رهبری و مدیریت از دیدگاه امام علی(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

رهبری و مدیریت از دیدگاه امام علی(ع)

مقدمه؛

رهبری جایگاهی است که در آن سیاست های عالی تدوین و با هُنرنمایی، جامعه را به سمت اهداف عالی مدیریت می کند. جایگاهی که مصالح و مفاسد جامعه با مدیریت هوشمند، سطوح مختلف از تنگناهای متعدد عبور داده می شود. کلیّتی که در هر عصری و متناسب با هر جامعه و جمعیتی اهمیت آن کم رنگ نشده است، بلکه، گُذر زمان و پیچیدگی ارتباطات و حضور پررنگ اطلاعات و آگاهی، نقش رهبری را روشن تر کرده و خواهد کرد. شخصی که در چنین جایگاهی قرار گرفته، بعنوان عصارۀ تاریخ، فرهنگ و تمدن ملی از اهمیت بالایی برخوردار است و در چنین نگرشی است که در حکمت ۴۴۱ نهج البلاغه می خوانیم؛

«الوِلاَیَتُ مَضَامِیرُ الرِّجَالِ»

(فرمانروایی، میدان مسابقه مردان است.)

بنابراین، رهبر در میدان مسابقه ای که سرنوشت حال و آیندۀ کشور، سعادت و شقاوت مردمانش بسته به هُنرنمایی و کفایت اوست. از بایدها و نبایدهای فوق العاده و متفاوت از سایر مدیران برخوردار است و ملزم به رعایت آنهاست. در کشور ما که جایگاه آن عنوان «ولایت فقیه» و شخص رهبر «ولی فقیه» خوانده می شود و قوانین آن توسط رهبر فقید انقلاب – امام خمینی(ره)- بر همین مبنا تئوریزه شده است، نگاه به چنین جایگاهی از اهمیّت اساسی برخوردار خواهد بود. این نوشتار در چهار محور؛ ۱- رهبری، ۲- خصوصیات رهبر، ۳-مدیریت، ۴-عمل گرایی مدیران، تنظیم شده است.

باکنکاشی مختصر در نهج البلاغه، تلاش شده تا جایگاه و اهمیّت رهبری و مدیریت از نظر امام علی(ع) روشن شود. این مطلب زمانی نوشته می شود که جامعه ایرانی آماده می شود در انتخابات مجلس خبرگان رهبری، به چنین جایگاهی بپردازد.

واژگان کلیدی؛

نهج البلاغه، امام علی(ع)، ایران، رهبری، مدیریت، ابابکر، صفین، امام حسن(ع)، خواص،قدرت، بصره، مالک اشتر، مصر، انقلاب اسلامی، برجام.

الف) رهبری؛

امام علی(ع)، در بخشی از خطبه سوم نهج البلاغه، با شِکوه از «ابابکر» در خصوص چگونگی تصاحب قدرت، و محذورات پیش رو در رسیدن به چنین جایگاهی می فرماید؛

«… آیا دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بُردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند.»

بنظر می رسد، جایگاه رهبری جایگاهی است که برپایۀ اصول و ارزش استوار است و اگر بنیان های جامعه بر همین پایه تکیه داشته باشد، دوام آن بیشتر خواهد بود و در همین نگرش، جایگاه رهبری قابل تعریف خواهد بود. فلذا، بایستی با چشمان باز و آگاهی و بصیرت تمام نسبت به حفظ چنین جایگاه و شخص آن کوشید و اولویت در چنین دیدگاهی با شخص رهبر است. چنین جایگاهی در روشنایی قابل تصاحب نیست! و به فرموده امام علی(ع)، در خفقان است و در اولویت دادن به منافع شخصی و گروهی است که مختصات آن قابل تغییر و تطبیق با کس دیگری خواهد بود. به همین خاطر رهبر در صورتی که در چنین جایگاهی که حق وی است نیز قرار نگیرد، بخاطر مصالح بزرگتر مجبور به صیانت از جایگاه رهبری است. به فرموده آن حضرت، تشبیه به «خار در چشم» و «استخوان در گلو» شده است. با کمی تأمّل در کلمات آن حضرت می توان به عمق و اهمیت این جایگاه پی بُرد، تا جایی که در فرازی از خطبه ۱۴۶، در پاسخ به مشورت خواهی خلیفه دوم که قصد داشت شخصاً در میدان نبرد حاضر شود، ضمن ممانعت، می فرماید؛

«… وَ مَکَانُ القیِّمِ بِالأَمرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الخَرَزِ یَجمَعُهُ وَیَضُمُّهُ: فَإنِ انقَطَعَ النِّظَمُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ …»

(جایگاه رهبر چونان ریسمان محکم است که مُهره ها را متحد ساخته به هم پپیوند می دهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهره ها پراکنده و هرکدام بسویی خواهد افتاد…)

توجه به آنچه آورده شده، نشان از اهمیت و صیانت از چنین جایگاهی است و به همین توجیه است که انتخاب رهبر بایستی از شأنیت خاصی برخوردار باشد، آن حضرت در بخشی از خطبه ۱۷۳ می فرماید؛

«… وَلَعَمرِی، لَئِن کَانَتِ الأِمَامَهُ لاَتَنعَقِدُ حَتَّی یَحضُرِهَا عَامَّهُ النَّاسِ…»

یعنی؛ « … اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آگاهانِ دارای صلاحیت و رأی، و اهل حل و عقد (خبرگان ملت) رهبر و خلیفه را انتخاب می کنند.»

و اگر می بینیم علی(ع) به خلیفه وقت مشورت می دهد، نشان از جایگاهی است که رهبر دارد و دوام و قوام جامعه به چنین جایگاهی بسته است و اگر می بینیم که گلایه می کند؟ یعنی اولویت در نشستن بر چنین سریری با صالحان است.

ب) خصوصیّات رهبر؛

شاید بتوان شمولیت کلام علی(ع) در خصوصیات رهبر عالی جامعه تا مدیران و فرماندهانِ سطوح مختلف را در حکمت ۲۱۷ نهج البلاغه به بحث نشست؛

« فیِ تَقَلُّبِ الاَّحوَالِ، عِلمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ»

(در دگرگونی روزگار، گوهر شخصیت مردان شناخته می شود.)

به عبارتی می توان نوشت و ادعا کرد که رهبران و مدیران در کشاکش دهر و در قرارگیری عملی در متن حوادث شخصیت خود را نشان می دهند، و با اکتساب و امتحان، هُنر رهبری و مدیریت را تمرین و تبدیل به سرمایه ملت خود می شوند، به بیان دیگر با تسلط صرف بر تئوری ها و نشستن در کنج اطاق های مطالعه، حجره های حوزه و صندلی ها و کرسی های دانشگاه نمی توان هنرنمایی کرد. بایستی این دو مکمل هم باشند تا مدیری موفق و رهبری اثرگذار به ظهور برسد. و بنظر می رسد، شاخص ترقی مدیران و رهبران به خوبی در حکمت ۱۷۶نهج البلاغه آورده شده، می فرماید؛

« آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهِ الصَّدر »

(بردباری و تحمّل سختی ها، ابزار ریاست است.)

و در توجه به پیامدهای ذکر شده است که آن حضرت خودسازی (خودسازی مستمر) را از خصوصیات اثر گذار رهبری در حکمت ۷۳ ذکر می کند؛

« مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنَّاسِ إمَاماً فَلیَبدَأ بِتَعلِیم نَفسِهِ قَبلَ تعلیم غَیرِهِ …»

یعنی؛ (کسی که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد، و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد، زیرا آن کس که خود را تعلیم و ادب کند سزاوارتر به تعظیم است از آن که دیگری را تعلیم دهد و ادب بیاموزد.)

از دیگر خصوصیات رهبر، در بخشی از خطبه ۲۰۹، توجه به همسویی با تهیدستان است. خطابی که در بعد از جنگ بصره و بعد از مشاهده منزل مجلل یکی از یاران خود – علاء بن زیاد – طرح کردند و تبعات بی توجهی به فقرا را یادآور شدند؛

« إنَّ اللهَ(تعالی) فَرَضَ عَلَی أئِمَّهِ العَدلِ(الحق) أَن یُقَّدِّروا أنفُسَهُم بِضَعفَهِ النَّاسِ، کَیلَا یَتَبیَّغَ بِالفَقِیرِ فَقرُهُ!»

(… خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.)

و به همین سیاق، در فرازی از نامه ۴۵ نهج البلاغه خطاب به فرماندار بصره – عثمان بن حنیف – که در پای سفره سرمایه داران نشسته بود، به خصوصیات فردی زمامدار اشاره می کند؛

«أَأقنَعُ مِن نَفسیِ بِأن یُقَالَ: هذَا أمِیرُالمُؤمِنینَ؟! وَلا أُشَارِکُهُم فیِ مَکَارِهِ أَکُونَ أُسوَهَ لَهُم فیِ جُشُوبَهِ…»

(… آیا به این رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی های زندگی الگوی آنان نگردم؟ آفریده نشده ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم بسازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف، و یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پرکردن شکم بوده، و از آیندۀ خود بی خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند؟ آیا مرا به بازی گرفته اند؟ …)

در جستجوی نگاه امام علی(ع) در نهج البلاغه، به یک نظر آن حضرت که کلیدواژه سعادت و شقاوت بشری در توجه و رعایت آن است. در فرازی از نامه ۲۷ که در سال ۳۷ هجری خطاب به فرماندار وقت مصر – محمد بن ابی بکر – فرموده است؛

« … فَأنتَ مَحقُوقُ أن تُخَالِفَ عَلَی نَفسیکَ، وَ أن تُنَافِحَ عَن دِینِکَ، وَلَو لَم یَکُن لَکَ إلَّا سَاعَهُ مِنَ الدَّهرِ،…»

(… ای محمد بن ابی بکر! … بر تو سزاوار است که با خواسته های دل مخالفت کرده، و از دین خود دفاع کنی، هر چند ساعتی از عمر تو باقی مانده باشد. خدا را در راضی نگه داشتن مردم به خشم نیاور، زیرا خشنودی خدا جایگزین هرچیزی بوده اما هیچ چیز جایگزین خشنودی خدا نمی شود، نماز را در وقت خودش به جای آر، نه اینکه در بیکاری زودتر در بیکاری زودتر از وقتش بخوانی، و به هنگام درگیری و کار آن را تأخیر بیاندازی، و بدان که تمام کردار خوبت در گرو نماز است …)

با کمی دقت و تأمّل در رفتار بازیگرانِ سیاسی می توان به افق دید امام علی(ع) پی بُرد، این روزها که به سوی انتخاب نمایندگان مجلس می رویم، رفتار سیاستمداران را می بینیم که چگونه رضایت مردم را جایگزین رضایت خدا باور دارند و برطبق آن عمل می کنند! و به همین خاطر است که حنایشان بعد از مدتی رنگ می بازد و توسط همان مردمی که به کرسی قدرت رسانیده شده اند، به زیر کشیده می شوند! و این است بازی روزگار و کلیدواژه سعادت و شقاوتِ بشری و در نهج البلاغه به آن پرداخته شد. با خدا خُرما را گرفتن و خدا را فراموش کردن شده رفتار سیاسی شناخته شده، به همین خاطر آن حضرت خشنودی خدا را بر همه چیز مقدم می شمارد، تا زمامدار از صراط مستقیم خارج نشود.

پ) مدیریت؛

در نگاهی به جملات و بیانات امام علی(ع)، مثل سایر بخش های نهج البلاغه، جمع اضداد را می بینیم که از توان فکری نوع بشر خارج است و همین خصوصیت پیام های آسمانی که با واقعیات زندگی بشری و سعادت انسانی در صحنۀ واقعی به تصویر کشید و نهج البلاغه را نسخۀ جاودانی کرده است!؟ آن حضرت در بیان علل شکست کوفیان، در فراز آخر خطبه ۲۷ می فرماید، امّا دریغ؛

«وَلکِن لَا رَأیَ بمَن لَا یُطَاعُ!»

(آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت.)

و به این طریق از اختلافی که در اردوگاه لشکر کوفی و از نفوذی که باعث نافرمانی نیروهایش شد گلایه می کند و به این وسیله اطاعت زیر دست از فرمانده را رمز پیروزی و برعکسش را شکست معرفی می کند. و در عین حال به مطلب دیگری از نامه ۳۱ که در بعد از نبرد صفین و خطاب به امام حسن مجتبی(ع) آمده؛ «از سوار شدن بر مرکب ستیزه جویی بپرهیزد.» و در بخشی از فرمان معروفش به مالک اشتر در بخشی از نامه ۵۳، توصیه می کند؛

«هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری نگذاشته، و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشماری، یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانی …»

شاید بتوان ادعا کرد که نکات کلیدی در رهبری و مدیریت در نامه ۵۳ خطاب به مالک اشتر، اوج هُنرنمایی در نشان دادن افق های مدیریتی و سیاسی باشد، در فرازی توصیه کرده است؛ «مهربانیب با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی؛ زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو، و دستۀ دیگر همانند تو در آفرینش می باشند.» و در فرازی اساسی دوام و قوام حکومت را به ظرافت بیان می کند؛

«فَإنِّ سُخطَ العَامَّهِ یُجعِفُ بِرِضَی الخَاصَّهِ، وَإنَّ سُخطَ الخَاصَّهِ یُغنَفَرُ مَعَ رِضَی العَامَّهِ. وَلَیسَ أحَدُ مِنَ الرَّعِیَّهِ أثقَلَ عَلی الوَالیِ مَؤُونَهُ فِی الرَّخَاء، وَأقَلَّ مَعُونَهُ لَهُ فِی البَلَاءِ، وَ أکرَهَ لِلإنصَافِ، وَ أسألَ بِلإلحَافِ، وَأقَلَّ شُکراً عِندَ الاعطَاء، وَأبطَأ عُذراً عِندَالمَنعِ، وَ أضعَفَ صَبراً عِندَ مُلِمَّاتِ الدَّهرِ مِن أهلِ الفَاصَّهِ، وَإنَّماَ عِمَادُالدِّینِ، وَجِمَاعُ المُسلِمِینَ، وَالعُدَّهُ لِلأعدَا، العَامَّهُ مِنَ الأُمَّهِ؛ فَلیَکُن صِغوُکَ لَهُم، وَمَیلُکَ مَعَهُم.»

(همانا خشم عمومی مردم، خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند. خواص جامعه، همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می کنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر، و در خواسته هایشان پافشارتر. و در عطا و بخشش ها کم سپاس تر، و به هنگام منع خواسته ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم استقامت تر می باشند. در صورتی که ستون های استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهای ذخیرۀ دفاعی، عموم مردم می باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد.)

در فرازی دیگر، به مالک اشتر توصیه می کند که؛

«وَلیَکُن أبعَد رَعِیَّتِکَ مِنکَ، وَ أشنَأهُم عِندَکَ، أطلَبُهُم لَمِعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإنَّ فِی النَّاسِ عَیُوباً، الوَالیِ أحَقُّ مَن سَتَرَهَا»

(از رعیت، آنان را که عیب جوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که رهبر امت در پنهان نگه داشتن آن از همه سزاوارتر است.)

«وَلَا تُدخِلَنَّ فی مَشُورَتِکَ بخیلاً یَعدِلُ عَنِ الفَضلِ، وَیَعِدُکَ الفَقرَ، وَلَا جَبَاناً یُضعِفُکَ عَنِ الاُموُرِ، وَلَا حَرِیصاً یَزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالجَورِ، فَإنَّ البُخلَ وَالجُبنَ وَالحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّی یَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ»

(بخیل را در مشورت کردن دخالت نده، که تو را از نیکوکاری باز می دارد، و از تنگدستی می ترساند. ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیّۀ تو را سُست می کند. حریص را در مشورت کردن دخالت نده، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد. همانا بُخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشۀ آنها بدگمانی به خدای بزرگ است.)

و در ادامه همین نامه (۵۳) توصیه می کند که؛

«وَالصَق بِأهلِ الوَرَع وَالصِّدقِ؛ ثُمَّ رُضهُم عَلَی ألَّا یُطرُوکَ وَلَا یَبجَحُوکَ بِبَاطِلٍ لَم تَفعَلهُ، فَإنَّ کَثرَهَ الإ طرَاءِ تُحدِثُ الزَّهوَ، وَتُدنیِ مِنَ العِزَّهِ»

(تا می توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند…)

در انتخاب سخنان امام علی(ع) به دو مورد اساسی در فرماندهی می توان اشاره کرد که، دور اندیشی در برخورد و جلوگیری از نفوذ و فریب در آن بیان شده است؛ یکی در نامه ۵۳ و خطاب به مالک اشتر است؛

«وَلَکِنِ الحَذَرَ مِن عَدُوِّکَ بَعدَ صُلحِهِ، فَإنَّ العَدُوَّ رُبَّماَ قَرَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذ بِالحَزمِ، وَاتَّهِم فِی ذلِکَ حُسنَ الظَّنِّ»

(رنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی کردن، زیرا گاهی دشمن نزدیک می شود تا غافلگیرکند، پس دوراندیش باش، و خوشبینی خود را متهم کن.)

و دیگری در فرازی از نامه ۶۹ نهج البلاغه، خطاب به حارث همدانی است؛

«… وَلَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعتَ بِهِ، فَکَفَی بِذلِکَ کَذِباً وَلَا تَرُدَّ عَلَی النَّاسِ کُلَّ مَا حَدَّ ثُوکَ بِهِ، فَکَفَی بِذلِکَ جَهلاً.»

(… هر چه شنیدی بازگو مکن، که نشانه دروغگویی است، و هر خبری را دروغ مپندار، که نشانه نادانی است.)

ت) عمل گرایی؛

وقتی حاکمیت و قدرت بر محور دین و حق چرخش پیدا کند، تعامل قدرت در حاکمیت نیز شکل دیگر و مفهوم حقیقی خود را باز می یابد و در این نگرش و فلسفۀ فکری است که بیان امام علی(ع) قابل فهم می شود، در بخشی از خطبه ۳۷ نهج البلاغه که در سال ۳۸ و پس از فرونشاندن فتنه نهروان طرح شده، خط ظریف شعار و عمل، قابل تأمل است؛

«… وکُنتُ أخفَضَهُم صَوتاً، وَأعلَاهُم فَوتاَ، فَطِرتُ بِعِنَانِهَا…»

(… در آن هنگام که همه از ترس سُست شده، کنار کشیدند، من قیام کردم، و آن هنگام که همه خود را پنهان کردند من آشکارا به میدان آمدم، و آن زمان که همه لب فروبستند، من سخن گفتم … در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهسته تر بود امّا در عمل برتر و پیشتاز بودم … جلوتر از همه پرواز کردم، و پاداش سبقت در فضیلت ها را بُردم … خوارترین افراد نزد من عزیز است، تا حق او را بازگردانم، و نیرومند در نظر من پست و ناتوان است تا حق را از او بازستانم.)

از دیگر توصیه های کلیدی آن حضرت خطاب به یکی از فرمانداران خود در فارس – عمر بن ابی سلمه ارحبی- که در نامه ۱۹ نهج البلاغه منعکس است؛

«وَدَاوِل لَهُم بَینَ القَسوَهِ وَالرَّأفَهِ، وَامزُج لَهُم بَینَ التَّقرِیبِ وَالإدنَاءِ، وَالإقصَاءِ.»

(… در رفتار با آنان، نرمی و دُرشتی را به هم آمیز، رفتاری توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دور کردن، رعایت کن.)

«درُشتی و نرمی به هم در به است – چو رگ زن که جراح و مرهم نِه است»

ت) فرجام سخن؛

ملت ایران، ملت بزرگ، تاریخی و متمدن و ریشه دار و شناخته شده است و به اذعان سرقافلۀ دشمنانش –رئیس جمهور آمریکا- «ملت مفتخر» است. در بزرگی این ملت همین بس که در عصراطلاعات و ارتباطات و گرمی بازار سازمان های جاسوسی و تحلیل گرانِ بنام و جهانی اندیش، جهان سلطه را با انقلابش به حیرت واداشت و غافلگیر کرد و نظام دلخواه و متناسب با شأنِ ملی خود را پایه گذاری کرد. این نظام برای بالندگی و پیش روندگی و پیش برندگی در تمدن سازی نوین بیش از هر چیز به هوشمندی در رهبری و مدیریت در داخل و خارج نیاز دارد. مدیریتی که در معادله کسری نبایستی ادعایش بزرگتر از عملکردش باشد. در حکمت ۳۸۹ نهج البلاغه، آمده است؛

«ضَع فَخرَکَ، وَاحطُُط کِبرَکَ، وَاذکَر قَبرَکَ.»

(آن کس که کردارش او را به جایی نرساند، بزرگی خاندانش، او را پیش نخواهد راند.)

آری، انقلاب برای بالندگی اش در بعد از پیروزی و حال در پس از «برجام» و در ادامه به مدیریت، مدیریتی که در این مختصر از مولای متقیان آورده شده، حداقل انتظاری است که در شأن ملت بزرگ ایران، باید باشد.

۱۷ آبان ۱۳۹۴ه.ش – ذوالفقار صادقی

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *