بسم الله الرحمن الرحیم
نُخبگان و جنگ نرم ؟
تردیدی وجود ندارد که بخش اعظمی از بنیۀ فرهنگی ، عمقِ تاریخی و افتخارات ملّی ؛ حاصل تلاشِ نخبگانِ اسلامی – ایرانی و حتّا به تاریخی قبل از آن برمی گردد . بدون شک در شناخت شخصیّت فردی و جمعی هر ایرانی ، پیشینه ای از عظمتی موجود است که به علت مستتر بودن ، نیاز به بازخوانی و بازشناسی دارد ؟ سند زنده و قابل اثباتِ آن پیروزی انقلاب اسلامی در جزیرۀ ثبات غربی است که به اذعات اندیشمندان ، در عصری صورت گرفت که فصل انقلاب ها به پایان رسیده بود و به همین خاطر از فرط عظمت و عمقی که این انقلاب داشت ، در جلو چشم غربی ها بسان خورشید درخشید و به پیروزی رسید . شکی نیست ، تدبیری که برای تحقق این انقلاب صورت گرفت ؛ از سوی نخبگان این کشور و به فرماندهی سرور نخبگان – حضرت امام(ره) – بوده است که توانست تودۀ عظیم و با ایمان ایرانی را سازماندهی و بر خصم پیروزشان گرداند .
نخبگان ، بعنوان سرمایه های بی بدیل و بی جایگزین اجتماعی در هر ملّت و کشوری یک وظیفه ذاتی و ماهیّتی دارند و یک مأموریت ؛ وظیفه ذاتی هر نخبه ای را می توان در بهره گیری شخص برای بهتر و آگاهانه و انسانی زیستن خود و خانواده اش دانست . تا جایی که در محیط زندگی خود به مُدلی برای اطرافیان ، دوستان ، آشنایان و اهالی منطقه باشد ، بدون توجه به آثار مثبت و منفی آن . احیاناً ، نخبه ای از هوش و ذکاوت خود در مسیر تجارت ، بنگاه داری و از یافته هایش ابزاری برای کسب نامشروع و یا ارتقاء شغلی و آلودگی فکری اطرافیانش قرار دهد . و یا مثل پزشکی با دقّت در طبابتش موجبات نجات زندگی مراجعینش باشد .
نخبگان ، برخواسته از اجتماعی که خود متشکّل از فرهنگ ، تمدّن و تاریخ مشخص است . علاوه از وظیفۀ ذاتی که دارد و وی را به طور طبیعی محل رجوع و مُدلِ زندگی برای عامّه درآورده ، خلیفه ای ایست از جانب خدا و رهبری است محلّی و باید در قبال مردمانی که در بین شان زندگی می کند احساس مسؤلیّت کند،
«راهبر گه حق بود گاهی غلط گه گزیده باشد و گاهی سقط»(مثنوی ،دفتراوّل)
درست در توجه به همین نکته است که نخبگان یک جامعه را به گرایش های مختلف تقسیم و بصیرت را معنی می کند ، اینجاست که دانستنی های نخبه از رفتارش قابل تشخیص است ؟ اگر نخبه ای بی بصیر و بی شاخص و یا با شاخص های انحرافی و صرفاً مادی باشد ، نه تنها دانستن او که از علم او نشأت می گیرد مفید فایده بر جامعه اش نخواهد بود . بلکه ، موجبات ناراحتی و خسران خودش نیز می شود ،
«علم های اهل دل حمّالشان علم های اهل تن احمالشان»
«علم چون بر دل زند یاری شود علم چون بر تن زند باری شود »
«گفت ایزد یحمل اسفاره بار باشد علم کآن نبود زهو »
«علم کآن نبود زهو بیواسطه آن نپاید همچو رنگ ماشطه»
«لیک چون این بار را نیکو کشی بارگیرند و بخشندت خوشی»
«هین بکش بهر خدا این بار علم تا ببینی در درون انبار علم»(همان)
آری ، علم توانایی و توانمندی و سلطان است که در دست نخبه و بر آن سوار است و اگر با بصیرت و وصل بر منبع فیض الهی نباشد ، باری است سنگین و وبالی است ابدی بر دوش نخبگان ، در این تفسیر و تحلیل است که علم برای توجیه نظراتِ غیر علمی ، بکار گرفته می شود . برای سلطه بر ملّت ها و یا برای ایجاد تفرقه و برادرکشی توجیه ایدئولوژیکی و شوونیستی درست می کند ، و جای مدافع با متجاوز عوض می شود . عملیات انتحاری برای کشتن مسلمان فرضی دینی تعریف می شود و انگیزه ای برای نخبه برای بکار گرفتن استعدادهایش در ابداعات و اختراعات متنوّع انسان کُشی . ولی ، اگر نخبه ای توانست علم و قدرت خود را متصل به علم و قدرت حقیقی که همان علم الهی است . نخبه ای است که اهلیت هدایت جامعۀ خویش را خواهد داشت ، علم در پیوند با دین هر نخبه ای را حکیم می کند و در غیر این صورت تیغی است در دست زنگی . ولی سؤال اینجاست که چگونه می شود علم را متصل به علم الهی کرد ؟ انباشتن صِرف بر دانستن ، راهی است مطمئن ؟ و بصیرت افزا ؟
«هر که او بی مرشدی در راه شد او زغولان گُمره و در چاه شد »
«گر نباشد سایۀ پیر ای فضول بس ترا سرگشته دارد بانک غول»(همان)
اگر تحصیل علم و راهبری جامعه و تأثیرگذاری نخبگان ، بی راهنمایی مرشدی و «خضر»ی باشد ، نه تنها حکمتی و بصیرتی ندارد و نمی افزاید ؛ همچون غولی بر تن می زند و سرگشته می کند و همچون غولی ترسناک موجبات انحرافات اجتماع بشری می شود .
وظیفۀ یک نخبه و یا جمع نخبگان ؛ همچون سقراط حکیم است که خرمگس وار (d FLay GO) برای هدایت و اصلاح جامعه سر از پا نمی شناسد ، و اگر به خرمگسی تشبیه شد ، نمی شکند و جان خود را در این مسیر با افتخار از دست می هد ، و این مهم جز از ذات و جان پاک و اندیشۀ تابناک نخبگان برنمی آید .
«انسان در حال پیشرفت بر دوش شرافت خود سنگینی باری را که با هر دم بر وزن آن افزوده می شود احساس می نماید . مقام عالی تر ، مسئولیت های سنگین تری در برابر انسان می گذارد . در این حال انسان در هر نقطه به چهار راهی می رسد که در مدخل آن اشاره ای که نشان دهندۀ وجدان است دیده می شود . در کدام راه باید قدم گذاشت ؟ آیا برگشت ، متوقّف ماند ؟ یا پیش رفت ؟ چه باید کرد ؟ وظیفه چه چهار راه مهیبی دارد ! مسئولیت محتوی دالان های پرپیچ و خمی است (هوگو ،ترجمه:محیی۱۳۸۶). در همین نظرگاه است که نخبه بودن در جامعه انسانی و در زندگی بشری مفهوم خود را پیدا می کند ، و در همین منظر است که خدای متعال می فرماید : «اِنَّ الله لایضیع اجرالمحسنین – خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند» ، همان گونه که از گناه گناهکاران و از جنایت جانی در جوامع انسان ها در آن می زیند ، نمی گذرد . ولی ، مطلب اساسی اینجاست که نخبگان و یا فرد نخبه با توجّه به کدام متن و کدام شاخص که از آن یاد شد ، در طی مسیر به بیراهه نخواهد افتاد و در برهوت حیرانی به تذبذب دچار و مسخ نباشد و یا آلت دست قدرت ها ، ایدئولوژی ها و ایسم های رنگارنگ نخواهد شد ؟
متون مقدّسی چون ؛ تورات و انجیلِ تحریف شده و در حدی که نظریات فوکویاما ، هانتینگتون ، هابرماس ، کارلایل ، نرون ، چنگیز ، بوش و اوباما و … از آن با اهمیّت تر شده و اگر منابع قدرتمندان ایجاب و اجازه دهد ، صدها نسخۀ دیگری مثل ده فرمان بر تورات و مکاشفات یوحنّا بر انجیل نوشته و یا دهها بر ایسم های کنونی افزوده می شود ، خواهد توانست متنی و یا شاخصی برای هدایت نخبگان در مغاک اندیشه باشد ؟ و یا متنی مقدّس که دست تحریف بشری از دست بردن بر شکل و محتوای قدرتمند آن عاجز مانده ، حافظ و نگهبانی چون «حیّ لایموت» و عزیز و قادر و ازل و ابد ، دارد . و شاخص هایی که چون نور روشنی می دهند ؟ زنده بودن و مؤثر بر حال امروز و فردای انسان ها ، این متن و این شاخص ها همان بس که مورد غضب دشمن قرار می گیرد و در عصر علم و اطلاعات و دانایی ؟ در جلو چشم همگان به آتش کشیده می شود . نگاهی به آمار گرایش به این متن مقدس و گروندگان به شاخص های همیشه درخشانِ آن (ائمۀ اطهار(ع)) نشان از عظمت آن و در نتیجه بر سنگینی وظیفه ومأموریت نخبه و نخبگان می رساند که ادعای سربازی و خدمت و زنده بودن تحت لوای اسلام و تشیّع را دارند و در ایرانی که در آن ندای نُدبه بر غیبت و غربت مولایشان در هر صبحِ جمعه به آسمان بلند می شود . سنگینی رسالتِ نخبگان در جامعۀ ما اجری و مجازاتی مضاعف در بعد مثبت و منفی آن در نزد آفریننده حکیم دارد ؟ اگر مثبت باشد قدمی است در مبارزه با ظلم و استبداد و استضعاف و سربلندی ملّت و کشورِ امام عصر(عج) و اگر منفی باشد ، خیانتی است مضاعف ؟ بنظر می رسد در کشور و جامعۀ ولایی ایران نخبه و یا نخبگانی به معنی بی طرف و خنثی بودن ، مفهومی عوامانه داشته باشد . وظیفه نخبگان تبیین اصول و اصلاح امور تا رسیدن به جامعه ای است پیشرفته و الگویی برای جهانیان در ابعاد مختلف ، در این مفهوم است که نخبگان علاوه از علم و معرفتی که دارند ، نیرویی حقیقی از منبع فیضی لایتناهی هدایت گر و یاریگرشان خواهد بود.
«درخت و آتشی دیدم خطاب آمد که جانانم مرا می خواند آن آتش مگر موسی عمرانم»
بیاد داشته باشیم که داشتن معرفت از خویش و در شناخت از دشمن برای غلبه بر تهدیدات روانی دشمن و برای تعالی جامعه اسلامی – ایرانی کفایت نمی کند و نخواهد کرد ؟! چارۀ کار ، داشتنِ دانش و معرفتِ توأم با کوشش و حرکت است ، تا شاخ دشمن و بدخواه در جنگ نرم شکسته شود .
والسلام
۵/۸/۱۳۸۹ – ذوالفقار صادقی