بسم الله الرحمن الرحیم
سرهنگ مهندس منوچهر یوسفیان
برای نخستین بار در جمعی به سخنانش گوش می دادم ؛ تواضعی که نسبت به حاضرین در گزارش دهی اش مشهود بود ، ادبِ جناب سرهنگ آنچنان قابل لمس بود که وادارم کرد بیش از این که به کارش و به گزارشش توجّه کنم ، در ادب و نزاکتش تدقیق شدم ؟ در اوّلین تماس ، خودش را رساند و بحث های کاری با حرارتی از سوی وی شروع شد . برای شروعِ کاری و بعد از مدّتی وارد دفترش شدم ، همانی بود که دیده بودم ؛ صمیمی ، مهربان ، متواضع و مؤدّب ، نه تنها نسبت به بنده که مسن تر بود ، بل نسبت به همه . تک بود ، کمیاب بود و مورد غبطه .
در بازدید از محلِّ کارش متوجه شدم که ، انگار از مدتها قبل می دانست که بایستی ظرفیتی آماده نگه دارد ، تا روز مبادا ؟ گردان قدرتمندی از بسیجیانش در فضای مجازی سازماندهی کرده بود ، در نگاه ها می شد فهمید که تا چه اندازه به همدیگر عشق می ورزند . پیشنهاد های ارزشمندی در استفاده از این ظرفیت ارائه کرد . وقتی اقدام کردیم ، مجموعه ای به حرکت درآمد . خوشحال بود از این که بسیجیانش در فضای سایبری می درخشند ، و مجموعه اش مؤثِّر هستند . این بود که در جلسات برای استفادۀ سایرین از تجربیاتش ، دعوت می کردم .
وقتی شنیدم ، سرهنگ جزو مسافرین هواپیمای سانحه دیده بود و به اصل خود پیوسته ، مبهوت شدم و ناراحت از این که کاربلدی را از دست داده ایم . با این که مجذوب اخلاق ، رفتار و ادبش شده بودم . ولی ، این همه نمی توانست بهانه ای برای تپشِ این قلم باشد ؟ در بین الصّلاتین ظهر و عصر ، امام جماعت در موعظه هایش یادی از سرهنگ راحل کرد ، گفت که ؛ در خوف و رجاء الهی تا چه اندازه پایبند فروعات شرع مقدَّس بوده است
«در تردد هر که او آشفته است حق به گوش او معمّا خوانده است»
اینجا بود که به راز مؤدَّب بودنش و به سوزشی که در به سامان رساندن کاری که بعهده اش بود ، پی بردم ! ارتباطش با خدا و پایبندی به عهد ازلیش بود که سرهنگ منوچهر یوسفیان را باوِقار کرده بود . حال ، من مانده ام با یادداشت ها و پیشنهادات کاری مهندسِ سفر کرده و عکسی که در محوطۀ پادگان از آن عزیز در جلو چشمانم است . « اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون » ، روحش شاد و قرین شهیدانی که از قافله شان عقب مانده بود ، باد .
والسلام
۲۷/۱۰/۱۳۸۹ – ذوالفقار صادقی