بسم الله الرحمن الرحیم
داغ دل مرحم دل (۳)
از رازهای سر به مهر تاریخ اسلام و بخصوص شیعه، سکوت معنی دار و راز آلود عبّاس بن علی بن ابی ابیطالب(ع) است. روایات و احادیثی از ائمه اطهار(ع) در خصوص شخصیت علمی، جمعی و فردی آن بزرگوار به یادگار رسیده است. ولی، آنچه از حضرت ابوالفضل(ع) طنین انداز در تاریخ است، نه کلمات و جملاتِ علمی و یا احساسی، بل سکوتی است در لفظ و فریادی است رازآلود در عمل.
در صف آرایی بین لشکر چند ده نفری سیدالشهداء(ع) با سپاه جهل و متفکر لعینی چون شمرذالجوشن که اتّفاقاً دایی عباس(ع) نیز بود، فقط جمله ای کوتاه در ردِّ امان نامۀ شمر است. و بالاتر از آن نشان دادن صولتی است علی گونه در نگهبانی از خیام و سکوت تا موعد رزم.
در روز عاشورا نیز، در حرف زدن، موضع گیری و حتّی رُخصت طلبیدن از امام و برادرش در میدان جنگ نیز کلام بخصوصی را نمی توان یافت که در حاشیه آن قلم زد. ولی، با سکوتی معنادار و با برافراشته نگه داشتن بیرق و عَلَم لشگر، قوت قلب امام حسین(ع) و مایه ترس و لرز دشمن شدی.
عباس(ع)، چه بگویم و چه بنویسم، در پاسخ به فریاد العطش فرزندان و شیرخوارگان، باز هم حرف نزدی، مَشک برگرفتی و با نگاههایی که برق امید از رفع تشنگی بدرقه شدی و چکاچک شمشیر و هیبت علی وارت بود که صف جهل و تعصب را دریدی و هنوز سکوتت را نشکستی. تو که معصوم نبودی، این همه معرفت از کجا آوردی، این چه درسی است با سکوت به بلندای تاریخ در دلها حک کردی.
«باچنین حسن و ملاحت اگر[عباس]بشر است زآب و خاک دگر وشهر دیاردگر است»
سکوت و سکوت و با سکوتت نه آب فرات را که، آب حیات را در لحظه ای که آن را نچشیدی، شرمنده کردی. و سکوت، و اما در نخلستان در مواجه با کفتارانی که روسیاهی را برای تاریخ معنی کردند و شجاعت را به مسلخ کشیدند، دستان حیدری خود را از دست دادی و سکوت تاریخی خود را در امتداد ندای «هیهات من الذله» حسین(ع)، با فریاد برادر شکستی. و تاریخ و تشیع و احرار از اولین و آخرین را مسحور خود ساختی، چه بنویسم.
والسلام
۲۷/۸/۱۳۹۱(۲محرم)- ذوالفقار صادقی