سیاست کُردها در خاورمیانه

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاست کُردها در خاورمیانه (نقد)

چکیده؛

«سیاست کُردها در خاورمیانه»، عنوان کتابی است به قلم آقای پروفسور «نادر انتصار»، از اساتید دانشگاه آلاباما در کشور آمریکا که، به قلم آقای «عرفان قانعی فرد» به فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات علم به سال ۱۳۹۰ه.ش در ایران چاپ و منتشر شده است. مورد مطالعه قرار گرفت، ضمن این که قابل توجه و تأمّل در تاریخ سیاسی قُوم کُرد است. بنظر، دارای موارد تأمّل برانگیزی نیز هست که، نمی توان با توجه به سایر آثار نویسنده و تسلطی که نسبت به موضوع دارد، از کنار آن به اغماض گذشت. فلذا، ضمن رعایت اختصار، بر پایه ی کتاب «آسیب شناسی در جُنبش کُردی»، در محور های؛ ۱- کلیّات، ۲- بُرش های تاریخی، ۳- انقلاب و ضدانقلاب در شعار و عمل، ۴- خودمختاری، ۵- آلت حاشیه ای، ۶- قاسملو، ۷- فرجامِ سخن. به نقد کتاب می پردازم.

واژگان کلیدی؛

کُرد، خاورمیانه، انتصار، سمکو، آذربایجان، کردستان، عبیدالله نحری، عثمانی، ایران، احسان نوری پاشا، ترکیه، سمکو، صدام، انقلاب اسلامی، کودتا، انگلیس، بنی صدر، حلبچه، امام خمینی(ره)، آمریکا، خودمختاری، قانون اساسی، رجوی.

۵۹۵۲۳۸۸۴۶۷۶۳۱۸۵۲۱۹۳۴

کلیات؛

برای بررسی و راهبری بحثی اینچنینی لازم است، مسئله مورد نظر بر محوریت تاریخ، جغرافیا و جمعیّت مورد واکاوی قرار گیرد. در صورتی که نقشه ی کردستان بزرگ و قرارگیری مناطق آذری نشین و اشاراتی که در متن کتاب و بخصوص در بحث سمکو به آن اشاره شده، جزو مناطق کُردی فرض شده است، اگر در کنار هم زیستن قوم آذری و کُردی دلیل بر حقّانیت برای اثبات ادعای نویسنده ی محترم باشد، بایستی به طرف مقابلی که بحث قومیتی را مثل آقای انتصار، دنبال می کند، نیز چنین حقی قائل شد تا بر روی جلد آثار مکتوبش نقشه ای مشابه طراحی نماید. فلذا، بعید است که ملت کُرد حامی چنین سیاست های جنگ طلبانه و شوونیستی و خشونت آمیز و نسل کُش باشند. بنابراین ؛ از دیدگاهی نمی توان قبول کرد که عنوان درست و بی طرفی برای کتاب انتخاب شده باشد. عنوان انتخاب شده، سوگیرانه و عمدتاً سیاست جُنبش های افراط گرایانه ی کُردی را مورد مداقه قرار داده است و بازتاب مواضع گروه ها می تواند مورد توجه قرار گیرد. چرا که نقشۀ روی جلد، عناصر تاریخی و جغرافیایی را بر نمی تابد و جمعیت حال حاضر منطقه را مبنا قرار داده است و با تکیه بر احساسات سطحی انتخاب شده و بشدت مغلطه آمیز است.

مطلب سئوال برانگیز دیگری که تداعی می کند، عنوان و ساختار کتاب است؟ خاورمیانه و مناطقی که کُردها در آن زندگی می کنند مشخص است! اگر قرار بر ساختار بندی منطقی باشد، طبیعی است که از محیطی و کشوری شروع شود و در سرزمینی بحث پایانی درآن صورت گیرد که؛ در تقدم و تأخر تاریخی رعایت بحث شده باشد. علّت این که، نویسنده ی محترم از کشور ایران که قاعدتاً در انتهای بحث وارد می شد را در ابتدا مورد توجه قرار داده اند و از کشور ترکیه که هرچند در متن به آن پرداخته شده است، ولی جای تعجب که نه تنها عنوانی برای بحثهای مذکور(بخش ترکیه) انتخاب نشده است، می تواند شائبه ی سوگیرانه بودن و دخیل بودن دست هایی برای هدایت مزدانه ی قلمِ نویسنده، ایجاد کند. انتظار از یک فرهیخته ی قلم بدست، اولویت داشتن علم و بحث عالمانه است و حتّا در صورت سیاسی بودن رویکرد نوشتار، پذیرفته نیست که با پس و پیش کردن بحث ها ارزش علمی اثر خود را با علامت سئوالی مواجه سازد.

بُرش های تاریخی؛

سمکو(۱۹۲۰-۱۹۲۴)؛ در صفحه ی ۳۵ کتاب، ضمن این که، اشاره به رویای سمکو برای استقلال کردستان شده است، همزمان شورش وی را «دارای خصلت جنگ و غارت بین عشیره ای» دانسته و از اصطلاح شورش و عصیان استفاده کرده است. بر همین اساس نمی توان از عنوان استقلال که بار سیاسی به معنی مصطلح دارد، برای شورش سمکو استفاده کرد. بیان نویسنده با اشاره به «درگیری های طولانی و مداوم» «شیعیان آذری زبان و مسیحیان» با کُردها، صراحتی بکار نبرده است که مسبب این درگیری ها از کدام طرف بوده است؟ اغماضی که از آن به تطهیر تعمدی سمکو می توان پی برد، و اگر ادعای محقق را با ترکیب جمعیتی که، به حق، به آن اشاره کرده است، در کنار هم به قضاوت بنشینیم، اگر به یاغی گری و شورش سمکو معترف نباشیم، آن را در شأنِ قوم با فرهنگ کُردی نمی توانیم بدانیم. در غیر این صورت می توانیم دست های پنهان جریان ضّدِ خلقی، تصنعی و وابسته را که داعیه ی دفاع از مردمان کُرد را یدک می کَشند، نشان دهیم. که، نویسنده ی کتاب به عمد یا سهو، توجهی به آن نکرده است.

شیخ عبیدالله نحری(۱۸۸۰)؛ نویسنده در صفحات ۳۴ و ۱۶۶ کتاب، بی هیچ مقدمه ای که، حکایت از فلسفه ی شورش عبیدالله و بازی های امپراتوری عثمانی و بریتانیا، «منظور و هدف اصلی عبیدالله [را]، ایجاد و توسعه ی کردستان بزرگتر به وسیله ی اتحاد کُردهای ایران و امپراتوری عثمانی» ذکر کرده است. و علت شکست شورش و دستگیری رهبر آن را «همکاری بین حکام ایران و عثمانی» دانسته است که، واقعیتی است تاریخی. انتظار از محقق بنامی چون آقای انتصار می رفت که، به علت همکاری این حکام و یا به چگونگی شکل گیری این همکاری اشاره می کرد!؟ تا بهانه ای به کسانی که هدفمند و به نام مردمان کُرد بر شکاف های قومی می دمند و اغراض غیرانسانی دارند، نداده باشند. تا در تئوری بافی خشونت و برادر کُشی، اثر تألیفی نویسنده را مبنای کار خود قرار ندهند.

احسان نوری پاشا(۱۹۲۹)؛ در صفحه ی ۱۷۲ کتاب، به درستی، ناتوانی حکومت ترکیه را در کنترل قیام کُردها بیان داشته است و این واقعیتی است تاریخی که، حاکمان ترکیه به رویه ی بیطرفانه و بعضاً همکاری جویانه ی رضاشاه اعتراض کرده اند. لیکن، مطلب قابل تأملی که بدون هیچ توجیهی از اشاره به آن گذر کرده و به توافقنامه ی ۱۹۳۲ در تهدید حدود مرزی را و همکاری بین حاکمان دو کشور برای سرکوبی قیام نوری پاشا نتیجه گیری کرده است، رویه ی یکسانی را همچون داستان سمکو و شیخِ نحری، به کار گرفته و هیچ اشاره ای به علت همکاریِ حاکمانِ دو کشور و شکست شورش نکرده است؟! و شائبه ی بی طرف نبودن قلم نویسنده را پررنگ تر می کُند. آقای انتصار با چه مبنای علمی، بی مقدمه نتیجه گیری کرده است؟ خارج شدن دولت ایران از بی طرفی و دست همکاری دادن به حاکمان ترکیه، غیر از این بود که «فرزنده» نامی از فرماندهان نوری پاشا به قتل عام اهالی آذری مرزنشین پرداخت و بهانه ی همکاری طرفین را فراهم آورد؟!

انقلاب و ضدانقلاب در شعار و عمل؛

الف) در صفحه ی ۶۴ کتاب، به «حمایت مشتاقانه» مردمان کُرد از انقلاب اسلامی اشاره شده، مطلب غیر قابل انکاری است. ولی، نویسنده تلاشی در جهت واکاوی چگونگی این اشتیاق نکرده است و همین مطلب کوتاه را برای اثبات جریان ضدانقلابی قرار داده است. بعنوان مثال در صفحه ی ۶۵ کتاب، از ورود «دکتر قاسملو« در دوران انقلاب به ایران و رونق دادنش به «سازمان اصلی کردستان» (حزب دمُکرات) می پردازد. لیکن، و با کمال تعجب و در میان این دو مقدمه، اقدامات نظامی و ضدانقلابی حزب دمکرات و سایر گروهک ها را به نام مردم و بر اثر بی توجهی معمار کبیر انقلاب (حضرت امام خمینی(ره)) به خواست خودمختاری؟! در صفحه ی ۶۴، ذکر می کند. سئوال بدیهی، این که، در صورت عدم دخالت افرادی چون قاسملو و جریانات کُردی نیز، اشتیاق و استقبال مردمان کُرد از انقلاب اسلامی «به تلخی می گرایید»؟؟

جریانات کُردی که در طول حاکمیت اختناق و در تشبّث ظاهری به مبارزه با دیکتاتوری پهلوی و البته همکاری در خفا با دیکتاتوری های منطقه ای و فرامنطقه ایِ مُدرن، در کنترل مردمان کُرد، وجهه ی مثبتی از خود در نزد مردمان کُرد کسب کرده بودند، و همین نفوذ و اعتماد مردمی بود که مورد سوء استفاده قرار گرفت و تلاش کرد مردمان کُرد را در مقابل انقلاب نوپای اسلامی قرار دهد. ولی، مرور زمان غبار از چهره ی اصلی هر دو طرف زدود و کفه ی افکار انقلابی سنگین و موجبات شکست ضدانقلاب را فراهم آورد. مطلبی که هیچ اشاره ای توسط آقای انتصار به آن نشده است. مطلب سئوال برانگیز و سوگیرانه ای که در صفحه ی ۶۵ کتاب به آن پرداخته شده، مربوط به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که، کُردها را «به عنوان جزء لاینفک جامع اسلامی نگریسته شده»، آقای انتصار با ایراد گیری به مطلب که چرا اکراد را مثل سایر اقلیت های مذهبی ننگریسته است؟! در حالی که قوم کُرد به لحاظ نژادی، سرزمینی، زبانی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی قرابت انکار ناپذیری با ایران و ایرانی و در مقام یک کل به حساب می آیند، و انقلاب آمده بود تا شکاف های تصنعی که بر اقوام ایرانی تحمیل شده بود را از بین ببرد. مگر این که نویسنده ی محترم در هماهنگی با تئوریسین های ضدانقلاب و اندیشکده های سلطه، باور انقلاب بزرگ ایرانیان را با رفُرم و کودتای انگلیسی جابجایی رژیم پهلوی با قاجار اشتباه گرفته باشد که، به چنین تحلیلی رسیده است.

ب) در نگاهی به صفحات ۷۷ تا ۸۲ ، ضمن اشاره به هیئت پنج نفره به ریاست ملارحیم عباسی در ۲۶ اوت ۱۹۷۹ و تحرک دیپلماتیکی نوامبر ۱۹۷۹ و اشاره به پیشنهاداتی که ضدانقلاب به مسئولین نظام داشتند، و در همۀ این موارد خودمختاری خواست محوری جریانات از نظام بوده ، و البته شرایط میدانی در تغییر لحن موثر بوده است. تا جایی که با توجه به از دست دادن مراکز جمعیتی و محدود شدن نیروهای رزمی ضدانقلاب به مرز، به کنگره چهارم حزب در فوریه ۱۹۸۰ اشاره که، در قطعنامه پایانی از «انقلاب و تمامیت ارضی کشور تاکید» می کنند، و از طرفی تردیدی به خود راه نمی دهند که علیه تمامیت ارضی ایران با صدام و حزب بعث پیوند برادری برقرار کنند. که، در صفحه ۷۸ کتاب به صراحت به آن پرداخته شده!؟ لیکن، پای ثابت سخن و موضع معمار کبیر انقلاب (حضرا امام خمینی(ره)) در پاسخ به پیشنهادات و درخواست های ضدانقلابی، این مطلب در صفحه۷۸ است که؛ «تا زمانی که کُردها مسلح هستند و علیه اقتدار نظام انقلاب مبارزه می کنند، این خواست قابل پذیرش نیست». فراز و فرود سیاست ها و موضع گیری ها و عملکرد ضدانقلاب و موضع ثابت انقلابی و منطقی نظام اسلامی در نظرگاه مردمان کُرد و غیر کُردِ ایرانی روشنی و بداهت لازم را داشته است که، سران ضدانقلاب از درک آن عاجز بودند. صحت نظر منتقد در صفحه ۸۲ کتاب است که، اشاره به پیشنهاد علامه نوری در اواخر مارس ۱۹۸۰ دارد؛ «… پیشنهاد کرد که کُردها از واژه ی خودمختاری در نشریات خود استفاده نکنند و عنوان جدید و کمتر تهدید کننده را بیابند . . . تا آن زمان که حکومت، مفهوم تمرکز زدایی را . . . به رسمیت بشناسد . . . کُردها [از عنوان] «خودمختاری اسلامی» استفاده کردند.»

مطالب فوق نشان می دهد که، ضدانقلاب به نام کُرد و لیکن به کام و در راستای منافع منطقه ای قدرت های فرامنطقه ای و حزب بعث میل به خاتمه ی درگیری نداشته است و با سوء استفاده از اعتماد مردمان کُرد با شعله ور نگه داشتن تنور درگیری نظامی، خواسته یا ناخواسته بعنوان بازوی نظامی صدام عمل کردند و تا توانسته باشند توازن قوا را علیه ایران و ایرانی و بنفع دشمنان انقلاب سنگین نگه دارند، و تاریخ نشان داد تا فاجعه ای در حلبچه شکل گیرد و هواداران ضدانقلاب به حقانیت انقلابیون ایرانی و نامردمی ضدانقلاب کُردی پی ببرند، زمان زیادی سپری شد.

ج) انقلاب اسلامی، تحولی ساختاری و محتوایی بر هر آنچه که در طول تاریخ و به انحاء و القاب تصنعی بر فرهنگ اصیل ایرانی سایه افکنده بود، قابل تفسیر و ارزیابی است و به اذعان اکثر آن هایی که این انقلاب را واکاوی کرده اند، رسیده است. این انقلاب آمده بود تا بندهای تعاملی منفعلانه را از دست و پای قدرت ملی بازکند و تعریفی در شأن ایرانی – اسلامی، به جهانیان ارائه نماید و علامت و نشان بی واسطه ی آن ثبات در رویدادها و روندهای انقلابی، هست و خواهد بود. این رویه در تعامل با قومیت های مرتبط و ضدانقلاب قابل تبیین و تثبیت شده است. لیکن، نویسنده ی محترمِ کتابِ «سیاست کُردها در خاورمیانه» این رویه را ندیده است، و واقعیات صحنه را در پس زمینه ی ذهنی رفورمیستی تغییر نظام و تحولات منطقه، پایه ی تفسیر و تحلیل خود قرار داده اند. و به همین خاطر به تناقض در اثبات نظر افتاده اند!؟ وگرنه، چطور می شود در تبیین بی طرفانۀ مسئلۀ انقلاب و انقلابیون را تناقض گونه تفسیر نمود و در انتهای بحث به ثبات ریشه ای انقلابی نپرداخت، نویسنده در صفحه ی ۲۷۱ و ۲۷۴ کتاب، به بمباران شیمیایی حلبچه پرداخته و به سکوت جامعه ی بین المللی اشاره کرده است، آورده است که رژیم آنکارا نیز مثل رژیم بعثی صدام بر اِنکار استفاده صدام از سلاح شیمیایی تأکید داشتند و نوشته است که؛ «ایران قویّاً به سازمان ملل اعتراض نمود» و در صفحات ۳۰۰ و ۳۰۲ و ۳۰۳ کتاب، به حوادث سال ۱۹۹۱ پرداخته است که کشور ترکیه فقط به دنبال فشارهای مجامع بین المللی مجبور به بازگشایی مرزهایش به روی آوارگان کُرد عراقی شد. می نویسد، ایران «از آغاز مرزهایش را باز کرده بود» و به انصاف نوشته است که؛ «مقامات ایران و چهره های مذهبی جمهوری اسلامی ایران از آغاز اولین موج پناهندگان، حکم هایی را صادر کردند که از همۀ ایرانیان می خواست تا به عنوان یک وظیفۀ ملی، اخلاقی و دینی به کُردها کمک کنند»، در حالی که از مجموع ۲۰۰میلیون دلار کمک به آوارگان کُرد که تنها ۲۰میلیون دلار آن در اختیار ایرانیان قرار گرفته بود، این در حالی که تعداد پناهجویان کُرد در ایران بیش از آن هایی بود که در کشور ترکیه بودند و یا اعتراض ایران به البسه کهنه آمریکایی به آوارگان کُرد که آن را در شأن فرهنگ ایرانی- اسلامی نمی دانسته، بنوعی اعتراف غیر مستقیم نویسنده به رویه ی ثابت انقلابی و یا حمایت انقلاب اسلامی از هموطنان و قوم ایرانی کُرد است. جای تعجب این که، نویسنده بعد از گذشت سال ها از پیروزی و ثبات نظام انقلابی ایران، هنوز نتوانسته و یا نخواسته این رویه را در مصاف و خواست های تجزیه طلبانه و وابسته ی ضدانقلاب کُردی به تفسیر بنشیند!؟

خودمختاری؛

الف) در صفحۀ ۶۵ کتاب آورده است که؛ «کُردها به سقوط رژیم شاه به عنوان فرصتی بی نظیر و بی سابقه ای برای تقاضای خودمختاری بسیار بزرگ تر از آن چه در برابر مردمان جمهوری مهاباد قرار گرفت می نگریستند.» نویسندۀ محترم هیچ اشاره ای به این که چنین استدلالی به غیر از خواست ضدانقلاب کُردی مثل دموکرات و کومله باشد، نیاورده و مردمان کُرد را همان جریانات وابسته و بلعکس فرض کرده است و حتّا به خود زحمت ارائه ی نمونه ای از شعارهایی که مردمان کُرد که؛ بی دخالت احزاب وابسته در استقبال از انقلاب داشتند، نداده است. و شاید هم چنین نمونه ای وجود ندارد که به این سوگیری و تعهد خود به نام کُرد خلق مطلب کرده است. و در همین صفحه است که با اشاره به مفاد قانون اساسی جدید، از این که؛ «کُردها به عنوان جزء لاینفک جامعه اسلامی نگریسته شدند»، همانند ضدانقلاب و به کام دشمنان تمامیت ارضی ناراحت است. و به نام مردمان کُرد اعلام موضع کرده است که؛ «آن ها خواهان به رسمیت شناختن – هویت کُردی- به عنوان یک قوم مجزا در داخل ایران بودند»؟! نویسندۀ محترم نگفته است که در کدام برهۀ تاریخی هویت کُردی در ایران مثل آن چه که توسط عثمانی ها و بعد تُرک ها مورد انکار قرار گرفته، مورد هجمه بوده است که مردمان کُرد از فرصت بدست آمده به چنین نتیجه و خواستی رسیده بودند. مطلب متناقض آقای انتصار، این که خودمختاری در درخواست خودمختاری، کُردها را با ضدانقلاب یکی، عمومی و مطلق دانسته. لیکن، در صفحۀ ۶۶ موضوع را خواست «بعضی از کُردها» ذکر می کند.

ب) در صفحه ی ۶۶ کتاب، در خصوص قانون اساسی می نویسد؛ «این قانون اساسی به حقوق فردی و جمعی ایرانیان توجه کرده بود اما به بسیاری از تقاضاهای خودمختاری جدایی طلبانه ای که بعضی از کُردها به آن اُمید بسته بودند، کمترین اشاره ای نشد و طرح قانون اساسی بیشتر به خاطر اظهار رضایت بیشتر احزاب غیر مذهبی – شامل حزب دمکرات کردستان ایران نیز می شد – که نه امتیازات خاص و ویژه ای به روحانیون داد و نه خواستار یک سیستم سیاسی بود که در آن روحانیون تسلط داشته باشند، در عین تعجب و ناباوری،آیت ا… خمینی به شیوه ای غیر منتظره و آنی با کمترین اعمال اصلاحات، طرح پیش نویس قانون اساسی را تأیید و از مهندس بازرگان خواست که آن را به رفراندوم یا تصویب عمومی بگذارد.»

مطلب قابل تأمل از نویسنده ای چون آقای انتصار که با مسائل منطقه آشنایی دارد این که، اقدام امام(ره) را باور ندارد و از آن تعجب کرده، توجیهی غیر از این نمی توان داشت که ایشان تاکنون و با گذشت دهه ها از پیروزی و تثبیت انقلاب اسلامی، هنوز با عظمت انقلاب و هدفی که به خاطر آن مردمان ایران بپا خاستند آشنا نیست و پایه ی تفسیر و تحلیل ایشان نگاه رفورمیستی است. لیکن، نویسنده در مغایرت با سایر مطالب کتاب به درستی به آن اشاره کرده است، محدود کردن خواست خودمختاری به بعضی از کُردها، یعنی ضدانقلاب است و سایر موارد مثبتی که به آن پرداخته است، نشأت گرفته از ایده و طرح حکومت اسلامی که با عنوان «ولایت فقیه» توسط حضرت امام(ره) به دنبال پیاده سازی آن بوده، این که به خاطر رضای گروهی یا طیفی مذهبی یا غیر مذهبی بوده باشد، جای شبهه است. چون نظریه ولایت فقیه بر پایه ی اسلام ناب محمدی(ص) و در آن برتری از آنِ متقین است، نه حزب و گروه و جلب رضایت اینچنینی که نویسنده به آن اشاره کرده است. ولی، با فرض صحت نظر نویسنده نیز می توان از نکات کلیدی قانون اساسی دانسته می شد و مردمان ایران زمین به دنبال همین مطلب و سیاست بوده اند و اگر آقای انتصار و سران احزاب ضدانقلاب کُردی در اعتراض به قانون اساسی که، «حقوق اقلیّت کُرد را مانند دیگر اقوام به نحو یکسان» معترض هستند، مشکلی است که از ذهن شوونیستی و قوم پرستی امثال قاسملو نشأت گرفته است. ضمن این که، در صفحه ۳۱۷ کتاب، به آمار موجود قومیتی در جهان که به پنج هزار می رسد اشاره می کند و دلیل قانع کننده ای می آورد که اگر قرار است همه ی این اقوام دارای حاکمیت باشند، هرج و مرج بوجود خواهد آمد، حال چطور آقای نویسنده در هم آوایی با ضدانقلاب کُردی به قانون اساسی جمهوری اسلامی که به طور ویژه به یک قوم نپرداخته، معترض است؟!

در صفحه ۶۶ کتاب، به رفراندوم قانون اساسی معترض است که چرا فقط یک یا دو راه پیش پای مردم قرار داده است، «جمهوری اسلامی، آری یا نه؟» و به همین خاطر «حزب دمکرات کردستان ایران . . . رفراندوم را تحریم کردند». بنظر، جای تعجب و سئوال این که؛ نویسندۀ محترم به عمد و یا سهو، به تفاوت رفراندوم با انتخابات که صبغۀ جناحی در آن سنگین تر است، اشاره ای نکرده است که، در کجای دنیا دیده شده و یا در نتیجه ی کدامین مطالعات سیاسی – اجتماعی به نتیجه رسیده و یا تجربه کرده است که حکومتی قانون اساسی خود را به غیر رفراندوم به تصویب رسانیده است.

ج) تناقض در شعار و عمل ضدانقلاب را می توان از صفحه ی ۷۴ تا۸۰ کتاب بخوبی نشان داد؛ در صفحه ی ۷۴ آورده است که؛ «نخست وزیر[بازرگان] در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۷۹ یک هیئت حسن نیت را به ریاست و سرپرستی داریوش فروهر … به کردستان روانه ساخت … تقاضای رهبران کُرد مبنی بر ترسیم مجدد و دوبارۀ مرزهای کردستان – به ضرر استان های آذربایجان، ایلام، کرمانشاه – برای حکومت ایران و نیز برای ساکنین آن استان ها امری غیر قابل پذیرش بود.» و در صفحۀ ۷۶ کتاب به تلاش های آیت الله طالقانی پرداخته شده که بعنوان میانجی «وعدۀ ارائه ی خودمختاری محدود» می دهد. سئوال بزرگی که سران ضدانقلاب بایستی به آن پاسخ داشته باشند، در همین نکته است؟! که، نامه اوایل اوت ۱۹۷۹ سران ضدانقلاب به امام(ره) که حزب آرزوی جدایی واقعی از ایران در سر نمی پروراند و نمی خواهد جدا شود» که در صفحه ۷۷ کتاب آورده شده و شعاری که در قطعنامه پایانی کنگره چهار حزب در فوریه ۱۹۸۰ مبنی بر «حمایت از انقلاب و تمامیت ارضی» ایران، چه مفهومی می تواند داشته باشد. بدون شک آوردن چنین مطالب حقیقی از مواضع ضدانقلاب که بنام قوم کُرد، یکی از نکات برجستۀ کتابِ «سیاست کُردها در خاورمیانه» می تواند باشد.

بررسی موارد نشان می دهد که، وقتی سران ضدانقلاب در طول سال ۱۹۷۹ و منتهی به سال ۱۹۸۰ سیر صعودی پیروزی های خود را مشاهده و مطمئن به توفیق نظامی داشته اند، در پاسخ به پیشنهاد خودمختاری آیت الله طالقانی می گویند؛ «کُردها به صداقت جمهوری اسلامی شک و تردید دارند» که در صفحه ۷۶ کتاب منعکس شده است. لیکن، وقتی صحنۀ میدانی نبردهای نظامی، سیاسی و اجتماعی شکلی معکوس بخود می گیرد در نامه ای، شعاری و کنگره ای، از تمامیت ارضی و وفاداری حرف می زنند، از نویسنده و مترجم محترم انتظار می رفت با توجه به همین بخش از حقایقی که اذعان کرده اند، در ذیل تصویر صفحۀ ۳۸۲ کتاب به جای استفاده از جملۀ «کُرد کُشی کُردهای ایران» از جملۀ معقول و متناسبی استفاده می کردند. در ایران «کُرد کُشی» در آن مقطع صورت نگرفته، مردمان کُرد بنفع منافع صدام و حزب بعث و منافع منطقه ای صهیونیسم بین الملل به مذبح برده شده اند.

در تکمیل و اثبات همین ادعای منتقد کتاب می توان به مطالب صفحۀ ۸۵ کتاب استناد کرد که، نویسندۀ محترم ابتدا به اتحاد و جدایی رجوی و بنی صدر و چگونگی پیوستن قاسملو به شورای ملی مقاومت اشاره کرده است. لیکن، بیرون آمدن حزب و جدا شدن قاسملو از رجوی را باعث تضعیف دانسته است. اگر تحلیل وی سوگیرانه و سیاسی نباشد، به قطع و یقین در تفسیر داده ها به مانند سران حزب منحله دمکرات در گذشتۀ تاریخی مانده است و در مسیر تأمین آنچه هم اکنون در منطقه در دستور آمریکایی قرار دارد، است.

«آلت حاشیه ای»؛

«ابزار فرعی یا آلت حاشیه ی» عنوانی است که نویسنده محترم در صفحه ۲۵۸ کتاب، از استدلال های خود نتیجه گرفته است. این نتیجه گیری؛ تفسیر تصویر صفحۀ ۳۸۲ کتاب و استفاده از عنوان «کُرد کُشی کُردهای ایران»، قابلیت جمع شدن نخواهد داشت، تناقض بزرگی است که آقای انتصار بایستی به آن پاسخ گوید؟! مطلبی که می توان به انحای مختلف در بحث های کتاب به آن پرداخته شده، نویسنده محترم در صفحات ۷۷ و ۷۸ کتاب با اشاره به شکست و عقب نشینی پیش مرگه های احزاب کُردی و تدارک مجدد صدام در اوت و سپتامبر ۱۹۷۹ و اشاره به استفاده عراق از کُردها برای ایجاد و توسعۀ نا امنی در داخل ایران در صفحه ۲۵۶ کتاب، منصفانه در صفحه ۸۲ می نویسد؛ «در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰، رژیم عراق با حمله به ایران … که وفادارای تمام ایرانیان را برای دفاع از وطن … حزب دمکرات کردستان ایران با تقاضا کردن از نیروهای مهاجم عراق دریافت برای حمایت نظامی و لجستیکی، اشتباه بزرگی را مرتکب شد. اعلام دکتر قاسملو در حمایت از تمامیت ارضی ایران اکنون سخنی پوچ و توخالی شمرده می شد.» و در صفحات ۲۵۷ و ۲۵۸ کتاب، آورده است؛ «در ژانویه ۱۹۸۱ حکومت بعث، یک راه تدارکاتی را برای پیشمرگه های حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری دکتر قاسملو در نزدیکی شهرهای قصرشیرین و نودشه ایجاد کرد، اولین تلاش موثر عراق برای استفاده از کارت کُردها، انجام شد … حزب دمکرات کردستان ایران به یک ابزار فرعی یا آلت حاشیه ای عراق در جنگ ایران و عراق مبدل شد.»

بیان این گونه واقعیات تاریخی هرگونه استدلالی که بر مبنای شبیه سازی و استفاده از جملاتی چون «کُرد کُشی» توسط مدافعین ایران را با علامت سئوالی مواجه می سازد، مطلبی که مردمان کُرد با پی بردن به آن، صف خود را از ضدانقلاب و امثال قاسملو جدا کردند، چون صداقت را در شعار و عمل امام خمینی(ره) درک کردند. انتظار از نویسندۀ محترم می رفت که حداقل به این موارد که جزئی از تاریخ نزدیک ایرانیان است، توجه بیشتری می کرد و مثل بیان داستان شیخ نحری و قاسملو که بی مقدمه نتیجه گرفتند، برخورد نمی کرد. می نوشت که، علت بکار گرفته شدن حزب دمکرات از مسیر قصر شیرین و نودشه هیچ ارتباطی با منافع قوم کُرد نداشته است، فقط به مسلخ بردن مردمان کُردی که به قاسملو و حزب دمکرات اعتماد کرده بودند، جهت تضمین پیروزی های ارتش عراق بود.

نویسندۀ محترم، با این که نتوانسته از حقایقی چشم پوشی کند، در یک زاویه ای و تناقضی دیگر در صفحه ۳۲۵، با اشاره به ماده دوم کنوانسیون ۱۹۷۳ مجمع عمومی سازمان ملل و تفسیر بندهای مربوطه، آورده است؛ «بر اساس تحلیل موقعیت و وضعیت کُردها می توان استدلال کرد که سه عمل نخست مذکور، در گذشته، بارها نسبت به کُردهای عراق و ترکیه – و تا اندازه ای در ایران – به کار گرفته شده است.» نویسندۀ محترم که برای اثبات ادعای سوگیرانۀ خود علیه جمهوری اسلامی ایران و مدافعین آن به کنوانسیون سازمان ملل استناد جسته است، شایسته بود به این سئوال نیز پاسخ می داد که؛ ملت ایران و مدافعین انقلابی آن، در دفع تجاوز صدامی و «آلت حاشیه ای» آن طبق کدامین کنوانسیون مجامع بین المللی، عمل می کردند.؟! در هیچ قطعه ای از تاریخ ایران، نمی توان مستندی برای تطبیق با ادعای نویسنده پیدا کرد، و چون پیدا نکرده، نوشته است، «- و تا ندازه ای در ایران -» و در بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، انقلابیون با خون خود و تلاش های فراوان، به ظرافت، نگاهشان و برخوردشان در جداسازی ضدانقلاب از مردمان غیور کُرد بوده است. حوادث بعد از اتمام جنگ تحمیلی که در صفحات ۳۰۰ و ۳۰۲ کتاب نیز به آن ها اشاره شده، نشان می دهد که نظام اسلامی حاکم، اقوام ایرانی را ایرانی می داند و فرقی بین آن ها نگذاشته و نخواهد گذاشت.

قاسملو؛

نویسنده در صفحه ۶۵ کتاب می نویسد؛ «دکتر عبدالرحمن قاسملو … در دوران انقلاب به ایران بازگشت تا به سازمان اصلی و سیاسی کُردستان ایران رونقی تازه و دوباره ببخشد.» این که، نخبگان سیاسی و فکری ملتی در دوران انقلاب به کشور خود باز می گردند، تکلیفی است غیر قابل اعتراض و سئوال. ولی، این بازگشت تا چه اندازه در مسیر و اراده و خواست ملی قرار بگیرد، انتظار تحلیل از نویسنده می رفت؟ دکتر قاسملو و امثال وی با آمدنشان، با تکیه بر اعتماد قومی، قوم کُرد را در مسیر تأمین منافع مخالفین و قصابان نشان دار کُرد، برده است! این چه رونقی بوده که در اجرای خواست صدام متجاوز، محور قصرشیرین و نودشه را برای تعرض انتخاب می کند تا جناح چپ ارتش متجاوز بعثی را در اشغال خوزستان تأمین نماید؟! و بعد از شکست های نظامی و مشاهدۀ دست بالای نظامی ملت ایران و از دست دادن پایگاه مردمی، طرحی سیاسی ارائه می کند. آقای انتصار در صفحه ۸۰ و ۸۱ کتاب آورده است؛ «وی[قاسملو] در فوریه ۱۹۸۰ جهت ارائه یک برنامه و طرح جدید برای خودمختاری کردستان به ریاست جمهوری [بنی صدر] اقدام کرد … قاسملو موافقت کرد یک همه پرسی عمومی جهت تعیین منطقۀ خودمختاری کردستان انجام شود … قلمرو منطقه کُرد را به منطقۀ اساساً کوچکتری از آنچه قبلاً تقاضا شده بود کاهش داد. مسلماً بنی صدر نظر مساعد نسبت به تقاضای کُردها داشت اما وی نیز اصرار داشت تا زمانی که کُردها اسلحه های خود را روی زمین نگذارند … هیچ پیشرفتی عقلانی … به دست نمی آید. اما قاسملو معتقد بود که تا به اهداف خودمختاری مورد نظر دست نیابد، خلع سلاح نخواهد شد.»

قاسملو با چه استدلالی بر خواست خود پافشاری می کند که، ملتی و نظامی که در مقابل صدام با همۀ هم پیمانان ریز و درشت ایستاد و بعد از گذشت یک هفته از لشکر کشی مجبور به صلح خوانی شد و اتفاقات سیاسی و نظامی که در مدت کمی با رویکرد مذاکره و صلح و البته نیرنگ دست تسلیم در مقابل رزمندگان اسلامی – ایرانی، بالا بردند. می خواست به ضرب شمشیر، خواست خود را بر جمهوری اسلامی تحمیل کند؟! اگر نویسندۀ محترم، اقدامِ وقت قاسملو را نخواسته تحلیل کند، یا در دام عوام فریبی قاسملو قلم زده و یا در تحلیل مطلب مشکل پیدا کرده است.

نویسنده، در صفحه ۸۷ کتاب به فرجام قاسملو پرداخته است، بدون این که زحمت تفسیر جملات بکار گرفته را بنماید، تعمّدی در کار است؟! نوشته است؛ «در آپارتمانی در شهر وین در ۱۳ ژوئیه ۱۹۸۹ به قتل رسید … ملاقات بنا به درخواست حزب دمکرات کردستان ایران برگزار شد … حزب دمکرات کردستان ایران، سریعاً اعلامیه ای منتشر کرد و در آن جمهوری اسلامی ایران را به عنوان مقصر اصلی در قتل محکوم کرد.» اگر چنین است که، واقعیتی است غیر قابل انکار، نویسنده بایستی به فرهیختگان کُردی و نسل های بعدی پاسخ دهد که؛ نظامی که به درخواست مذاکره در بعد از غلبۀ بر بحران پاسخ داده، از صداقتی قابل اعتماد برخوردار بوده است، و حزبی که مذاکره را ترتیب داده و رئیس خود و مذاکره کننده اش به دست ترور سپرده شده و در اسرع وقت توانسته مقصر را معرفی کند، دیگر نمی تواند عنوان حزب را یدک بکشد؟! «آلت حاشیه»ایِ سرویس های جاسوسی بوده که، سرمایه های اجتماعی و سیاسی را با تاریخ مصرفشان می سنجند و حکم می دهند. به عبارتی قاسملو، وظیفه اش ادامه راه گذشته در نقش آلت دست بوده و چون به استدلال رسیده تا مسئله ای را به شیوه ای دیگر با دشمن اصلی نظام سلطه به مذاکره بنشیند، زمان حذفش رقم زده شده و خود نمی دانسته است. و حال بایستی با مرگش خدمتی دیگر به خط سلطه می کرد. اگر مطلب درستی است و آقای انتصار از پرداختن به آن خودداری کرده، پاسخگوست. و اگر غیر این باشد، می توانست بنویسد تا آفرینندگان میکونوس نتوانند نقش آفرینی کنند.

فرجام سخن؛

زندگی اجتماعی و سیاسی هر انسانی و بخصوص هر بازیگر سیاسی که خود را به رهبری عده ای می رساند و جزئی از سرمایۀ مردمان منتسب به خود را یدک می کشد، بدون در نظر گرفتن عملکرد وی، معادلات اجتماعی و سیاسی منطقۀ بازی و معادلات مربوط به بازی قدرتی، مفهومی مسخره گونه دارد. عدم توجه به مسئله، به مانند بررسی قطعه ای از پازلی است که از طرح کلی آن بی خبریم. به همین خاطر است که تحلیل گر سیاسی در تاریخ اجتماعی و سیاسی نمی تواند شعور مخاطبین کتابِ خود را با خط کش طرفدارانه اندازه گیری کند، برای اثبات مطلبی، سابقۀ آن را قیچی نماید و یا واقعیتی را بدون تحلیل و فقط برای خوشایند تعدادی ابتر واگذارد. به نظر و با توجه به آنچه که آورده شده، و به قلم آقای نادر انتصار صورت گرفته و شائبۀ صحّه گذاری بر خیانت قاسملو و امثال آن مشاهده می شود. علت اصلی این شائبه؛ شخصیت آگاه و علمی نویسندۀ کتاب است. از آقای انتصار تحلیلی فراتر از موضوع انتظار می رفت، در نقد حاضر که سعی شده به اختصار صورت گیرد، بر پایۀ کتاب «آسیب شناسی در جُنبش کُردی» که در فاصلۀ کوتاهی با اثر نویسنده(سیاست کُردها در خاورمیانه) چاپ و منتشر شده، مورد نقد قرار گرفته است. مخاطبین می توانند هر دو اثر را که بنظر مکمل همدیگرند، مطالعه، مقایسه و مورد داوری قرار دهند.

ذوالفقار صادقی

۱۳ آبانماه سال ۱۳۹۲ه.ش

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *