فلسفه زندگی – ۳

بسم الله الرحمن الرحیم

فلسفه زندگی ۳

مبدأ تحوّل؛

اسمش «علی» بود و همسفر چندساعته من در بیست و یکم اردیبهشت سال ۱۳۹۴ه.ش، از تولیدکنندگان موفق مُبل در شهر «خوی» و هم صادر کنندۀ محصولش به اقصی نقاط ایران، صحبت ما گرم گرفت و این جوان موفقِ کُرد که از ساکنین شهرستان «سلماس» بود، از رمز موفقیتش می گفت که، چگونه از علاف و بیکار و قاچاقچی شکر تبدیل به تولید کننده موفق شده است!؟

گونی های شکرِ وارداتی را شبانه به کشور ترکیه قاچاقی صادر می کردیم! این که شکرها چگونه به دست ما می رسید کاری نداشتیم، مهم پولی بود که شبانه در اختیارمان گذاشته می شد و روزها بود که با جیب های پُر وارد بازار می شدیم، هرآنچه دلِ مان می خواست می خریدیم و هر کاری که دلِ مان می خواست می کردیم. روزگار خوبی بود، تا این که نیروهای نظامی مرزها را بستند و جلو قاچاق را گرفتند. و من متوجه شدم که هم سن و سال های من که شغل دیگری با درآمد کم انتخاب کرده و یا دنبال تحصیل و مورد تمسخر من بودند، حال آن ها بودند که به دیده تحقیر نگاهم می کردند! من باخته بودم و در این حسرت که قاچاق چه بلایی به سَرم آورده است، ناراحت بودم. از آه کشیدن و افسوس خوردن چراغی روشن نمی شد، به فکر جبران مافات افتادم!؟

حال و روز من به مَثَلی می ماند که، آورده اند؛ روزی پسری با خود فکر کرد که با درس خواندن و باسواد شدن، جهان را آنطوری که می خواهد بسازد، مدتی که از تحصیل گذشت و فهمش تکمیل شد، متوجه شد که ادعای غیرممکنی کرده؟ ولی خواهد توانست کشور خود را آباد کند! ولی وقتی بر فهمش افزوده شد، دید که بازهم ادعای بزرگی کرده و از آن هم عدول کرد. گفت که حتماً شهر خودم را که می توانم آباد کنم و … هر اندازه که بر فهمش افزوده می شد به همان اندازه از بزرگی ادعایش کم می شد، در نهایت متوجه شد که نخواهد توانست چیزی را تغییر دهد. تا جایی که از آباد کردن محل زندگی خود نیز ناتوان است؟ وقتی تحصیلاتش پایان یافت و فهمش تکمیل، منبع تحول و آباد کردن را نیز یافت، بدون این که ادعایی کند، فهمیده بود که اگر قرار است دنیا را متحول کند و یا خانه اش، کشورش و حتی جهان را آباد کند، ابتدا بایستی خود را متحول کند و توانست آدم موفقی باشد.

من نیز وقتی که از راه قاچاق جیب های پر پولی داشتم، آرزوهای بلند و ادعاهای عجیب- غریبی، داشتم. و فکر می کردم دنیایم را با پول آباد خواهم ساخت، وقتی راه قاچاق بسته شد و پول از جیب هایم ته کشید، بلند پروازی هایم نیز به واقع بینی تغییر یافت و متوجه شدم که مرکز تحول خودم هستم که بایستی تغییر یابم! و این بود که به تولید مُبل روی آوردم. نه تنها به لحاظ مالی مشکلی ندارم، تعداد ۳۶نفر در کارگاه من کار می کنند و روزی می بَرَند و بالاتر از آن فهمیدم که «باد آورده را باد می برد» و ارزش کارم را می دانم، می دانم که پولی که بدون زحمت به دست آید، بدون زحمت نیز می رود. حسرت روزهای گذشته و عُمر تلف شده ام را می خورم که از تحصیل بازماندم که، می توانست کمک کارم در بهتر فهمیدنم باشد.

* این بود بخشی از آنچه دوست چندساعتۀ من تعریف کرد، بدون این که بداند، از فلسفه زندگی و از اساسی ترین نکته تحول در زندگی انسان ها حرف می زد! از استعدادهای انسانی که خداوند متعال در وجود بندگانش گذاشته است و از مهمترینشان، یعنی از عقل و از مرکز تحول و از شناخت خود که مقدمه شناخت حق است! و من بودم که در ذهن خود مرور می کردم کلام الهی در قرآن راکه فرمود؛«لیس للانسان الا ما سعی» و کلام مولای مان علی(ع) که فرمود؛ «مَا استَودَعَ اللهُ امرَأً الّا استَنقَذَهُ بِهِ یَوماً مَا»(حکمت۴۰۷)، یعنی؛ خداوند عقل را به انسانی نداد جز آن که روزی او را با کمک عقل نجات بخشید.

۱۲/۳/۱۳۹۴- ذوالفقار صادقی

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *