روایت شام (۴)

بسم الله الرحمن الرحیم

روایت شام (۴)

     نوع بشر، وقتی به تجربه، یکجانشینی را بر غارنشینی ترجیح داد و پایۀ قابل اتکا در ساختن تمدن انسانی را از همزبانی تا همدلی دریافت. لیکن، این عنصر و اصل اساسیِ فرهنگ و تمدن، طیف های متعددِ مرعی و نامرعی و خوب و بد و صلاح و فساد و . . . را در بطن خود داشت و دارد، که انسان ها هم برای اصلاح امور و تکامل بشری و هم در سلطه یابی و غارت گری از آن استفاده کرده اند. قدرتمندان برای توجیه سلطه و برای سوار شدن بر مرکب جهل زیردستان و برای کشتن و توجیه غارت بهره ها برده اند و صلحا و پیامبران و حکیمان برای رهایی انسان از جهالت و رسیدن به آزادی و لمس آزادگی و هدایت جوامع به خیر و سعادت، از همین شیوه، یعنی گفتگو و مفاهمه، بهره گرفته اند و این از حکمت های بالغۀ الهی است در دست نوع انسانی تا در صیرورت و گردیدن ها، خود را به کمال برساند.

     اگر به شروع بعثت و آنچه در غار «حرا» بین پیامبر اکرن(ص) با جبرئیل امین اتفاق افتاد، توجه کنیم. خدای متعال به همین شیوه، نبی خود را خطاب قرار می دهد که؛ «اِقرأ» یعنی، بخوان. آغاز رسالت است، و مأموریتِ نجات بشری و پیغمبر اکرم(ص) از ابتدا تا انتهای مأموریت الهی خود به آن پایبند بود و بر آن سفارش کرده است. بعد از رحلت حضرتش، توسط حضرت زهرا(س) در طول حیات کوتاه ولی پربارش و استدلال هایش در خطبه معروفِ «فدکیه» تا خطاب قرار دادن صحابه در دفاع از حادثۀ تاریخی و تاریخ سازِ «غدیر» و حتّا در احتجاج با آن هایی که درِ خانه اش را شکستند و موجبات زخمِ جسم و ریش روحش و باعثِ شهادتش شدند!

     داستان گفتگو، زبان و مفاهمۀ سلایق مختلف و جدلِ باطل با حق، تا صفّین و کربلا، جزء غم انگیزترین برگ در تاریخ اسلام است و غربت زبان حق و فریاد حقیقی که علی(ع) در تنهایی اش فرو خورد. لیکن، داستان کربلا و نقش این عنصر بی بدیل در مبارزات قهرمان کربلا، در اسارت شام، نکته ثقل این داستان است که تاکنون در شیب تند مبارزه، صحنه هایی کم نظیر می آفریند؟ و داستان اسارت ۴۸رزمندۀ زائرِ ایرانی در شام ۱۳۹۱ه.ش، بی تردید از این نوع است، که بیاد داشته باشیم، برای غلبۀ حق بر باطل و زدودن غبار خرافه و تعصبِ جاهلی، راهی بس طولانی و رسالتی زینبی(س)، در پیش داریم.

     همۀ ما خبر ناگوار و غیر قابل باوری از تخریبِ مرقد و قبر مطهّرِ صحابۀ بزرگ پیامبراعظم(ص) و علی(ع) –حجربن عدی- در شامات را به تاریخ ۱۲/۲/۱۳۹۲ه.ش، شنیدیم و فهمیدیم که چرا دختر دُردانۀ نبی اکرم(ص) وصیت به پنهان ماندن مزارش کرده؟

«تاریخ ز تکرار خودش گریان است     به نوح بگو که نوبت طوفان است»

«از مرقد حجربن عدی فهمیدم     از چیست مزار فاطمه(س) پنهان است»

روایت سوّم، گفتمان؛

     آری، گفتمانِ شِرک و جهل، فرزندانی اینچنین تربیت می کند!؟ برای ارضای وهم و خیال باطلِ خود در مبارزه با سنّت پیامبر اسلام(ص)، با دشمنان دین خدا، پیمان اُخوت می بندند، فتواها از آزادسازی قدس شریف و رفع اشغالِ سرزمین مسلمین به سمت نبش قبر اصحاب رسول خدا(ص) سوگیری می شود و فتوای قتل ۴۸زائر ایرانی، خارج از همین گفتمان نبوده و نیست. جهل همانی است که در کربلا بی توجه به گفتمان حق، فاجعه آفرید. چه باید کرد و منطقی ترین راه برای اسرای رزمندۀ ما در اسارت شامیان پرکین از کربلاییان، چه می توانست باشد؟

«همچو گرگ زشت اندر ما مجه     ای زننگ عقل تو بی عقل به»

«چونکه عقل تو عقیلۀ مردم است     آن نه عقل است آن که مار و کژدُم است»

     اقدامی که زائرین ایرانی و فرزندان خلف انقلاب، در مواجهه با جهل و کینه در شام داشتند، نشأت گرفته از سیرۀ بلند نبوی بود، که اسرای شام ِ ۱۴۰۰سال قبل به سرپرستی حضرت زینب(س) به آن تمسّک جستند و سنگ بنای فروپاشی ستون های ظلم را در تاریخ بنا نهادند، ویکتورهوگو، می نویسد؛ «انسان در حال پیشرفت بر دوش شرافت خود سنگینی باری را که هر دم بر وزن آن افزوده می شود احساس می نماید. مقام عالی تر، مسئولیت های سنگین تری در برابر انسان می گذارد. در این حال انسان در هر نقطه به چهار راهی می رسد که در مدخل آن اشاره ای که نشان دهنده ی وجدان است دیده می شود، در کدام راه باید قدم گذاشت؟ آیا برگشت، متوقف ماند؟ یا پیش رفت؟ چه باید کرد؟ وظیفه چهارراه مهیبی دارد! مسئولیت محتوی دالان های پرپیچ و خمی.(مردی که می خندد؛۱۳۸۶/ ۶۰۶-۶۰۵)

     نقل است که، وقتی می خواستند اسامی این عزیزان را ثبت نمایند، زائرینی که اسامی شان شباهت به اهل بیت پیامبر(ص) و نشانی از کربلا داشت، کتک می خوردند! زائری می گوید، اسمم «حسین» است، مرد شامی، به تمسخر بر سینه می زند و می گوید؛ حسین، حسین، حسین . . . یعنی، همانی که در کربلا بود و امامِ شماست و برایش بر سینه می زنید؟! وقتی تأیید می کند، می گوید؛ «اَناَ شامی»، یعنی، «من شامی هستم»، از نوادگان همان هایی که اسرای کربلا و زینب(س) شما را در شام به شماتت نشاندیم و در اسارت داشتیم، و شروع به شلّاق و کتک که، کینه سنگین و فروخفته از ۱۴۰۰سال پیش را زنده کردن و خالی کردن!!. رزمندۀ ما، به طعنه می گفت، اگر می دانستم آن حرامی، این همه از کربلا و نام مبارک حسین(ع) کینه دارد، می گفتم، اسمم کامبیز است. این زائر عزیز افتخار می کرد که برای حسین(ع) سیلی خورده!

     نقل است، موسس حوزه علمیه قم، حسرت این را می خورد که، همه کار برای ترویج اسلام کرده، ولی دریغ از سیلی که بخاطر حسین(ع) خورده باشد. سئوال در همین نکته نهفته است که روش برخورد با چنین تفکر و کینه ای در آن موقعیت چه می توانست باشد، از سردار این قافله(خرم) نقل است که؛ سخت ترین لحظات اسارتش همانی بوده که؛ رزمنده ای جلو چشمس و بخاطر نام مبارک حسین(ع) کتک خورده و وی نتوانسته کاری بکند.

     ویکتورهوگو، گفتمان با چنین جهّالی را ، گفتمان «بینوایی» می نامد و می نویسد؛ «سِّلِ اجتماعی، «بینوای» نامیده می شود. ذره ذره جان دادن هم مثل مُردن با صاعقه، آدمی را می کُشد. از تکرار مطلب خسته نشویم! پیش از هر چیز تفکر در احوال جماعات بی نصیب و دردمند، تسلیت دادنشان، بخشیدن هوای آزاد به آنان روشن کردنشان، دوست داشتنشان، افق را بخوبی برای آنان وسعت دادن، قرار دادنشان زیر همۀ اشکال تعلیم و تربیت، سرمشق کار به آنان عطا کردن . . . (بینوایان/ص۱۱۸۸)

     یکی از این زائرین با تعجّب نقل می کرد، نفرین کردن به این همدینان جاهل و یا به عبارتی، به این «سِّل» زدگان یادمان رفته بود!؟ انگار، بلد نبودیم برای «شامیان» نفرین کنیم، برای کسی که «اَنا شامی» می گفت، یعنی از نسل همان شامیان ۱۴۰۰سال پیش! بجای نفرین، راه و رسم حضرت زینب(س) را برمی گزینند و به استدلال و گفتگو با اندک افرادی که به گفتگو تن می دادند و به بحث نشسته اند. نتیجه آن می شود که؛ در پایان اسارت توسط فرمانده همان گروه و سایرین، معترف به تدین، آزادی و آزادگی، زیرکی و غلبۀ تفکر گفتمانِ ایرانی و زینبی(س)در غلبه بر خصم شامی و تکفیری شدند، شیوه ای که در اسارت به تأسی از سنّت نبوی عملی شده و نتیجه داده است، و مسئولیت هر مسلمانِ ایرانی را در ادامه مسیر و رفع «بینوایی» در بین مسلمین، روشن می کند، والسلام.

  ۱۶/۰۲/۱۳۹۲ – ذوالفقار صادقی

برچسب ها :

گفتمان، حضرت زینب(س)، ۴۸زائر رزمنده، ایرانی، شامی، حجربن عدی(ع)، ویکتورهوگو، بینوایی، پیغمبراکرم(ص)، تکفیری، حسین(ع)، خرم.

مآخذ:

۱- مثنوی معنوی، مولانا جلال الدین رومی،

۲- ویکتور هوگو، مردی که می خندد، چ ۱۳۸۶،

۳- ویکتورهوگو، بینوایان؛ ترجمه: حسینقلی مستعان، انتشارات امیرکبیر۱۳۸۴٫

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *