نهضت ملی ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

 

یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک

یقرؤن کتابهم و لا یظلمون فتیلا . ( اسراء ۷۱ )         

 

مقدمه :

             بررسی موضوعی به مهمی نهضت ملی ایران را قطعاً نمی توان در یک یا دو بحث جابجا کرد و یا نتیجه مشخصی از آن اخذ نمود و به همین جهت اعتراف می کنم علی رغم تلاش در جهت غنای بیشتر مطلب بازهم نواقص زیادی که خود سئوالات و احیاناً ابهامات جدیدی طرح خواهد کرد ، دارد . ولی انگیزه و بهانه ای که باعث شد این مجموعه تنظیم شود مطالب آقای دکتر احمد سیف بود که در اولین شماره سال ۱۳۷۸ مجله اطلاعات سیاسی – اقتصادی بچاپ رسیده بود است و چیزی که باعث شد تا با اشتیاق بر تحریر مجموعه اقدام نمایم چیزی نبود جز تقارن سالگرد پیروزی قیام سی ام تیر ۱۳۳۱ و شکست آن در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و مهمتر از آن  سخنان تکان دهنده مقام معظم رهبری به تاریخ هشتم مرداد در خطبه های نماز جمعه تهران در خصوص وقایع اخیر کوی دانشگاه و اغتشاشات بعد از آن بود .

     علی ایحال آنچه در توان ذهن و قلم حقیر بود همین است که ذیلاً مد نظرتان قرار خواهد گرفت ، امید که مورد قبول و رضای حق تعالی  قرار گرفته باشد .


اوضاع بین ملتها :

         وقوع جنگ دوم جهانی که هم زمان بود با خیزش احساسات ناسیونالیستی در بین ملل جهان و تقارن داشت با ظهور قدرت جدیدی بنام آمریکا ، و این سه عامل : یعنی جنگ ،‌ تفکر ناسیونالیسم و ظهور قدرت جدید ، هر سه موجبات افول و غروب خورشید امپراطوری بریتانیای کبیر را فراهم آورد ، جنگ بین الملل دوم که بر منابع قدرت بریتانیا ضربه سهمگینی فرود آورده بود ، دیگر توان حفظ و استیلا بر مستعمرات خود را از دست داده بود و این فرصتی بود استثنایی به سیاستمداران آمریکا تا به سیاست استعماری خود بپردازند و این شروع منازعات سیاسی بین دو قدرت پیر و جوان بود ، آمریکاییها در پی گیری همین سیاست متوجه خیزشهای ناسیونالیستی و ملی در مستعمرات تحت سلطه انگلیس شدند و بشدت از آن حمایت کردند که نمونه های بارز آن را می توان به حمایت از ناصر در مصر و مصدق در ایران دانست ، آمریکاییها که برای آنروز کشورهای جهان سوم یک قدرت تازه نفس ، طرفدار آزادی و استقلال و خیرخواه جلوه گر شده بودند مورد استقبال قرار گرفتند و چیزی که برای سیاستمداران ملی کشورها مشخص بود همان ظاهر قضیه یعنی رقابت دو قدرت و این سیاستمداران می بایست از این رقابت و دشمنی ( جنگ زرگری ) نهایت استفاده را می کردند و همینطور نیز شد ولی نیمه پنهان مسئله که بر رهبران ملی مستعمرات و مبارزان ناسیونال پوشیده بود چیزی جز رفتن استعمار کهنه با مقاومت و آمدن استعمار نو و ناشناخته با نیرنگ .

     علی ایحال رهبران نهضت ملی در ایران با درک شرایط و با استفاده از فرصت بدست آمده و با پشتیبانی مردمی که از سلطه استعمار به تنگ آمده بودند ، توانستند با قیام خود در تیر ماه سال ۱۳۳۱ ه.ش استعمار پیر را از ایران برانند ، راندن بریتانیا از ایران و خلع ید انگلیس از صنعت نفت که نمود بارز استیلای استعمار بود مستلزم هوشیاری ، درایت و آشنایی به سیاستهای استعماری و بازیهای پشت پرده داشت که متاسفانه و در نتیجه همین غفلت نه تنها استعمار نو یعنی ایالات متحده آمریکا جای سلف خود را گرفت بلکه با هماهنگی موجبات شکست نهضت ملی را فراهم آورد و دوباره در شکل نو کارتلهای نفتی  بر تاسیسات نفتی ایران حاکم شدند ، بلکه این ناآشنایی از سوی رهبران ؟! خود موجبات شکست نهضت را فراهم و بقول آقای دکتر مجتهدزاده : ” بخشی از ملت ایران را رودرروی بخش دیگری از ملت قرار داد و کینه ای به درازای تاریخ قرن بیستم میان این دو بخش شد.”[۱]

     هنوز که نزدیک به پنجاه سال از شکست نهضت ملی ایران و بیست سال از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی بر استعمار نو گذشته ، مشاهده می شود قلمها ، فکرها و بیانها بجای حرکت و نوشتن و بیان حقایق با نگرش جناحی و با پوشاندن حقایق و نوشتن احساسی و پوچ نه تنها لایه ضخیم دیگر بر روی اصل ماجرا می کشند بلکه با پیچیده و نامفهوم جلوه دادن آن ذهنیات و تفکرات نسل جوان این ملت را پریشان و منحرف می نمایند و بنظر می رسد ” کینه ” مورد اشاره آقای مجتهدزاده در قرن آتی نیز ادامه خواهد یافت . 

 

شکل گیری خطوط مبارزه :

   

 با نقراض سلسله شاهان ساسانی که به طبع آن شیرازه حکومت مرکزی نیز از هم فرو پاشید و بتدریج حکام محلی هر کدام در منطقه ای قدرتی محسوب می شدند و می توان گفت اداره کشور بشکل ملوک الطوایفی ، که حاصا استیلای امویان و …. بنام اسلام بر سرزمین ایران بود ، مبارزه شکل جدیدی بخود گرفت ، اسلام که خود دین عدالت ، جهاد و مبارزه با ناپاکی ها و ظلمها بود موتور محرکه مبارزات ایرانیان علیه حکام نالایق اموی و … که بنام اسلام بر ایران زمین چیرگی پیدا کرده بودند را داشت ، و به جرات می توان گفت دین اسلام نقش تعیین کننده و فصل الخطاب مبارزان در عرصه های مختلف داخلی و خارجی بود که پرداختن به آن مقال دیگری نیاز دارد .

مبارزات علیه دین تحریف شده عیسی مسیح (ع) و انزوای کلیسا و به دنبال آن ظهور رنسانس و پیشرفت صنعتی مغرب زمین و نهایتاً ظهور بریتانیای کبیر و استیلای آن بر سایر سرزمینهای عقب مانده مشرق زمین بخصوص ایران ، که خود عامل دیگر بر عقب نگه داشتن ایران از پیشرفت و توسعه صنعتی شد ، در همین زمان بود که ارتباط ایرانیان با مغرب زمین شروع شد ، بسیاری از افرادی که به مغرب زمین مسافرت می کردند و با زرق و برق و توسعه صنعتی آن سامان آشنا می شدند و یا تحقیق علمی جهت علل پیشرفت آن سامان داشتند و یا جهت کسب علم راهی غرب می شدند به هنگام مراجعت به وطن روشنفکرانی با طرز تفکر جدید نشات گرفته و متاثر از مکتب سکولاریزم ارائه می کردند ، آنان ” بر این باور بودند که حداقل یکی از رمز و رازهای ترقی و پیشرفت اروپائیان در کنار گذاردن مذهب از صحنه سیاسی جامعه و تقلیل آن به امری فردی و خصوصی می باشد . آنان نهاد مذهب و روحانیون را عامل اصلی عقب ماندگی ایران می دانستند ، سکیولارها ، با مذهب اسلام عناد خاصی نداشتند . آنان بطور کلی خواهان رخت بربستن شریعت از پهنه سیاسی و اجتماعی جامعه بودند صرفنظر از آنکه مذهب رایج در ایران ( یا هر جامعه دیگر ) چه بود . “[۲]

     در همین زمان بود که تفکر دیگری در میان روشنفکران و قشر تحصیل کرده ایرانی نشات گرفته ار تفکرات مارکسیستی رسوخ یافته و با شعار مبارزه با استعمار و با ادعای توسعه ایران طرفداران بسیاری را جذب و همراه داشت ، شعار ، ادعا و استدلال این گروه در خصوص علل عدم توسعه و موانع آن سرکوب دین و دین زدایی بود ، این طیف با شعار ” دین افیون توده هاست ” عملاً و در تئوری دین را عامل عقب ماندگی و موجبات جمود و واپسگرایی اجتماعی ، سیاسی و صنعتی و … معرفی می کردند و به مبارزه با دین و روحانیت پرداختند و طرفداران و پرچمداران این تفکر در ایران را عناصر چپ تحت لوای حزب توده وابسته به مسکو با تفکرات مارکسیستی تشکیل می دادند و طیف اول یعنی روشنفکران فرنگ دیده و غرب زده که در زیر پرچم ملی گرایی گرد آمده بودند ، هر دو طیف ” دو تیغه یک قیچی ” دو امپریالیست شرق و غرب را تشکیل می دادند و وقتی به سوی هم در ظاهر حرکت می کردند تنها ضربه ای که داشتند بر دین می زدند و می توان گفت کنار گذاردن شریعت اسلام از صحنه زندگی سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی هدف هر دو گروه را تشکیل می داد ولی با دو شیوه متفاوت ، ولی تفکری که قرنهای متمادی علم مبارزه علیه بی آلایشیهای داخلی و خارجی می چرخاند و ریشه در دل توده های مردم داشت همان اسلام بود ، منادیان این مکتب بنا به ماهیتی که داشتند هم استدلالهای چپی و توده ای وابسته به مسکو و هم ناراست بودن غرب زدگان و ملی گراها را با ترسیم ” صراط مستقیم ” و ارائه برنامه های رهایی بخش اسلام نقش برآب کرده و پرچمدار تفکر ” اسلام ناب محمدی(ص) ” و میداندار مبارزه در این مرز و بوم بوده و هستند .

     بررسی سوابق و شیوه تفکر و مبارزه طیف چپ را می توان در سوابق افرادی چون طبری ، کیانوری و غیره و طیف ملی گراهای غرب زده را در شناخت افرادی چون طالبوف ، آخوندزاده ، آقاخان کرمانی ، جلال الدین میرزا و بعدها در علی دشتی و احمد کسروی و … و طیف اصیل پیرو اسلام ناب را می توان در خط فکری ومبارزاتی آیت ا… نائینی ، میرزای شیرازی ، سیدجمال الدین اسدآبادی ، آیت ا… کاشانی و نهایتاً امام خمینی(ره) که رویداد تاریخی بهمن ۱۳۵۷ نشانگر اصیل بودن این خط بود جستجو کرد .

بازیگران صحنه ایران :

 

     استیلای بلند مدت استعمار بریتانیای کبیر در ایران و رقابتهای طولانی مدت آن کشور با اتحاد جماهیر شوروی بر سر تسلط بر ایران زمین و در پی گیری این سیاستها بود که بریتانیا نفوذ خود را با تسلط بردستگاه حکومتی و حمایت از دیکتاتوری پهلوی توسعه و استحکام می بخشید که با وقوع جنگ دوم جهانی و ضرباتی که از این طریق بر پیکره این امپراطوری وارد ساخته بود توان دفاع از رژیم پهلوی را از دست داده بود و در این هنگامه بود که نیروی جدیدی بنام آمریکا در پی گیری در پی گیری سیاستهای استعماری انگلستان با شیوه نوینی وارد صحنه شد و به بهانه دفاع از استقلال ایران به ظاهر رو در روی بریتانیا قرار گرفت ، همانطوری که در بخش قبلی این مبحث ذکر شد مبارزین داخل ایران در سه طیف مارکسیستی ، ملی واسلامی در مقابل استعمار انگلستان و در جهت کوتاه کردن دست استعمار از نفت ایران بر مبارزه خود با درک شرایط جدید جهانی افزودند ، جهت روشنتر شدن مطلب گذری کوتاه بر چگونگی بازی طرفهای درگیر داشته باشیم :

۱-  بریتانیا : استعمار پیر و فرسوده از جنگ که دربار پهلوی را در دست داشت و با اشاره ای سیاستهای خود را بر وفق مراد در ایران می چرخاند ، اینبار با خیزش جدیدی از نیروهای ملی و اسلامی روبرو بود و درکنار آن می بایست مواظب رژیم دیکتاتوری پهلوی نیز باشد که با وجود و استمرار حاکمیت آن می توانست نفوذ خود را در ایران تحکیم بخشد که این مهم مورد طمع همسایه شمالی ایران نیزبود و در صدد نفوذ و حاکمیت رژیمی دلخواه که بانی و مجری سیاستهای شوروی باشد را می خواست و این مشکلی بود که بریتانیای فرسوده به تنهایی نمی توانست در حل آن پیروز میدان باشد. و این بود که در حفظ آن با استعمار نو یعنی آمریکا همکاری کرد .

۲-  آمریکا : چهره ناشناخته برای ملل جهان و مبارزین ایران که با قیافه و شعارهای حق به جانب ولی با شگردهای جدید استعماری در یک چالش بزرگ جهانی توام با نوعی توافق استراتژیک با استعمار پیر ، استعمار جدیدی بود که قصد تسخیر جهان را در سر می پروراند وارد در صحنه سیاسی ایران شد ، آمریکائیها زمینه را مساعد می دیدند در مبارزه برای رهایی نفت نفت ایران از دست انگلیس همگام با نیروهای ملی از یک طرف و از سوی دیگر در حفظ سلطنت پهلوی جهت پیاده کردن سیاستهای بعدی با انگلیسیها همسو و جهت دیگر چالش آنها محدود نفوذ شوروی در ایران بود که با بریتانیا ونیروهای ملی همکاری کردند و در راستای همین سیاستها بود که حزب توده مجال بیشتری جهت عرض اندام پیدا نمی کردند و ضربات سختی خورد .

۳-  شوروی : همسایه شمالی ایران که تجاوزات ارضی ، جداکردن قسمتهایی از خاک کشور ، تحمیل قراردادهای آنچنانی و مداخلات نامیمون وتحقیرهای متعدد آن نسبت به ملت ایران چهره منفی از خود نشان داده بود و همین باعث ایجاد تصویر منفی در دل ایرانیان داشت ، همین امر باعث  شذه بود که ایرانیان در صداقت سیاستهای روسها تردید نمایند .

اتحاد شوروی با در اختیار داشتن حزب توده سیاستهای خود را در ایران پی گیری می کرد ولی در اجرای منویات خود باچهار سد نفوذ محکم روبرو بود که عبارت بودند از : اول – افکار عمومی که دل خوشی از سابقه منفی آن کشور نداشتند ، دوم – رژیم سلطنتی مورد حمایت بریتانیا و آمریکا ، سوم – نیروهای ملی واسلامی ، چهارم – اقدامات مشترک آمریکا وبریتانیا که در سطح جهانی با شوروی در چالشی سخت بودند که ایران نیز یکی از صحنه های اصلی بازی در این گیر و دار بحساب می آمده ، با این همه اتحاد شوروی در جهت پیشبرد سیاستهای خود از مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران و رهبران آن حمایت می کرد .

۴-  حزب توده : این حزب که یکی از سازمان یافته ترین تشکلهای جامعه سیاسی ایران به حساب می آمد و در پی گیری سیاستهای خود از انسجام بیشتری برخوردار بود ، ولی با تفکرات مارکسیستی و الهام گرفته ازاتحاد شوروی بیش از آنچه در فکر مبارزه با استعمار انگلیس و کوتاه کردن دست وی از نفت ایران باشد به فکر اجرای سیاستهای شوروی بود ، این حزب در مبارزه جهت کوتاه کردن دست بریتانیا از نفت ایران نیروهای ملی و اسلامی را مورد تایید قرار داده و مبارزه می کرد ولی در هر شکلش هم از سوی دربار و همپیمانانش ( آمریکا و انگلیس ) و هم از سوی مبارزین ملی و اسلامی بدلیل وابستگیش مورد سوء ظن قرار گرفته بود و به همین خاطر نتوانست نقش خود را ایفا نماید و در صحنه سیاسی ایران منزوی و ضربات سختی را متحمل گردید .

۵-  نیروهای ملی : نیروهای ملی با گرایشهای مختلف سیاسی و پراکنده که در مبارزه برای ملی کردن نفت اتفاق نظر داشتند طیف خاصی را تشکیل می دادند که بعدها با رهبریت دکتر مصدق مبارزات خود را شدت بخشیدند ، این نیروها که اکثر در مجلس بودند با حمایت نیروهای اسلامی در تعقیب اهداف خود کوشیدند ،‌ قبل از اینکه تشکی به نام جبهه ملی عرض اندام کند نیروهای فوق هر کدام در جهت ملی شدن صنعت نفت تلاش داشتند به عنوان مثال یکی از همین نیروها در ۲۸/۴/۱۳۲۸ در مخالفت با قرارداد نفت گفت :  ” وضع مملکت غیر عادی است ، جراید را تعتیل کرده اند تا جلوی افکار عمومی را بگیرند و نگذارند افکار عمومی در این مورد اظهار نظر کند . آقایان امروز آزادی نیست … و کسی حق اظهار عقیده ندارد تا نسبت به مسئله نفت بحث و انتقاد بشود ، هر نوع قراردادی که بسته شود به عقیده من افکار عمومی در آن دخالت ندارد و اعلام می کنم به واسطه فورس ماژور صحیح نیست و حق ملت ایران استیفا نشده است ” [۳]و این نمونه اولین مخالفتها با امتیاز نفت در دست انگلیسیها بود که درست بعد از چهار ماه از این بیانات در آبان ماه سال ۱۳۲۸جبهه ملی با رهبریت مصدق اعلام موجودیت کرد و با پشتیبانی تمام نیروها و جریانهای موافق ملی شدن صنعت نفت مبارزه خود را شدت بخشید .

مصدق که خود را سکان دار مبارزه با استعمارمی دانست نه تنها با غفلت سهوی یا عمدی از دربار که خود کانون توطئه علیه مبارزات ملی و اسلامی بود ، کرد بلکه با تایید و حمایت از دربار سعی در همراه کردن دربار بعنوان پشتیبان نهضت داشت ، می توان گفت مصدق اساساً مخالفتی با سلطنت نداشته است ، مطلب زیر بنقل از روزنامه اطلاعات مورخه ۴/۳/۱۳۲۹ مؤید مطلب است : ” مصدق که در انتقال حکومت از قاجار به پهلوی مخالفت می کرد و می گفت شاه سلطنت کند نه حکومت … به عنوان مثال با وجود اینکه دکتر مصدق مجلس مؤسسان سال ۱۳۲۸ و مصوبات آن را غیر قانونی و خلاف اصول مشروطیت وحقوق مردم می دانست ، از بنیانگذار چنین مجلسی تعریف و تمجید کرده و می گفت … خدا شاهد است آقایان این شاه وطن خودش را دوست دارد ، با حسن نیت است والا شاید کسی از ما بقدر او حسن نیت ندارد … [۴]

۶-  نیروهای اسلامی : در پیروزی نهضت ملی ایران که نقش اصلی و مهم را توده های مردم ایفا کردند با رهبریت نیروهای اسلامی بود که در راس آن آیت ا… کاشانی قرار داشت و به همین خاطر است که کیانوری در خاطراتش با این جمله از وی یاد می کند ، ” در واقعه ۳۰ تیر ، نقش آیت ا… کاشانی اهمیت زیادی داشت و …”[۵] از نیروهای اسلامی که با تشکل و منسجم عمل کردند و نقش عمده و غیر قابل انکاری در پیروزی نهضت و کوتاهی دست استعمار از صنعت نفت داشت سازمان فدائیان اسلام بود ، ” این جمعیت معتقد بودند که قوانین اسلام باید توسط حکومت به مرحله اجرا درآید و مراکز فحشاء و فساد جمع آوری شود . اعضای آ» عقیده داشتند تنها از طریق مبارزه انتخاباتی و مطبوعاتی نمی توان به مبارزه با دشمن پرداخت ، بنابراین به هنگام تشخیص ضرورت دست به اعدام انقلابی می زدند ، ترور رزم آرا نخست وزیر وقت که از مخالفان ملی شدن صنعت نفت ایران بود ، توسط خلیل طهماسبی از فدائیان اسلام از جمله مهمترین ترورهایی بود که باعث عقب نشینی مخالفان ملی شدن نفت در دولت و مجلس شد” [۶] نیروهای اسلامی به رهبریت آیت ا… کاشانی با حمایت و پشتوانه توده های مسلمان در مبارزه شرکت داشتند و بخاطر خط فکری اسلامی مستقلی که داشتند از دیگر طیفها قابل تشخیص بودند و این وجه تمایز و شفافیت سیاسی و فکری بود که چالشهای جدی را پیش روی طیف آیت ا… کاشانی گذاشت که با مختصر اشاره از آن می گذریم :

۱/۶- مبارزات و سوابق آیت ا… کاشانی با استعمار بریتانیا واضح و آشکار بود و ضربات جدیی را از این باب در بین النهرین از وی خورده بود و به همین خاطر تمام نفوذ خود را جهت محدود کردن و درنهایت خارج کردن وی از صحنه سیاسی بکار گرفت و یکی از مهمترین این اهرمها دربار بود ، به عنوان مثال ” شاه سابق در کتاب  – ماموریت به وطنش – وی را عامل اصلی تدارک ترور خود در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ معرفی می کند ، وی در شب ۱۵ بهمن با وضعی توهین آمیز دستگیر شده و بلافاصله به لبنان تبعید می شود”[۷] می توان گفت استعمار انگلیس با همکاری دربار و آمریکائیها تمام تلاش خود را در جهت مخالفت با ایت ا… کاشانی بکار گرفتند .

۲/۶- ماهیت مبارزاتی نیروهای اسلامی نشات گرفته از مکتب رهایی بخش اسلام چیزی نبود که برای نیروهای چپ قابل تحمل باشد و اگر به مواقعی برمی خوریم که حزب توده از آیت ا… کاشانی حمایت کرده ماهیت گذرا و تاکتیکی داشته و در اصل چالش جدیدی بود که می بایست نیروهای اسلامی با آن روبرو شود و به همین خاطر بود که می بینیم در مواقعی علیه نیروهای اسلامی از ملی گراها حمایت می شود .

۳/۶- چالش دیگری که این نیروها علی رغم همسویی در مبارزه داشتند نیروهای ملی و در راس آن دکتر مصدق بود ، با توجه به دیدگاههای متفاوتی که در جای خود بحث خواهد شد و منجر به شکست نهضت گردید ، اصلی ترین چالش ملی گراها با اسلامگرایان را تشکیل می داد .

     علی ایحال ، علی رغم تفاوت دیدگاهها و چالشهای متفاوتی که طیف اسلامگرایان به رهبری آیت ا… کاشانی داشتند از جبهه ملی و در راس آن دکتر محمد مصدق تا پیروزی نهضت مشروطه ایران و ملی شدن صنعت نفت حمایت کردند و به روایتی ، ” حمایت توده های مسلمان و فدائیان اسلام را از جنبش ملی کردن نفت ، باید محصول مجاهدتهای این رهبری آگاه ( آیت ا… کاشانی ) دانست . [۸]

مصدق به قدرت می رسد :

 

     کابینه رزم آرا و دار و دسته استکبار در دولت و مجلس آخرین و مستحکمترین سد مقابل به ثمر نشستن نهضت ملی ایران و ملی شدن صنعت نفت به حساب می آید که با مداخله سازمان فدائیان اسلام و ترور رزم آرا توسط خلیل تهماسبی نقطه شکست دربار و عوامل انگلیس و آغاز به ثمر نشستن مبارزه ملت ایران بود ، کشته شدن رزم آرا و فروپاشی جبهه مخالفان ملی شدن صنعت نفت سردرگمی و عصبانیت شاه را دو چندان کرد و بمنظور سروسامان دادن به وضع دولت ، از سوی دربار ” پس از کشته شدن رزم آرا بنابه اصرار و پافشاری محمد رضا پهلوی حسین اعلاء که یکی از عاقدین قرارداد ۱۹۲۳ و همکار صمیمی تقی زاده بود به نخست وزیری رسید ، و بر خلاف معمول در انتخاب وی رأی و تمایل مجلسین خواسته نشد “[۹]   

کشته شدن رزم آرا که نقته ثقل و امید مخالفین ملی شدن صنعت نفت و از طرفی حضور قدرتمند فدائیان اسلام و توده مردم در صحنه چیزی نبود که با روی کار آمدن عنصری چون علاء ترمیم یابد و در همین اوضاع و احوال بود که زمینه شکست علاء و فرو ریختن آخرین سنگرهای امید دربار فراهم شد ، ولی با این همه ” جبهه ملی در برابر دولت علاء رویه ای متزلزل و دوگانه نشان داد . زیرا از طرفی دکتر مصدق رهبر جبهه از دولت علاء تمجید نموده گفت : قبلا لازم است که از جناب آقای علاء نخست وزیر ، دوست سی ساله خود برای اینکه بعد از الغای حکومت به مجلس آمده تشکر کنم … ” [۱۰]   

علی ایحال وضعیت سیاسی حاکم بر دولت و مجلس و برگردانندگان صحنه و پشت صحنه واضح بود که کابینه علاء ضعیف تر از آن است که بتواند کاری از پیش ببرد ، کیانوری در خاطراتش آورده ” کابینه علاء هیچ قدرتی برای انجام کارها و تصمیم گیریها نداشت و دچار ضعف شده در نتیجه ، مسئله تخست وزیری دکتر مصدق در مجلس مطرح شد . چون دکتر مصدق مسئله ملی کردن صنعت نفت را مرتبا مطرح می کرد ، جمال امامی پیشنهاد کرد که آقای دکتر مصدق ، خود شما پست نخست وزیری را قبول نمائید . پیشنهاد جمال امامی بکلی غیر منتظره بود . جمال امامی دشمن شماره یک مصدق و جد اندر جد نوکر انگلیسی ها بود ” [۱۱]     

با ضعف و سقوط کابینه علاء و پیشنهاد جمال امامی ( رئیس مجلس ) دکتر مصدق با تمایل مجلس و پشتیبانی نیروهای مبارز در مجلس و مردم به نخست وزیری انتخاب شد ،   سوال اینجاست که با اینکه همه قرائن و شواهد حاکی از عدم موفقیت علاء داشت ولی چگونه و برای چه به نخست وزیری انتخاب شد و حتی در انتخاب وی به رأی مجلسین وقعی گذاشته نشد ؟ و سؤال دیگر عدم مخالفت مصدق و جبهه ملی با دولت غیر قانونی علاء است و نه تنها مخالفتی نشد بلکه مصدق با یاد آوری دوستی دیرینه از دولت علاء که مطمئنا سرسپرده دربار و انگلیسی ها بود حمایت کرد ؟ به راستی رابطه علاء و مصدق چه بود و ریشه در گجا ها داشت ؟ آیا مطلب زیر می تواند روشنگر گوشه ای از ابهام باشد ؟ ” علاء از دوستان قدیمی و نزدیک مصدق بود . پدران هر دو از اعضاء ( فراموشخانه ) میرزا ملکم خان بودند ، خود علاء و مصدق نیز زمانی عضو ( جامع آدمیت ) بودند و روابط دوستانه نزدیک داشتند ” [۱۲]  و سؤال آخر که نیاز به جواب متقن ومستدل دارد اینکه جمال امامی سرسپرده انگلیس و دشمن مصدق در یک چرخش آشکار پیشنهاد نخست وزیری را به مصدق می دهد و از آن حمایت می کند ؟ می توان ادعا کرد چرخش فوق حاکی از وجود سناریوی جدیدی بوده که توسط عوامل داخلی استعماردر حال اجرا بوده است و به همین خاطر است که کیانوری می گوید : ” پیشنهاد جمال امامی بکلی غیر منتظره بود . ” [۱۳] و اینکه جمال امامی چاره دیگری جز پیشنهاد نخست وزیری نداشته یا خط جدیدی تعقیب می شده است ؟ و به این ترتیب مصدق به نخست وزیری برگزیده شده تا سکاندار مبارزه به ثمر نشسته ملت ایران باشد ، پیروزی نهضت ملی ایران که با تلاش و همکاری همه مبارزین بخصوص طیف اسلامگرایان به بار نشسته بود به باد فراموشی سپرده شد و از سوی دکتر مصدق اسلامگرایان به رهبری آیت ا… کاشانی که نقش کلیدی را در مبارزه داشتند ندید گرفته شد و به اعتراف نورالدین کیانوری: ” در واقعه ۳۰ تیر ، نقش آیت ا… کاشانی اهمیت زیادی داشت ، ولی دکتر مصدق همه را به حساب خود و طرفداری ملت از خود می گذاشت .[۱۴]  

 

پیروزی ، اختلافات و اشتباهات در نهضت :

 

     مبارزات همه جانبه که موجبات پیروزی نهضت ملی را فراهم آورده بود و دکتر مصدق بعنوان مدعی ، رهبری نهضت را یدک می کشید می بایست قبل از هر مسئله ای اقدامات اساسی جهت تحکیم پایه های انقلاب صورت و مواظب نهال به بار نشسته که حاصل زحمات و تلاشهای ملت ایران ، می بود و اختلاف بین رهبران اصلی آن یعنی مصدق و آیت ا… کاشانی از همینجا شروع شد ؟ و همین اختلافات و نهایتاً اشتباهات موجبات شکست نهضت ملی ایران را فراهم آورد ، بررسی همین قطعه از تاریخ است که می تواند گوشه ای از حقایق را روشن و عبرتی برای آیندگان باشد ، در اینجا به گوشه ای از اختلافات مصدق بعنوان مدعی رهبری نهضت و نخست وزیر قانونی وقت با آیت ا… کاشانی اشاره و با بررسی مختصر می توان به اشتباهاتی که منجر به شکست نهضت ملی شد پی برد :

۱-  مکتبی نبودن مبارزه و عدم حاکمیت ایدئولوژی بر رهبری : آیت ا… کاشانی بعنوان فردی مکتبی که پشتیبانی توده های میلیونی مسلمان را داشت و مردمی که درس مبارزه خود را از اسلام گرفته بودند انتظار داشتند ادامه و دوام نهضت نیز بر همین اساس باشد و آیت ا… کاشانی بعنوان سردمدار این خط خود را موظف به صیانت از دستاورد مردم متدین و اسلام می دانست و این همان نقطه ای بود که مصدق آن را بر نمی تافت ” مصدق با وجود مسلمان بودن ، مسلح به جهان بینی توحیدی نبود و به ایدئولوژی اسلام به عنوان یک مکتب حاکم بر اعمال فردی و اجتماعی ایمان نداشت … به همین دلیل شعار دین از سیاست جداست را مطرح کرد ” [۱۵] و به همین خاطر بود که ” مصدق قادر به بهره گیری از ایمان و اعتقاد تودهای میلیونی مردم مسلمان نبود ” [۱۶]  چنانکه در صفحات قبل گذشت اسلام و حاکمیت دینی نقطه ای بود که بر سر آن طیف چپ و ملی گرا کشمکش داشته اند و چیزی نبود که بعد از ۳۰ تیر و پیروزی نهضت و به قدرت رسیدن مصدق اتفاق افتاده باشد و علت همکاری کاشانی و مصدق همان دشمنی مشترکی بود که سایه آن هر دو را تهدید می کرد ، بود و طبیعی بود که بعد از پیروزی این دو طرز تفکر همدیگر را برنتابند و این مطلبی بود که حتی تحلیلگران طیف چپ نیز از منظر خود به آن معترف بوده اند ” مصدق ضمن پیکار به خاطر منافع ملی ایران ، با جنبش دموکراتیک توده های مردم هم آهنگی نشان نداد ” [۱۷]  توده های مردمی که از آن یاد می شد به دلیل حاکمیت استبداد که زعامت خود را در غیر سیاسی بودن توده ها جستجو می کرد و بشدت از سیاسی بودن توده ها هراسناک بود و در همین راستا بود که مردم ایران جز اندکی کاری به سیاست نداشتند و تنها چیزی که برای این مردم در جامعه دینی اهمیت داشت دین بود و به همبن خاطر بود که دین افکار عمومی را هم شکل می داد و این افکار و مردم مسلمان فقط و فقط به نام دین و با ندای دین شناس به حرکت خود سمت و سو می دادند که ایت ا… کاشانی بعنوان مرجع دینی و سیاسی مردم تنها کسی بود که مردم به ندای وی لبیک می گفتند ، حال در جملات مصدق که ادعا کرده ” اینجانب مستهظر به پشتیبانی ملت ایران هستم ” [۱۸]  چه مفهومی داشته است ؟

و اگر حقیقتا مردم بدون کاشانی و بی مجوز آن حضرت پشتیبان مصدق بودند که حوادث بعدی خلاف آنرا ثابت کرد و بقول دکتر رحیمی ” خونسردی و کناره جویی مردم ” مردی که همه زحمات پیروزی یک نهضت بر گروه آنها سنگینی می کرد و با پیروزی نهضت که به بار نشستن تلاشهای خود را ناظر بودند نمی توانستند به یکباره کنار بکشند و ناظر فروریزی نهضت باشند مگر اینکه انقلاب را در مسیری دیگری دیده باشند ؟ انقلاب که تجلی آن کاشانی بود رادر انزوا دیدند و نتیجه آن شد که انگلیسیها ، آمریکاییها ، دربار و عوامل داخلی می خواستند ؟ اگر غیر از این است باز هم گوش شنوا بر استدلالها خواهیم داشت ، بنابراین اولین و پایه ای ترین اختلاف بین مصدق و آیت ا… کاشانی بر سر حاکمیت دین و عمل به ایدئولوژی اسلام بود که مصدق آن را بر نمی تافت .

۲- سر آغاز اختلافات :

همانطوریکه اشاره رفت زمینه اختلافات چیزی نبود که به این آسانی قابل حل باشد مگر اینکه یکی از طرفین از اعتقادات و نحوه نگرش خود به مسائل دست بر نمی داشتند و این از محالات بود و اگر تا ۳۰ تیر درکنار هم بودند ، همان کوتاه کردن دست استعمار از صنعت نفت ایران بود ولی برای بعد از آن بود که نهضت نیاز به همکاری داشت و چون این مهم محقق نشد اختلافات بروز کرد و به همین خاطر است که آورده اند ” سر آغاز اختلافات این دو رهبر از فردای قیام سی تیر ۱۳۳۱ است ” [۱۹]  و در صفحه دیگر می خوانیم ” آیت ا… کاشانی که پس از سی تیر انتظار اقدامات قاطع تر و انقلابی از مصدق داشت ، طی نامه ای پس از سی تیر ۱۳۳۱ به مصدق به انتصابات جدید ارتش اعتراض کرده و از مصدق می خواهد حال که بجای رأی اعتماد جمال امامی ، بقدرت قیام مردم مستظهر است ، دست به اصلاحات اساسی بزند “[۲۰] و در ادامه می خوانیم ” وی [ کاشانی ] فردای قیام پیروزیمند مردم شاهد تحولاتی شد که خونش را به جوش آورد ” بیات ”  ( خواهر زاده مصدق ) ” فلاح ” ، ” حداد ” و ” شاهپـور بختیار ” که اسنــاد جاسوسی آنها در منزل ” سران ” به دست آمده بود و خود مصدق این اشخاص را در شمار عمال درجه اول انگلستان قلمدا کرده بود ، ناگهان به مقامات بالای شرکت نفت منصوب شدند و … . ” [۲۱]  همه این انتصابات بخصوص انتصابات وثوقی در ارتش که مورد اعتراض و خشم آیت ا… کاشانی بوده و طی نامه ای به مصدق خطر اینگونه حرکات را گوشزد می کند که از سوی دکتر مصدق به همه اعتراضات و نگرانیهای آیت ا… کاشانی به تاریخ ۶ مرداد جواب داده و علاج همه کارها جهت اصلاح امور را عدممداخله آیت ا… کاشانی در امور مملکت عنوان می کند ، شرکت دادن افراد بدنام ، سابقه دار و عامل استعمار و دربار در امورات انقلاب در حساسترین مقطع زمانی چیزی نبوده که تنها از سوی آیت ا… کاشانی مرود اعتراض و اشتباه خوانده شود بلکه کیانوری که خود یکی از تئوریسینهای چپ به شمار می رفته و در صحنه حضور داشته نیز آنرا اشتباه می خواند : ” اولین اشتباه شرکت دادن افراد بدنام و مشکوک در جبهه ملی ” [۲۲]  بود ، و این روند در مدت حضود مصدق در قدرت تا شکست نهضت ادامه داشته است چنانکه در ” صبح روز کودتا کسی با فرمان مصدق رئیس شهربانی شد که قبلا شرافتش را به کودتاچیان فروخته بود ” [۲۳]  به راستی شرکت دادن عمال نشاندار بیگانه که دل خوشی از نهضت نداشته و در کنار آن طرد ایت ا… کاشانی که زحمات وی در به ثمر نشستن نهضت اگر بیشتر از مصدق نبود قطعا کمتر از وی نبوده و این موضوع بر شخص مصدق نیز روشن بوده ، چه بوده است ؟ آیا هدف شرکت دادن مخالفین به بهانه تخصصشان در اداره امور مملکت ایجاب می کرد تا خودیها طرد شوند !؟ یا اصلا موضوع چیز دیگری بوده ، چرا که افراد فوق اگر تخصصی داشته اند با ارباب خود راحت بودند نه با مصدق ؟ از این سؤالات بگذریم که با عقل سلیم قابل محاسبه نبوده و نیست ، بنابراین هدف از دخالت دادن عمال نشاندار بیگانه چیز دیگری بوده !؟

۳ – ضعف در رهبری  :

در این خصوص به مواردی اشاره می شود که هر کدام به تنهایی از شأن رهبری نهضت با آن عضمت بدور است و نبود هر کدام موجبات سقوط هر نهضتی را فراهم می آورد و بررسی بیشتر آنرا به خواننده عزیز وامی گذاریم .

الف ) تک روی –  ” متأسفانه مصدق از آنجا که عادت بکار جمعی نداشت ، خصلت تک روی در وی رشد کرده بود ، نمونه اش در ماجرای ۳۰ تیر مصدق بهنگام استعفا از مقام نخست وزیری در ۲۵ تیر ۳۱ ، کوچکترین مشورتی با هیچیک از یارانش نکرد و حتی پس از استعفا هم درهای منزل را بر روی خود بست و حاضر به گفتگو با یارانش نشد و مسئولیت رویدادهای چند روزه را بدوش دیگران گذاشت ” [۲۴]

این نمونه ایست که اگر به دقت روانشناسانه موشکافی شود آنوقت است که شخصیت حقیقی رهبر نهضت روشن خواهد شد ، کسی که قبل از پیرویهاشعار دهد و انتقاد کند و در حین عمل و خطر کنار کشیده و حاضر به پاسخگویی نباشد و مسئولیت را به گردن دیگران بیندازد ، معلوم است که یا کمبود شخصیتی داشته  و یا سناریوی مشخصی را دنبال می کرده و اگرغیر ازاین است گوش شنوا بسیار است ؟! کیانورینیز یکی از عوامل شکست نهضت را “سر سختی و بی جهت دکتر مصدق”[۲۵] می شمارد.

ب ) روحیه غیر انقلابی و عدم قاطعیت – در مدتی که هنوز پایه های نهضت مستحکم نشده یکی از مهره های اصلی نهضت یعنی آیت ا… کاشانی را کنار گذاشتن و در کنار آن شرکت دادن افراد بد فام و ضد انقلاب و عوامل استعمار کهنه ونودر پیشبرد انقلاب ” فقدان یک برنامه منظم و روشن ، محظورهای ناشی از یک ذهن صرفا قانونگرا ، لایه ای از اعتقادات لیبرالی دوران گذشته و … ” [۲۶]  و ” سازش و مماشات و عدم قاطعیت در برابر دربار پهلوی که مرکز اصلی توطئه های ضد ملی بود و کذشت و سهل انگاری نسبت به مزدوران آمریکا و انگلیس و … ” [۲۷]  همه این موارد نه تنها نشان از روحیه غیر انقلابی بود بلکه عدم قاطعیت وی در مقابل حرکات ضد ملی خود یکی از مهمترین عوامل سقوط نهضت ملی بوده است . ولی از سیاستمداری چون مصدق که رهبری نهضت را بعهده داشت در حساسترین زمان که انقلاب نیاز به مراقبت و بهینه سازی بود ، اگر روحیه غیر انقلابی هم داشته باشد عدم قاطعیت وی نمی تواند  مورد پذیرش واقع شود هر چند این دو عنصر یعنی روحیه انقلابی و قاطعیت لازم و ملزوم یکدیگرند و همین خصلت مصدق بود که طراحان کودتا زمینه اقـــدام عملی علیه نهضت را فــراهم شده یافته و به خـــاطر همین تفکر و روحیـــه بود که ” می توان گفت که مصدق کوچکترین اقدامی در جهت خنثی کردن کودتای ۲۸ مرداد نکرد … در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد همه می دانستند که کودتای خونینی در شرف وقوع است و مصدق هم بخوبی از ان با اطلاع بوده ولی حتی یک اماده باش معمولی هم به نیروهای طرفدار خود ندارد . “[۲۸]     

ج ) فقدان سازمان منسجم  –  ” مصدق مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت را در چهار چوب جبهه ملی پیش برد که هم از لحاظ سازمانی و هم از نظر عقیدتی تشکیلاتی نا منسجم و نا مشخص به شمار می رفت ” [۲۹]  و به خاطر پراکندگی و عدم انسجام سیاسی اقتصادی دردرون نهضت ملی بود که در تحلیل دیگر می خوانیم ” چند نفر از اعضای جبهه ملی که سر بزنگاه به نهضت ملی خیانت کردند … ” [۳۰]  و اگر همه اینها را به دیده تردید نگریم مطلب زیر گویای صحت نظر ماست ، ” [ مصدق ] پس از آنکه به قدرت رسید نیز سعی نکرد جبهه ملی را به یک حزب منسجم مبدل سازد و در واقع آن را به حال خود رحا کرد … . فقدان تشکیلات حزبی گسترده باعث شد که مصدق نتواند برای تحکیم حکومت خویش پشتیبانی لازم را فراهم کند . سالها بعد در ( شهریور ماه ۱۳۴۱ ) مصدق ضمن نامه ای که از احمد آباد به دکتر علی شایگان یکی از یاران نزدیکش نوشت و به این نکته مهم اذعان نمود : ” عقب ماندگی ما  … به علت نداشتن تشکیلات سیاسی و اجتماعی است ، و این نقیصه سبب شده که ایران عزیز آزادی و استقلال خود را از دست بدهد و هیچ فرد ایرانی نتواند کوچکترین  اعتراضی بکند ” [۳۱]

۴- جهت گیری مبارزه :

    اگر به قسمت اول این بحث دقت شود اشاره ای بود از اوضاع بین الملل و رقابت ( انگلیس –  امریکا و شوروی ) که یکی از میادین مهم این رقابت ایران بوده ، که هر کدام از رقبا به دنبال منافع خاص خود بوده و اشاره شد به موقعیت ممتاز و چهره بظاهر حق طلبانه و حمایتگرانه امریکا ، و این حمایت ظاهری امریکا از نهضت ملی علیه بریتانیا باعث شد تا جبهه ملی و خصوصا دکتر محمد مصدق فریب وعده و عیدهای ان کشور را بخورند ، وعده های حمایتگرانه ظاهری همگام با توافقهای پنهان ان کشور با بریتانیا  تا حدی کارگر و موثر بوده که حتی حمایتها و گامهای موثر و عمل اتحاد شوروی نیز نتوانست بازیهای پشت پرده آمریکا انگلیس را بر مصدق روشن سازد و می توان گفت اگر مبارزه ای بود بایست از شرایط بوجود آمده و حمایت شوروی استفاده می شد به مطلب زیر توجه شود :

” اتحاد شوروی از خواستهای مصدق و ملی شدن نفت حمایت می کرد و مطبوعات شوروی نیز از مصدق و آیت ا… کاشانی بعنوان رهبران این نهضت پشتیبانی می کردند ( حمایت شوروی در سه مورد آشکار بود ) اول – شکایت انگلیس به شورای امنیت و مداخله شوروی که باعث عدم تصمیم شورا علیه ایران شد . دوم – در مسئله تحریم نفتی غرب علیه ایران ، که شوروی و کشورهای سوسیالیستی ( لهستان ، چکسلواکی و مجارستان )آمادگی خود را برای شکستن تحریم اعلام کردند . سوم – اقدامات شوروی در جهت حل مسایل مالی میان دو کشور و توسعه مناسبات بازرگانی … متأسفانه ، دکتر مصدق که به کمک های آمریکا دل بسته بود ، پیشنهاد تشکیل کمیسیون مشترک حل اختلاف را تا تیر ماه ۱۳۳۲ به تعویق انداخت و تنها پس از اینکه از کمکهای آمریکا قطع امید کرد حاضر به مذاکره با اتحاد شوروی شد . ” [۳۲]  و در یک تحلیل تاریخی چپ توده ای دیگر می خوانیم که :

” دولت مصدق در عین حالی که علیه امپریالیسم انگلیس – آمریکا [ ! ] پیکار می کرد ، خود را به کشور های سوسیالیستی نزدیک نکرد و کوشش داشت موازنه کجدار و مریزی را بین اینان و دولت های امپریالیستی برقرار کند . این چگونگی ناپیگیری سیاست اورا مشخص می کند . در رابطه با ایالات متحده آمریکا و گسترش خواهی امپریالیستی این کشور در ایران دولت مصدق تا اندازه ای به سازش گرایش داشت . مصدق به دریافت وام یا کمک های مالی آمریکا گرایش نشان داد تا از این راه دشواریهای مالی – اقتصادی ایران را بهبود بخشد . ” [۳۳] 

به مطالب فوق مطلب دیگری و آخری را اضافه می کنیم تا روشن شود جهت گیری نا پی گیری مبارزه سیاسی دکتر مصدق ” از آغاز مبارزه برای ملی کردن نفت شخص دکتر مصدق و جبهه ملی همواره وصول به این مقصود را فقط در مبارزه خارجی و مزاکرات پیاپی و بی سرانجام با مقامات انگلیسی و آمریکایی جستجو کرده و چنین تصور می نمودند که مبارزه در صحنه بین المللی به تنهایی قادر خواهد بود که اجرای ملی کردن صنعت نفت را تضمین نماید … مبارزه قبل از هر چیز می بایست در داخل کشور و بر اساس غلبه نیروهای ضد استعماری داخل بر عوامل و تکیه گاههای استعمار در کشور ما استوار باشد کوچکترین توجهی نکردند … امید بیهوده به مساعده و حمایت آمریکا برای نیل به پیروزی در مبارزه نفت و سیاست ملاحظه کاری و دلجویی در برابر آن دولت بزرگترین فرصت را در اختیار ارتجاع امپریالیسم آمریکا و انگلیس قرار داد تا نهضت ملی ایران را دچار شکست سازند ” [۳۴]  و کیانوری نیز در خاطرات خود آورده است ” اشتباه وی اعتماد به آمریکائیان ” [۳۵]   بوده است  .

۵ – تصفیه بی موقع :

یکی دیگر از غلتها و اشتباهات مصدق ” تصفیه بی موقع افسران ارتش بود که کانونی شد برای برانداختن او … . ” [۳۶]  سؤالی که در اینجا به ذهن خطور می کند این است که در جایی بکار گماردن عوامل نشاندار انگلیس ، در بار و غیره را اشتباه خوانده ایم و حالا تصفیه افسران را که به ظاهر این دو تناقضی آشکار ؟ ولی تناقضی وجود ندارد ، هر یکاز اقدامات اگر به موقع و در جای خود انجام پذیرد خسرانی نخواهند داشت و اگر اینگونه اقدامات هر کدام مکمل دیگری باشند موفقیت آمیز نیز خواهند بود ، در صورتیکه هر دو اقدام بنفع دشمنان نهضت ملی و مکمل هم در به شکست کشاندن آن بودند .

۷-    به تعطیل کشاندن مجلس :

به تعطیل کشاندن مجلس به بهانه انتخابات جدید یکی از مباحث پیچده ای است در تاریخ نهضت ملی ایران ، تعدادی مجلس را خطری برای دولت و خود مصدق می دانند که قصد استیضاح و به سقوط کشاندن آرام نهضت می دانند که مصدق با کیاست خاصی با انحلال مجلس توطئه را در نطفه خفه کرد ، ولی توجیه قابل قبولی نمی تواند باشد ، چرا که مجلس با تمایل مصدق را به قدرت رسانید و تا آخر از وی حمایت کرد و علاوه از آن تنها مکان قانونی بود که دلسوزان و طرفداران نهضت از آن طریق می توانستند علیه مخالفین و کودتاچیان سخن بگویند و به همین خاطر بود که آیت ا… کاشانی علی رغم انزوای سیاسی بخاطر احساس خطر و مسئولیتی که داشت مصدق را از آن برحذر می داشت ولی مصدق آنرا به تعطیلی کشاند ، ” و این خود موجبی بود که شاه بتواند فرمان عزل بدهد و خود را در این امر مجاز بشناسد، همان مجلسی که مصدق از آن ناراضی بود تقریباً باتفاق آراء تا زمان انحلال به مصدق رای اعتماد داده بود و با خاطره ای که از ۳۰ تیر داشت ممکن نبود به شخصی مثل زاهدی ابراز تمایل نماید و اکنون با انحلال مجلس شاه بسادگی او را معزول می ساخت. “[۳۷]   

۸-    سقوط نهضت و نتیجه زحمات :

مبارزات ملت ایران که در ۳۰ تیر۱۳۳۱ به پیروزی رسیده بود و سکان کشتی انقلاب در طوفان حوادث در دست مصدق قرار گرفته بود ، مسیر مبارزه با توطئه انگلیس ، مهر تایید و هماهنگی آمریکا با آن کشور و خیانتهای دربار و اشتباهات شخص مصدق !؟ با ” کودتای ۲۸ مرداد به پیروزی انگلیس و آمریکا و شکست نهضت ملی منجر شده ، مصدق سرنگون و سلطه مجدد بریتانیا همراه با نفوذ وسیع آمریکا برقرار می شود و بدنبال آن نفت ملی شده مجدداً تحت نام قرارداد کنسر سیوم در اختیارات انحصارات غربی گذاشته  می شود. “[۳۸]  و می توان گفت ، ” ملیون پراکنده و مصدق آرمان پرست نه حزبی کارآمد تشکیل دادند و – از آن مهمتر – نه برای دموکراسی تبلیغ کردند ، نه برای عدالت و نه برای وطن … و میدان را برای یکه تازی حزب توده خالی گذاشتند . تاریخ ایران این خطا را بر ایشان – چنانکه بر حزب توده –  نخواهد بخشید با این تفاوت که خطای حزب توده مبتنی بر یک سلسله اصولی بود و خطای ملیون ناشی از ندانم کاری .”[۳۹]

پاسخ ابهامات در بررسی یک سند :

     سئوال اساسی که به آن پرداخته نشده این مطلب است که مصدق حقیقتاً مردی ” انقلابی ” و ” صادق ” و ” مبارز ” بوده یا اینکه در تمام مدت نقش بازی کرده ؟ که پاسخ به آن می تواند بسیاری از توهمات در نهضت ملی – اسلامی ایران را برطرف نماید که متاسفانه بنا به دلایل نامشخصی یا به آن پرداخته نشده و یا در لفافه از آن سخن گفته شده ولی بررسی آخرین نامه آیت ا… کاشانی خطاب به دکتر مصدق و جوابیه آن می تواند پرد از بسیاری ابهامات بردارد ؟ ما در اینجا به علت اطاله کلام بررسی آنرا بعهده مطالعه کننده گرامی می گذاریم .

متن نامه آیت ا… کاشانی به مصدق

     عرض می شود گرچه امکانی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علیرغم غرض ورزیها و بوق و کرنای تبلیغاتی ، شما خودتان بهتر از هر کس می دانید که هم و غم در نگهداری دولت جنابعالی است که خودتان به بقاء آن مایل نیستید از تجربیات روی کار آمدن قوام و لجبازیهای اخیر بر من مسلم است که می خواهید مانند سی ام تیر کذائی یکبار دیگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه بروید و حرف اینجانب را در خصوص اصرارهایم در عدم اجرای رفراندم نشنیدید و مرا لکه حیض کردید خانه ام را سنگ باران و یاران و فرزندانم را زندانی فرمودید و مجلس را که ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی هست و نه تکیه گاهی برای این ملت گذاشته اید . زاهدی را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطایف الحیل خارج کردید و حالا همانطور که واضح بود در صدد باصطلاح کودتا است . اگر نقشه شما نیست که مانند سی ام تیر عقب نشینی کنید و بظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح نیست که همانطور که در آخرین ملاقاتم در دزاشیب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت از انگلیسیها کمک کرد و حالا بصورت ملی و دنیا پسند می خواهد بدست جنابعالی این ثروت ما را بچنگ آورد و اگر واقعاً با دیپلماسی نمی خواهید کنار بروید این نامه من سندی است ، در تاریخ ملت ایران که من شما را با وجود همه بدی های خصوصی تان نسبت به خودم از وقوع حتمی یک کودتا وسیله زاهدی که مطابق با نقشه خود شما است آگاه کردم که فردا جای هیچگونه عذر موجهی نباشد اگر براستی در این فکر اشتباه می کنم با اظهار تمایل شما سید مصطفی ناصرخان قشقایی را برای مذاکره خدمت می فرستم خدا به همه رحم فرماید . ایام بکام باد سیدابوالقاسم کاشانی .

 

پاسخ مصدق :

     ۲۷ مرداد مرقومه حضرت آقا وسیله آقای حسن آقای سالمی زیارت شد اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم . والسلام .[۴۰]

     به راستی ملتی که مصدق به پشتیبانی آن مستظهر بود کـــجا رفتند و در حساسترین موقع وی را بی یار و یاور گذاشتند ، چــــرا ؟

مقوله دکتر احمد سیف :

آقای دکتر احمد سیف استاد اقتصاد در دانشگاه استافوردشایر انگلستان مقاله ای به عنوان ” مورخ کم حافظه و بی حافظگی تاریخی ما ” در شماره فروردین و اردیبهشت مجله وزین اطلاعات سیاسی اقتصادی به چاپ رسانیده ، وی مطالبی بر علیه کتاب ” تاریخ بیست ساله ایران ” نوشته حسین مکی و در دفاع از دکتر محمد مصدق ارائه نموده است ، قصد ما دفاع از مکی و یا تاختن بر ادعاهای آقای دکتر احمد سیف نیست بل چنانچه در قسمت های قبلی به آن پرداخته شده بررسی و نقد گوشه های از مطالب ذکر شده در مقاله و طرح سؤالاتی بمنظور پی بردن به کنه قضایا می باشد .

بمنظور می رسد مطالب آقای دکتر قبل از اینکه دفاع منطقی از مصدق یا رد تاریخ نگاری مکی باشد بر پایه ای احساسی شدید استوار می باشد و بنظر بنده دفاع وی حتی از استدلالهای محکم نیز خالی می باشد یا اینکه از منابعی بشدت یک سو نگر استفاده و استناد کرده که در شأن قلم و استادی وی نباشد .

هر چند در قسمت اول این بحث سعی شده با استدلالها و شواهد تاریخی و پرسشهای متفاوت به موضوع نهضت ملی و عملکرد شخص مصدق پرداخته شود و می توان گفت به مواردی پرداخته شده که آقای دکتر احمد سیف نیز در آن ارائه طریق نموده ، ولی در اینجا ابتدا گوشه های از مطالب عینا آورده می شود ودر خصوص هر کدام مطالبی ارائه خواهد شد :

۱ – ” در برخورد با دکتر مصدق ، از سویی ، هنوز شماری از دست اندرکاران زنده اند و از سوی دیگر ، هنوز بخش عمده ای از اسناد در دسترس محققان نیست . مقوله مصدق پیچیدگی های دیگری نیز دارد . بدون پرده پوشی باید گفت که شمار قابل توجهی از سیاست بازان پس از مصدق ، هنوز پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال از درک نقش و عملکرد او عاجزند … ”

    زنده بودن اینگونه افراد که خود از نزدیک ناظر و شاهد و دستی در آتش داشتند نه تنها نقطه ضعف نمی تواند بر تاریخ ما باشد بلکه نقطه قوت این قطعه از تاریخ ما همین موضوع عبرت آمیز می تواند باشد ، این افراد می توانند با ذکر حقایق تاریخی با بازگو کردن آنچه اتفاق افتاده بر روشن کردن افکار عمومی مثمر ثمر باشند ، بنظر شما چه تحریفی و با چه انگیزه ای از سوی این افراد صورت گرفته ؟ مطالبی که در مقاله فوق به آنها اشاره کرده ای جز کلی گویی چیزی بیشتری ندارد و اگر شما به ” بی حافظگی ” تاریخی ما ایمان دارید که همینطور هم می باشد علاج آن برخورداحساس گونه نیست بلکه روش دیگری نیز هست ،‌بهتر است با تمسک به آن اقدام فرمایید .

منظور از اسنادی که از آن یاد کردهاید چیست ؟ بعلت نزدیکی تاریخی و همچنین وجود تحقیقاتی که تابحال صورت گرفته و همچنین اسنادی که انتشار یافته قطعا روشنگر بسیاری از ابهامات موجود می باشد و در مجموع منابع مهم و گرانقیمتی را در دسترس محققان قرار داده است ،‌ براستی دنبال چه نوع سندی هستید ،‌ سندی که حتما بایست بر وفق بافته های ذهنی شما باشد ، بنابراین به نظر جنابعالی اسنادی که تابحال منتشر یافته چه صیغه ای دارند ؟ آقای دکتر به جرأت می توانم بگویم مطلب فوق ابهامی و یا بهتر بگویم القایی نامیمون در اذهان نسل فعلی جامعه ماست ، اگر در یافته های ذهنی خود منصفانه تجدید نظر فرمایید خواهید دید که هم زنده بودن تعدادی از آن دوران و هم اسناد و استنادات و تحقیقات موجود چیزی کم ندارند  ،‌ آقای دکتر مقوله مصدق از پیچیدگی که شما از آن یاد کرده اید نیز برخوردار نیست ،‌ نقش مصدق و درک عملکرد وی آنقدر مبرهن و آشکار آنگونه که بود برخورد کنیم .

هدف از اسطوره سازی چیست ؟ خود شما آورده اید که مصدق خواسته از وی اسطوره نسازند !؟‌ ولی شما چرا اسطوره می سازید ؟ اسطوره سازی دلیل متقن می خواهد ، دلیل شما چیست ؟ آقای دکتر خود مردم مصدق را در جای خود می شناسند و کسی وی را دشمن خود آنطوریکه شما خیال می کنید نمی شمارد ، ولی کاری که شما می کنید مصدق را آنقدر بزرگ می کنید مشکوک و چون نمی توانید نتیجه عکس می گیرید ، بیایید آرامگاه مصدق را منشأ اختلافات داخلی نکنیم ؟

۲-  ” ملی شدن نفت ، در زمانی که شاه بر سر کار بود ، از دستاوردهای محمدرضاشاه به حساب می آمد و پس از سقوط اوبه نام دیگری ثبت می شود. این روزها ، خیـــلی که صحبت کنند ، « فراماسون « فراماسون بودن مصدق را پیش می کشند ، « غربزدگی اش « را بــرای ملتی که حافظه تاریــخی ندارد ، مصدق حتی مسبب اصــلی شکست نهضتی می شود …‌ “

      ملی شدن صنعت نفت در قبل و بعد از شاه در هیچ شرایطی بنام شاه ثبت نگردیده ، آنها که ملی شدن صنعت نفت را به محمد رضاشاه منتسب می کرده اند که تامین منافع شخصی را در ستایش سلطنت می دیدند و به جرات می توان گفت و یقیناً خود شما نیز براین باورید که مدعیان فوق از ته دل بر نظر و رای خود خندیده و می خندند ، ولی اینکه پس از سقوط شاه به نام دیگری ثبت می شود را روشن نفرموده اید ، ولی به عرض می رسانم ملی شدن نفت حاصل شرایط بین المللی و رقابت صاحبان کمپانیها از یک سو و هجمه عمومی به رهبری آیت ا… کاشانی و مصدق به ثبت رسیده ، اگر شما به نام و یاد و زحمات کاشانی حساسیت دارید مشکل از خود و یافته های ذهنی خودتان است ولی مطمئناً بر خود شما نیز روشن است که ملی شدن صنعت نفت تنها کار مصدق نبوده و نیست و اگر باور ندارید مروری مجدد بر اسناد و تحلیلهای موجود بیندازید . آقای دکتر اگر مصدق « فراماسون « یا  « غرب زده « هم نباشد در بررسی عملکرد وی اولین سئوالی که به ذهن متبادر می شود همین دو موضوع است ، عملکردی که از وی بجای مانده بشدت مشکوک است ، اگر اینطور نیست چرا به  « بی حافظگی « تاریخی ملت ایران اشاره و همه گناهان را به گردن همین جمله که خود جای بحث فراوان دارد می اندازید ؟

     بنظر شما ، اگر مصدق مسبب اصلی شکست نهضت نیست ؟ چه کسی است ؟ چه کسی زمینه لازم را جهت شکست نهضت فراهم آورد ، و اگر مسبب اصلی قضیه مصدق نبوده حداقل سهم وی در پیروزی کودتای آمریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد روشن شود ؟ آقای دکتر شما در جای دیگر موقعیت قانونی کاشانی را در توصیه هایش به زیر سئوال برده اید و اگر مصدق در جایگاه قانونی خود قرار داشت بایست از زحمات خود دفاع می کرد و دهها این نوع سئوالات بی جواب ، حال که شما بر محق نبودن کاشانی در توصیه هایش تاکید دارید از مصدق قانونی ! « صادق « ، « انقلابی « و عملکرد و ندانم کاریش در حفظ نهضت دفاع کنید .

۳-  در رابطه با اختیاراتی که مصدق از مجلس گرفت آورده اید : ” این اختیارات در شرایط اضطراری حاکم بر ایران از مرداد ۱۳۳۱ با موافقت دو مجلس و توشیح شاه برای ۶ ماه به تصویب رسیده و بعد برای یک سال دیگر تمدید شده است . آنچه به واقع مورد اعتراض اوست ، تقاضای مصدق برای تمدید آن اختیارات است ، که عمر این اختیارات وفا نکرد و در ۶ ماه دوم با کودتای ۲۸ مرداد به پیروزی رسید . ”  

در خصوص موضوع به مطلب زیر از دکـــتر مصطفی رحیمی دقت فرمایید ، که نمونه ای از ادعاهای ما نیز هست : ” مصدق چند با از مجلس اختیار قانونگذاری گرفت که اولاً برای کارهایی که به استناد آن اختیارات کرد چندان هم لازم نبود . ثانیاً از نظر اصول دموکراسی در آن جای حرف هست  ثالثاً این کار بر روی هم به زیان او و به زیان نهضت تمام شد …. دیگر اینکه این اختیارات قدرت شاه را محدود نکرد و در نتیجه صوری و ظلهری بود . ” [۴۱]

۴-  آخرین جمله در دفاع از مصدق را اینگونه آورده اید : ” همین برای مصدق ، یکی از پاکترین ، صادق ترین و برجسته ترین رهبران نهضت های ضد استعماری در قرن بیستم کافی است . ” 

در این مطلب نهایت دلبستگی خود را نسبت به مرحوم مصدق ابراز داشته اید و قابل تحسین و انتظار هم از یک مرید همین است ، ولی ایکاش برای صحت ادعاهای خود نمونه هایی از پاکی ، صداقت و برجستگی که شایسته نام و یاد مصدق است را آورده بودید ؟

  والسلام

  ۱۳/۵/۱۳۷۸ – ذوالفقار صادقی

منابع و مواخذ :

۱-    خاطرات نورالدین کیانوری – موسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه .

۲-    گذشته چراغ راه آینده ، جامی – موسسه انتشاراتی ققنوس .

۳-  تاریخ سیاسی معاصر ایران ج ۱ – دکتر سید جلال الدین مدنی ، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوره علمیه قم .

۴-    نگرشی بر نهضت ملی ایران چاپ سوم قطع جیبی – بیانیه شماره ۲۳ – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی .

۵-    تاریخ ایران از باستان تا امروز – نوشته ، جمعی از نویسندگان ، ترجمه : کیخسرو کشاورزی .

۶-    ما چگونه ، ماشدیم – دکتر صادق زیباکلام – چاپ پنجم .

۷-    اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۲۲-۱۲۱ مقاله دکتر پیروز مجتهدزاده .

۸-    اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۴۰-۱۳۹ مقاله دکتر کیوان لؤلؤئی از دانشگاه مشهد ، بحثی در خصوص تحزب در دهه ۲۰ .

۹-    اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۴۰-۱۳۹ مقاله دکتر مصطفی رحیمی ، بحثی در خصوص – مصدق و حزب توده %

حضرت امام خمینی(ره) :

ما باید از تاریخ عبرت ببریم و این تاریخ در زمان مشروطه این طور بود .در زمان مشروطه ، آنهایی که می خواستند ایران را نگذارند به یک سروسامانی برسند و چماق استبداد تا اخر باقی بماند ، بین افراد ، دستجات ، احزاب اختلاف انداختند ، حتی آنهایی که آن وقت بودند ، می گفتند که در یک خانه بین برادر با برادر ، پدر و پسر اختلاف بود . یک دسته مستبد ، یک دسته مشروطه . این اختلاف موجب شد که نتوانست مشروطه ، آن طور که علمای اسلام می خواستند ، تحقق پیدا کند وبعد هم این اختلافات موجب شد کهیک دسته از آن غرب زده ها بریزند و به اسم مشروطه بگیرند مقامات را و استبداد به صورت مشروطه ، به این ملت تحمیل کنند و دیدید که چه شد.”

نقل از : تاریخ تهاجم فرهنگی غرب ۲- نقش روشنفکران وابسته ۱- ص۱۳


[۱] –  مجتهدزاده پیروز : اطلاعات سیاسی – اقتصادی ، شماره ۱۲۲-۱۲۱

[۲] – زیباکلام ، صادق : ما چگونه ما شدیم ص ۲۵

[۳] – گذشته چراغ راه آینده : جامی ص ۵۵۵ رجوع شود به سخنان مکی

[۴] – همان ص ۲

[۵] – کیانوری – خاطرات

[۶] – اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۴۰-۱۳۹ دکترکیوان لؤلؤیی ، پاورقی

[۷] – نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران ص ۳۶ چ سوم ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

۱-  نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران ، چاپ سوم ص ۳۶ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

۲ – گذشته چراغ راه آینده – جامی ص ۵۷۷

۳ – همان

۴ – کیانوری – خاطرات ص ۲۱۲ 

۱ –  کیانوری –  خاطرات ص  ۲۱۲ – جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب در خدمت وخیانت روشنفکران جلال آل احمد وبه خاطرات حسین فردوست مراجعه شود .

[۱۳] – کیانوری –  خاطرات ص ۲۱۲

[۱۴] – همان

۱ – نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران چاپ سوم فصل چهارم – سازمان مجاهدین انقلاب اسلام   

۲ – همان  

۳ – تاریخ ایران – جمعی از نویسندگان – ترجمه کیخسرو کشاورزی 

۴ – اطلاعات سیاسی اقتصادی – ۱۴۰ – ۱۳۹ دکتر مصطفی رحیمی

۵ – نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران چاپ سوم قطع جیبی – فصل چهارم ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

۱ –  نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران چاپ سوم قطع جیبی – فصل چهارم ، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی 

۲ –  همان ص ۳۶

۳ – کیانوری نورالدین – خاطرات ص ۲۷۹

۴ – اطلاعات سیاسی – اقتصادی – دکتر مصطفی رحیمی

۵- نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران چاپ سوم فصل ۴ – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

۱- کیانوری نورالدین _ خاطرات   

۲ – اطلاعات سیاسی اقتصادی – ۱۴۰ – ۱۳۹ – دکتر کیوان لؤلؤیی

۳ – گذشته چراغ راه آینده – جامی – ص ۶۹۳

۴ –  نگرش کوتاه بر نهضت ملی ایران چاپ سوم فصل چهارم – سازمان  مجاهدین انقلاب اسلامی  

۵- اطلاعات سیاسی اقتصادی ۱۴۰ – ۱۳۹ – دکتر کیوان لؤلؤیی

۶ – همان – دکتر مصطفی رحیمی   

۷- اطلاعات سیاسی – اقتصادی ۱۴۰-۱۳۹ – دکتر کیوان لولویی  

۱ – کیانوری نورالدین – خاطرات ص ۲۸۹ 

۲ – تاریخ ایران از آغاز تاکنون ص ۵۳۹ – جمعی از نویسندگان – ترجمه کیخسرو کشاورزی

۱ – گذشته چراغ راه آینده – جامی ص ۶۹۳

۲ – کیانوری نورالدین – خاطرات  ص ۲۷۹

۳ – اطلاعات سیاسی اقتصادی – ۱۳۹ – ۱۴۰  – مصطفی رحیمی

[۳۷] –  مدنی سید جلال الدین – تاریخ سیاسی معاصر ایران ج۱ص۲۸۱

[۳۸] – نگرشی کوتاه بر نهضت ملی ایران چ سوم ص۲۷ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

[۳۹] – رحیمی ، دکتر مصطفی – اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۴۰-۱۳۹

[۴۰] – مدنی ، سید جلال الدین ، تاریخ سیاسی ایران ج۱ص۲۸۰ و ر.ک.به: نگرشی کوتاه برنهضت ملی ایران چ سوم – سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

[۴۱] – رحیمی ، مصطفی – اطلاعات سیاسی – اقتصادی ش ۱۴۰-۱۳۹

About ذوالفقار صادقی

Check Also

پرسش و پاسخ سیاسی (۵) رزمندگی در گردونه سیاست ورزی:

رزمندگی واژه ‌ای است که به زندگی جمعی در جغرافیای ایران در دهۀ شصت انسجام و به سلایق مختلف وحدت مثال زدنی بخشید و حال با احساس اینکه این واژه مفهوم ساز با خطر مواجه شده به شکل طبیعی مدعیان آن را وادار به واکنش می‌کند بدون آن که از خود سؤال کنند چه اتفاقی باعث چنین برداشتی شده است، با این ذهنیت در فضای مجازی وارد گود سیاست و سیاست ورزی شده‌اند بی‌توجه به این مهم که دفاع از آرمان‌ها بدون گذر از متن واقعیات جاری مردم را به خاک مذلت در سبک زندگی می‌نشاند. این بخش از مجادله نمودی از چنین فضایی می‌تواند باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *