آسیب شناسی در جُنبش کُردی – ۷

بسم الله الرحمن الرحیم

آسیب شناسی در جُنبش کُردی ۷

آغاز؛

در دفاع از کتاب «آسیب شناسی در جُنبش کُردی» که به دفعات مکرر در معرفی تا دفاعیه مطالبی را در ۶ فقره ارائه کرده ام، این قسمت نیز نظر به این که در ارتباط و در تأیید مطالب کتاب مذکور است و از طرفی در تدوین آن به این منبع(۱) دسترسی نداشته ام. ضمن این که، نویسنده خاطرات یکی از عناصر رده بالای حزب «توده» و از سران عالی رتبه فرقه دموکرات آذربایجان و معاون «سیّد جعفر پیشه وری»- رئیس جمهور خودخوانده آذربایجان – در حوادث سال های ۱۹۴۵ ایران و خصوصاً شمال غرب کشورمان بوده، و حوادث را از نزدیک و به نمایندگی از اردوگان سوسیالیزم و سازمان های سیاسی و امنیتی جمهوری سوسیالیستی شوروی پی گیری و در صدد به سامان رسانیدن آن بوده، برای محققین و حقیقت جویان بسیار اساسی است. به همین توجیه بخشی از کتاب را که به مسئلۀ جمهوری خودمختار مهاباد و نقش «قاضی محمد» مربوط است انتخاب کرده ام، باشد که خدمتی باشد برای آن هایی که دنبال حقیقت ماجرا می گردند؛

بیان بخشی از خاطره؛

«. . . موضوع دیگری که آقای پیشه وری در میان گذاشت، روابط فرقه دموکرات آذربایجان، با کُردها بود. روس ها برای برپا کردن حزبی به نام فرقه ی دموکرات کردستان و به وجود آوردن به اصطلاح کردستان دموکرات و آزاد، آقای قاضی محمد را انتخاب کردند.

آقای قاضی محمد و برادرش آقای صدر قاضی، گویا از دیرباز با مأمورین انگلیس، سر و سری داشتند. تا آن جا که چند دوره آقای صدرقاضی، چنان که مشهور بود، به یاری آنان به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید. روس ها، پیش از آن که آقای قاضی محمد را به برپاداشتن فرقه ی دمکرات کردستان برانگیزند، تلاش بسیاری کردند که دیگر کُردها را نیز برای ایجاد کردستان واحد روسی، راضی کنند؛ اما تلاش آنان به جایی نرسید. چون از طرفی به کردهای بخش اساسی کردستان، چون سقز و بانه و مریوان و اورامان و گروس و کلهر و سنجابی و جاف و مندیمی و قلخانی و اردلان و جوانرود و روانسر، دسترسی نداشتند و فرستاده ی آنان نیز که به میان پاره ای ایلات کُرد رفته بودند، با ناامیدی بازگشتند. از سوی دیگر، کُردهای آذربایجان باختری، به ویژه کُردهای شکاک که دلیرترین کُردهای آذربایجانند نیز به آن ها روی خوش نشان ندادند. ناچار آنان همه ی امید خود را به آقای قاضی محمد و برادرش آقای صدر قاضی و کردهای مکری و قادری بستند.

     آقای قاضی محمد، با این که مردی باسواد و جهان دیده بود، بیش از آن چه توانایی داشت، لاف می زد و به روس ها نوید داده بود که گویا همه ی کردهای عراق را  نیز زیر نفوذ آنان خواهد آورد. روس ها هم، سخت فریفته ی نوید های آقای قاضی محمد شده بودند. به جوری که جنگ افزار بسیاری در دسترس او گذاشتند و به آقای پیشه وری و دستگاه رهبری فرقه ی دمکرات آذربایجان، پی گیر فشار می آوردند که بخشی از عایدی آذربایجان را در اختیار آقای قاضی محمد، بگذارند تا ایشان بتوانند همه ی کردها را به سود روس ها برانگیزند.

     آقای پیشه وری و کمیته مرکزی فرقه ی دمکرات آذربایجان و دستگاه دولت آن که خود در اداره ی آذربایجان با کم پولی دست به گریبان بودند، نمی توانستند اوامر روس ها را برای خوشنودی آقای قاضی محمد، برآورند. از این رو، همواره یک ناخشنودی میان آنان و اینان در کار بود.

     موضوع دیگری که به دشواری ها می افزود، تمکین نکردن دیگر کردهای آذربایجان از رهبری قاضی محمد بود. به جوری که او، این امر را نتیجه ی تحریکات فرقه ی دمکرات آذربایجان می دانست و از آقای پیشه وری، نزد اربابان روسی، سعایت می کرد.

     چند روزی پس از رسیدن من به تبریز، کمیته ی مرکزی فرقه ی دمکرات آذربایجان، اختلافات میان خود و فرقه ی دمکرات کردستان را به استناد این که من ایلی هستم و با کردها، بهتر می توانم کنار بیایم، به من واگذار کرد و آقای پیشه وری که از حل این دشوار درمانده بود، با زیرکی خود را از آن کار، کنار کشید.

     شب آن روز، آقایان حسن حسن اوف دبیر سوم حزب بلشویک و میرزا ابراهیم اف وزیر فرهنگ آذربایجان شوروی (رییس جمهور بعدی) با من دیدار کردند و از من خواستند که به کُردها امتیاز بیشتری بدهم. من به آنان گفتم که من از دادن هر امتیازی مجاز و یاری به کردها خودداری نخواهم کرد، چون از دید برادری، فرقی میان کُرد و آذربایجانی نمی گذارم، اما به شرط آن که خواست های آنان، پذیرفتنی باشد.

     من نمی دانم که با آقای قاضی محمد در این باره چه گفتگویی داشتند؛ اما روز پس از آن که من تلفنی آقای قاضی محمد را برای گفتار و رایزنی به باش وزیری دعوت کردم، ایشان پس از تعارفات بسیار، گفتند که چون سران کُرد همه در خانه ی ایشان گرد آمده اند و مشتاق دیدار و گفتگوی با من هستند و نمی توان همه ی آنان را به باش وزیزی آورد، خواهش می کنم شما ما را سرافراز فرمایید. من دعوت ایشان را پذیرفتم و روز پس از آن، به دیدار ایشان رفتم.

     هنگامی که به کوچه ای که آقای قاضی محمد و پاره ای از سران کُرد، در آن جا خانه داشتند رسیدم، جبپ های آراسته به شعارها و خودکارهای [مسلسل] سنگین دیدم. راننده ی من گفت که آن ها با همین جیپ ها، در شهر در رفت و آمدند. گروهی نزدیک به ۱۰۰تن از آقایانِ کُردِ تمام مسلح، در درازای کوچه تا در خانه ی آقای قاضی محمد، به استقبال من آمده بودند و مرا تا حیاط خانه، بدرقه کردند و آقای قاضی محمد نیز از من استقبال کرد و مرا به تالاری رهنمون شد که سرتاسر رییسان کُرد مکری و قادری نشسته بودند و در صدر مجلس پیرمردی در روی سجاده رو به قبله نشسته بود و اورادی می خواند بعد دانستم که وی، رهبر فرقه ای از صوفیات کُرد است.

     من پس از مقدمه ای در این که همه ایرانی هستیم و کردها پاک ترین برادران ایرانی ما هستند، خطاب به آقای قاضی محمد و دیگر سران کُرد گفتم که در برآوردن خواست های شدنی آنان، آماده ام. آقای قاضی محمد که سران کُرد را نیز آماده کرده بود گفت: چون انقلاب دمکراسی در آذربایجان و کردستان انجام شده است و همه از قید اسارت فارس ها درآمده ایم، اکنون دو برادر آذربایجانی و کرد باید برادروار زندگی کنند و در همه ی شئون، از برابری برخوردار باشند. از این رو پیشنهاد می کنم، نخست شهرهای آذربایجان و کُردستان را که بیشتر در اختیار برادران آذربایجانی است، مساوی تقسیم کنیم و پاره ای شهرها را در دسترس کُردها قرار دهیم. من پرسیدم مثلا کدام شهر؟ ایشان برای نمونه، شهرهای رضاییه و سلماس را نام بردند. من گفتم شهرها در اختیار همه است و نمی توان شهری را تنها آذربایجانی نشین و یا کردنشین دانست، چون هرکس در هر شهری که دل خواهش باشد، می تواند زندگی کند و من به هیچ رو نمی توانیم آذربایجانی ها و آسوری ها و ارمنی ها را که پدر در پدر و شاید هزاران سال است، در سلماس و ارومیه و دیگر شهرها زندگی کرده اند و خانه و باغ و زمین دارند، ناچار کنیم که همه را رها کنند و بروند. شهرها برای همه ی برادران آذربایجانی و کرد و آسوری و ارمنی، آزاد است و ما شهر ویژه ای تاکنون نداشتیم و پس از این هم نمی توانیم داشته باشیم.

     موضوع دیگری که آقایان قاضی محمد و دیگر سران کرد پیش کشیدند، درآمد دارایی آذربایجان، به دو بخش مساوی بود. بدان معنی که درآمد دستگاه های دولتی، همه و همه، هر ساله بدون در نظر گرفتن شمار و مردم آذربایجان و کرد، به دو قسمت مساوی تقسیم شود که نیمی از آن در دسترس دولت دمکرات کردستان قرار گیرد. از آن میان در باره ی سهمیه ی قند و شکر و چای و لاستیک اتومبیل که در زمان جنگ جهانی، سرانه با کوپن [کالابرگ] پخش می شد، گفتگو به میان آمد و خواستند که از آن پس، به دو بخش مساوی تقسیم شود. در حالی که مردم آذربایجان در آن زمان، بیش از سه میلیون تن بودند و شمار کردها در آذربایجان، شاید از صدهزار تن تجاوز نمی کرد.

     من به آقایان یادآور شدم که درآمد یک کشور و یا یک استان، از آنِ همه ی مردم آن سامان است که باید به نحوی مستقیم یا غیر مستقیم به آنان بازگردد و نمی توان آن را به دیگران تسلیم کرد. از آن میان قند و شکر و چای، سرانه داده می شود، خواه گیرنده آذربایجانی و خواه آسوری و کرد و ارمنی باشد و به هیچ رو، نمی توان نیمی از آن را در اختیار گروه ویژه ای گذاشت و اما لاستیک، تنها به کسانی داده می شود که دارای اتومبیل معینی باشند و نمی توان، آن را در دسترس کسی که اتومبیل ندارد گذاشت که در بازار سیاه بفروشد.

     از این گذشته، آقایان گفتند پیش از برپا شدن دستگاه فرقه، توتون بسیاری از کشاورزان کرد را اداره اقتصاد آذربایجان خریداری کرده است؛ اما اکنون وزارت اقتصاد فرقه ی دمکرات آذربایجان از پرداخت پول آن خودداری می کند و آن را بدهی تهران می داند. من به آقایان یادآور شدم که این خواست آنان به حق است و هم امروز، دستور می دهم که به هر یک از کشاورزان که رسید توتون در دست دارند، پول آن را بپردازند. سهمیه ی قند و شکر و چای هم برابر شناسنامه، به همه کس داده خواهد شد و از این پس نیز من و همکارانم، به ویژه آقای پیشه وری، از هیچ گونه یاری درخور توانایی درباره ی برادران کرد دریغ نخواهیم کرد.

     البته خود آقای قاضی محمد که مرد باسواد و آزموده بود، خوب می دانست که بسیاری از خواست های او نادرست است؛ اما برای این که وجهه ی بیشتری در برابر سران کرد که آن جا گرد آمده بودند به دست آورد. آن ها را چون خواست های به حق کردها، عنوان کرد.

     در این جا باید یادآور شوم که دیگر کُردهای آذربایجان چون کردهای رضاییه و بخشی از کناره سردشت و کردهای شکاک، آقای قاضی محمد را اصلا نماینده ی کرد نمی دانستند و او را به حساب نمی آوردند. سران این ایلات، همگی با ما سرراست رابطه داشتند و جنگ افزار و پول و دیگر نیازمندی های چریکی خود را از مالیه ی ارتش دریافت می کردند و به آقای تیمسار سرتیپ نوایی سفارش شده بود که از هیچ گونه کمکی به آنان دریغ نکنند و حتی در بسیاری موارد، نیازمندی های آنان را مقدم بر نیازمندی های ارتش خودمان برآورد. این کردها روابط شان با آقای قاضی محمد تا آن جا تیره بود که در میهمانی هایی که آقای قاضی محمد شرکت می کردند، شرکت نمی جستند. از این رو، ما ناچار آنان را جداگانه به میهمانی می خواندیم. کردهای بارزانی به سردستگی آقای ملامصطفی بارزانی که از شمال خاوری عراق به نزد ما آمده بودند نیز حسابی جداگانه داشتند و با مالیه ی ارتش ما مربوط بودند و به هیچ رو حاضر به دیدار و همکاری با آقای قاضی محمد نبودند. آقای ملامصطفی بارزانی که در ارتش ما درجه سرتیپی داشت، درست یا نادرست، آقای قاضی محمد را عامل سازمان امنیت انگلستان می دانست.

     پس از چندی، شهربانی و نگهبانی(ژاندارمری) آذربایجان به ما گزارش داد که هر دو هفته یک بار در روز و ساعت معین، در بیابانی میان سلماس و ارومیه، آقای قاضی محمد و همراهان مسلح در یک جیپ، با کنسول انگلیس که از تبریز به آن جا می رود، دیداری دارد. چون این گزارش پیاپی می رسید، آقای پیشه وری در دیدارش با روس ها، به آگاهی آنان رساند؛ اما آنان چنان وانمود کردند که از آن آگاهند و حتی گفتند که شما در این کار دخالتی نکنید.

     موضوع دیگری که در واپسین ماه فرمانروایی فرقه در آذربایجان بر ما آشکار شد، این بود که کردهای ابوابجمعی آقای قاضی محمد، حتی یک دهم آن چه گزارش می داد و پول برای مخارج آنان دریافت می کرد، نبودند.

     از سوی دیگر، معلوم شد که بیشتر جنگ افزارهای دریافتی ایشان از روس ها نیز توسط دلالان جنگ افزار به کردهای عراق فروخته می شود. تا جایی که چندین بار، مرزبانان این قاچاقچیان را با اسلحه های خریداری، بازداشت کردند و خریداران نام و نشان فروشندگان کرد را نیز بازگو کردند.(۲)

انجام؛

قاضی محمد و جمهوری مهاباد مستمسکی است در دستان احزاب جدایی طلب که در اوان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران باعث خونرویزی های فراوان شدند و پوششی شد که در ذیل آن جاسوسی و خدمت به جنایتکاری چون صدام حسین توجیه شد و هنوز هم ادامه دارد. قاضی محمد و حوادث مناطق کردنشین ایران بایستی بیطرفانه و به دور از حب و بغض مورد واکاوی شود اگر می خواهیم از تکرار حوادث جلوگیری و عدالت اسلامی و حقوق انسانی رعایت شود. نویسنده، کتاب «آسیب شناسی در جنبش کردی»(۳) را با همین نگرش به رشته تحریر درآورده و بدون هیچ گونه حمایتی مورد استقبال قرار گرفته است و شاید راز استقبال از اثر فوق همین نگرش بیطرفانه ای باشد که رعایت شده است. این متن نیز در تأیید و بخشی از تاریخ خونبار آذربایجان و کردستان است، امید که مورد توجه محققین قرار گیرد.

۱۷ مرداد ۱۳۹۵ ذوالفقار صادقی

منابع؛

  • ما و بیگانگان، خاطرات سیاسی دکتر نصرت الله جهانشاه لو افشار. چاپ سوم ۱۳۹۳ه.ش، انتشارات سمرقند.
  • همان، از صفحه۱۳۳ تا صفحه۱۳۸٫
  • صادقی، ذوالفقار(۱۳۹۲) آسیب شناسی در جنبش کُردی، چاپ دوم، انتشارات اختر.

 

*** دانلود فایل WORD این نوشته ***۱۰۰-۱۵۰x150

*** دانلود فایل PDF این نوشته ***۱۰۰۰-۱۵۰x150

 

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *