهای ارسالی تصمیم من در قلم فرسایی در حوزه سیاست را اولویت اول مسائل کشور قلمداد کرده بودند، و این اثر بایستی در مسیر درستی ترتیب نظرخواهی را در مسیر حلّ مسائل کشور مورد هدف قرار داده باشد. مطلبی که انگیزۀ مطالعه و نوشتن کتاب حاضر را مضاعف و رنجِ سختی تفسیر را توجیه پذیر کرد. براستی چرا از کلمه «رنج» و چرا از کلمه «سختی» استفاده میکنم؟ چه مهمی باعث سرازیر شدن چنین جمله ای از ذهنم در این سطور شده است؟
چرایی این سؤال که از علائم نگرانی است، بایستی در وضعیت علوم انسانی در کشور دانست. نیازی به کنکاش زیادی نیست وقتی در خیابان انقلاب تهران از جلوی مغازههای کتابفروشی میگذری اگر سابقه کاری در میادین هفته بازار شهرستانها داشته باشی و یا جلو میادین میوه فروشی در ذهنت مانده باشد، شباهتش را در خرید و فروش پایاننامههای تحصیلات تکمیلی یا تزهای دکتری مییابی، چه رسد به اوضاع علوم انسانی در دانشگاهها و رهآوردی که در آمار و ارقام فارغ التحصیلان آنچنانی در بدنه بوروکراسی و مدیریتی کشور که بهرهوری آنچنانی را با داشتن نشانهای دانشیِ متوهّمانه باعث شده اند!
من وقتی صدای دلالان در خیابان انقلاب در گوشم می پیچد و یا هر زمان به آن فکر میکنم، ناخوآگاه آن را راه افتادن جنگ چریکی برای به زانو درآوردن یک ارتش تشبیه میکنم، که خواسته و ناخواسته با هدف به زمین زدن و یا ناکارآمد کردن علوم انسانی شکل گرفته و بایستی هشداری باشد برای دست اندرکاران مرتبط که در صورت تداوم چنین وضعیتی، پایه های فرهنگی و تمدنی کشور با دچار شدن مردمان و بخصوص نخبگان متوهم به دمانس فکری، به سُستی و انحطاط خواهد گرایید.
این پیام آدام اسمیت یا کارل مارکس نیست. پیام انقلاب فرانسه یا انقلاب امریکا نیست. بلکه پیام انقلابی ترین فیلسوف یعنی «هراکلیتوس» است. که معروفترین گفته اش این پیام را میرساند: «شما نمی توانید دوبار به یک رودخانه گام بگذارید، چون تا گام دوّم رودخانه دیگر تغییر کرده است.» همه چیز در جریان است، همه چیز در تغییر است.(تافلر، آیدین و هایدی؛۱۳۹۰) بر این اساس اگر قرار است این اثر در نهایت خود نظریهای باشد و یا نوشتاری در تبیین و تجویز باشد، بایستی در بطن خود ابزار لازم برای تغییر ارائه نماید. اگر غیر از این باشد در معرفی خود نیز ناکام است و اساساً نبایستی زحمت نوشتن آن را به خود میدادم.
تصمیم من در وارد شدن در حوزۀ سیاست یک توجیه تاریخی و ارزشی نیز برخواسته از دو واقعیّـت جاری در زندگی اجتماعی – سیاسی انسانها دارد: این دو واقعه، یکی مربوط حکومت امام علی(ع) است که در آن مسئله «عدالت» از برجستگی ممتاز و عینی برخودار است، تا جایی که یکی از علل اصلی که باعث شهادت آن حضرت شد برخاسته از«شدّت عدل» آن حضرت ذکر کرده اند. دیگری، مربوط به حادثۀ عاشورا است که در آن امام حسین(ع) در آخرین سخنانش، خطاب به لشگریان حاکمیت، نه از عدالت که توصیه به «آزادگی» میکند! به این مضمون که: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید»؟ این دو مطلب؛ یعنی «عدالت» و «آزادی» مسئلهای است که در طول تاریخ تمدن انسانی همیشه مطرح بودهاند، سئوال بزرگی است که این دو عنصر مهم در کدامین نقطه به تلاقی خواهند رسید و معضل بزرگ بشری در آن زمینه به سمت حل شدن گرایش پیدا خواهد کرد؟ غیر از این است که آن زمینه و آن گرانیگاه همان سیاست است! مطلبی که انگیزۀ لازم را در درستی انتخابِ موضوع مورد بحث به اثبات می رساند.
(۳)
گستردگی و پیچیدگی سؤالات ذهنی که از آنها یاد کردم، وادارم کرد تا با کندوکاوی از سرِ شوق و آموختنی از سرِ کنجکاوی برای غلبه بر نادانی و رسیدن به آنچه معمای ذهنیام را حل کند، و این نکته آغاز تحقیق و تدوین این کتاب است همچنانیکه در سایر آثارم چنین تجربهای را در به سرانجام رسانیدن تحقیقاتم و در کسب توفیق آزموده بودم. رهیافت این اثر «درون نگر» است، در وهله نخست بفهمیم و بعد در تعمیم پذیر و اثرگذار بودن آن اطمینان داشته باشیم. باور دارم که فهمیدن و اعتراف به نادانی سرآغاز دانایی و اشاعه علم است.
برای فهم و تبیین وقایع و ساختارهای معنایی کنشهای سیاسی قبل از هر اظهار نظر و موضعگیری، چارهای جز تحلیل گفتمانِ مرتبط را نخواهیم داشت و در این فرآیند است که خواهیم توانست جرأت ایجاد گفتمانِ مورد نظر خود را پیدا کنیم، مسیری که از مجموعه ای از فکتها میسر نخواهد بود. چرا که علم و بخصوص علوم سیاسی در تسلط و فهم فرآیندها است و بقول تافلرها؛ «اغلب آشفته و نامرتب» هستند. این قلم در توجه به این نکتۀ اساسی است که در فهم مطالب و در انسجام بخشی به عناوین اصلی و فرعی و مفهوم پردازی به این جملاتِ منسوب به میشل فوکو، فکر کرده ام که؛
کار روشنفکر این نیست که ارادۀ سیاسی دیگران را شکل دهد؛ کار روشنفکر این است که از رهگذر تحلیل هایی که در عرصه های خاص خود انجام میدهد، امور بدیهی و مسلم را از نو مورد پرسش و مطالعه قرار دهد، عادت و شیوههای عمل و اندیشیدن را متزلزل کند، آشناییهای پذیرفته شده را بزداید، قاعده ها و نهادها را از نو ارزیابی کند و بر مبنای همین دوباره مسئله کردن در شکل گیری اراده سیاسی شرکت کند.
(۴)
کتاب در دوازده فصل و پنجاه و هفت بخش ساختاربندی شده تا با غلبه بر گستردگی اطلاعات، انسجام لازم را بتواند ارائه نماید.
نگاهی به آنچه در مطالب پیشین آمده، خصوصیات اثر نیز گویا است. لیکن، چند خصلت اساسی دیگر نیز قابل توجه خواهد بود:
- تا جایی که توانسته ام در تبیین مفاهیم از خاصگرایی بپرهیزم و خصلت عامگرایانه مطالب را پررنگ کنم. به همین خاطر از گستردگی بحث های تئوریکی کاسته شده و بجای آن وزن واقعنمایی بیشتر است.
- تلاش شده تا مخاطب با مطالعه عناوین و مفاهیم، توان فهم کنشهای سیاسی و قدرت تطبیق پذیری اتفاقات سیاسی را با اصول و قواعدی که مورد بحث قرار گرفته، پیدا کند.
- برای کاستن از دشواری فهم مسئلهای، بعضاً موضوعی در دو یا سه عنوان متفاوت و البته از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار گرفته تا مخاطب به یک موضوع خاص از زوایای مختلف بپردازد، روشی که در فهم مطلب و در تعمیم یابی همسانی پدید آورَد، روشی که در تدوین کتاب «اصول جنگ» به تجربه، اثرگذاری آن را دیده ام.
- سعی شده پایان بخش هر بحث در بُعد منفی و یا مثبتِ آن، هشدار گونه به اتمام برسد. با این هدف که مخاطب را وادار به طرح سؤال و نقد مطلب نماید و بر بالندگی بحث بیفزاید.
- و در پایان امیدوارم، این تحقیق کمکی باشد به ارتقاء و قوام جامعهی سیاسی کشورم و امید که در نفی سیاستِ «طرد و حذف» (Exclusion politics) سهمی ایفا کرده باشد.
۲۵مرداد۱۳۹۸ – ذوالفقار صادقی
سلام مقدمه کتاب نشانگر عمق نگرش صحیح و همه جانبه نسبت به سیاستهای روز است و مشکل تحصیلکرده های علوم انسانیهم نبود تحلطلهای واقعی بدور از نظریات شیک و بظاهر علم .امیدوارم موفق باشید
سلام
از حسن توجهتان ممنون، سیاسی بودن و شدن مردمان به منزله وجود امید و نشاطی است که نخبگان و سیاستمداران آن جامعه نبایستی از کنار آن به آسانی گذر کنند، وظیفه دارند سازوکارهای علمی هدایت سیاسی را به قواعد علمی و آکادمی فراهم نمایند و در این صورت است که حضور مردمی در صحنه را خواهند دید و بر مشروعیت حوزه سیاست و تصمیم گیری و نظام سیاسی خواهند افزود. به قطع و یقین اظهار نظر جنابعالی و هر فرد دیگر در ذیل چنین بحثهایی به اندیشمند بال و پر مضاعف در اندیشیدن میدهد، موفق باشی.